درود بر همه دوستان عزیزی که برای مرور خاطرات هم که شده به این صفحه مراجعه می کنند.

روزگاری که اینستاگرام و تلگرام و فیس بوک و دیگر صفحات مجازی نبود من در این وبلاگ به ارائه آثار استاد گلپا می پرداختم.

آپلود یک فایل پنج مگابایتی با اینترنت کند آن دوران گاهی ساعتها به طول می انجامید.

با همه سختی ها من آن دوران را بیشتر دوست دارم چون صمیمیتها و دوستی ها بیشتر بود.

چند سال هم هست در اینستاگرام و تلگرام و فیس بوک در خدمتتان هستم و خوشحالم هنوز با برخی دوستان قدیمی در ارتباطم.

ارادتمند شما فرهاد رحیمی

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:21  توسط فرهاد رحیمی  | 
سلام.دوستان عزیز می توانند در تلگرام رسمی اکبر گلپایگانی عضو شوند:

 

https://telegram.me/golpa1

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 20:12  توسط فرهاد رحیمی  | 

به همت سایت «موسیقی ما» و حضور چهره‌ها و اهالی موسیقی؛
جشن تولد 80 سالگی استاد «گلپا» برگزار شددانلود فیلم با لینک مستقیم
موسیقی ما - بعد از ظهر پنجشنبه 10 بهمن ماه، به همت سایت موسیقی ما، جشن تولد 80 سالگی استاد بی‌نظیر و بی‌همتای آواز ایران «اکبر گلپایگانی» (گلپا) در منزل شخصی ایشان برگزار شد تا جمعی از دوستداران ایشان گرد هم آیند و تولد این بزرگ مرد موسیقی کشور را جشن بگیرند.
برای دیدن عکس ها و فیلمهای این گزارش به لینک زیر مراجعه نمایید:
http://www.musicema.com/node/193034


به مناسبت سالروز تولد اکبر گلپا

دیدار با یک اسطوره

برای آقای اصالت و آواز،استاد بی همتا اکبر گلپایگانی

[ آرش نصیری - روزنامه‌نگار / مدیر و مجری برنامه 1000 صدا]

اول صبح، بیست دقیقه مانده به ساعت شش می‌زند به کوه. دوستان و همراهان‌اش برای این ورزش‌های صبحگاهی، بیشتر ورزشکاران هستند؛ اما موسیقی در همه زندگی‌اش جاری بوده و هست. می‌گوید: «من سال‌هاست که ورزش می‌کنم و همیشه خودم را آماده و سرحال نگه داشته‌ام که این موضوع مهمی برای یک خواننده است. هر روز صبح با آقای «مهدی‌زاده» (قهرمان کشتی) و دوستان ورزشکار دیگر به کوه می‌رویم و در آنجا یکی از کارهایی که می‌کنیم، این است که آواز می‌خوانیم و راه می‌رویم. یعنی در کوه تمرین هم می‌کنیم.»

مرامش مرام مردان قدیم است؛ درِخانه‌باز و روراست. نه هیچ‌کس را آنقدر بزرگ می‌کند که نشود نقدش کرد و نه با کسی دشمنی و کینه دارد. تقریباً با همه بزرگان موسیقی و ترانه همکاری و در بالاترین رده‌های آواز و موسیقی ایرانی کار کرده است. اما در نگاهش به هنر و موسیقی ایرانی، ذره‌ای تعصب خشک وجود ندارد و در کار، تنها برای یک چیز اصالت قائل است: خلاقیت. می‌گوید: «ردیف مثل دودوتا، چهارتا و چهار عمل اصلی است. شما اینها را یاد می‌گیرید که بتوانید مسأله حل کنید. اگر مدام بخواهید بگویید سه چهار تا، دوازده‌تا و سه پنج تا پانزده تا، مردم به شما می‌خندند. اینها پایه است برای حل مسأله و تازه حل کردن مسأله هم، راه‌های مختلف دارد. اگر شما یک سه‌گاه بخوانید و دوباره یک سه‌گاه مثل همان بخوانید و ده تا سه‌گاه مثل آن بخوانید که اهمیتی ندارد. یکی بخوان و بگو همان را ده بار پخش کنند.»

اینها را کسی می‌گوید که سال‌ها با «نورعلی‌خان برومند» دَمخور و همراه بوده و در رادیو 17 سال فقط آواز می‌خوانده: «استاد «صبا» شب و روز با «نورعلی‌خان برومند» بود و چون آقای «برومند» چشمش نمی‌دید، من عصای دستش بودم. من می‌رفتم آقای «صبا» را می‌آوردم و بعد می‌بردم می‌رساندم، ایشان را می‌بردم پیش «صبا» و دیگران و در این بین، از این بزرگان خیلی چیزها یاد گرفتم. تنها شعر و ادبیات و موسیقی نبود. زندگی کردن، احترام بزرگ‌تر را نگه داشتن، عشق به آثار خوب، عشق به کارهای خوب گذشتگان، خوبی کردن و همه و همه. «نورعلی‌خان» می‌گفت شما نباید مثل آقای «بنان» یا آقای «فاخته‌ای [قوامی]» بخوانی. آنها دارند به آن خوبی می‌خوانند. اگر شما می‌خواهید بخوانید، باید حتماً یک سبک و روش برای خودتان انتخاب کنید که قبلاً وجود نداشته. من اینها را به ‌عنوان اصول کاری خود مدنظر گرفته بودم که بعد آن آواز شور را با مرحوم «مرتضی‌خان محجوبی» خواندم: «مست مستم ساقیا دستم بگیر.» این شور از یک گوشه به نام مثنوی بود، اما من طوری آن را اجرا کردم که استثنایی بود و سابقه نداشت. من با این آواز معروف شدم، نه با ترانه. اگر ترانه هم خواندم، نرفتم ترانه‌هایی که از قدیم وجود داشت را بخوانم. بعد از 17 سال وقتی آمدم ترانه خواندم، چیزی را خواندم که برای آن روز و روزگار بود. من چیزی که از استادانم آموخته بودم را گسترش دادم و چیزی را اجرا کردم که تا آن موقع کسی انجام نداده بود و این روال طبیعی هنر و علم است. به قول مرحوم «صبا»، اگر علم قرار باشد درجا بزند و هیچ شاگردی از استادش جلو نزند که علم نیست و تمام علم‌ها می‌خوابد. باید شاگردان از استادان جلو بزنند تا علم پیشرفت کند. ببینید الان موبایل به کجا رسیده است. آقای «نادری»، دانشمند ایرانی ناسا، شاتل را می‌برد توی آسمان و در کره مریخ می‌نشاند. اینها شاگردانی هستند که از استادان جلو زده‌اند. اگر ما مدام بگوییم منم، منم، این هیچ‌کسی را به هیچ‌جا نمی‌رساند و زندگی، موسیقی، عشق و عرفان را هم از بین می‌برد. بعد می‌بینید که این روزها اکثر موسیقی‌ها شبیه هم شده است.چرا؟ برای این که آن حال و خلاقیت وجود ندارد. من همیشه به شاگردانم می‌گویم، درست است که شاگرد من هستی، اما خودت باید جلو بروی.»

به همه، اینها را می‌گوید. در این نزدیک به 12-13 سال بارها خواننده‌های جوان زیادی را دیده‌ام که از اقصی‌نقاط کشور آمده‌اند تا از استاد درس بزرگی و ماندگاری بگیرند. همه را به خودشان و به آموختن و تلاش کردن ارجاع می‌دهد. به خودش هم برمی‌گردد که از استادانش همین را آموخته است: «وقتی من پا به عرصه هنر گذاشتم، خواننده‌های خیلی خوبی داشتیم. آقای «بنان»، «فاخته‌ای»، «عبدالوهاب شهیدی»، «ایرج»، «محمودی خوانساری»، «نادر گلچین» و دیگران. آنها همه جایگاه خودشان را داشتند و همه خوب بودند. اما چه اتفاقی افتاد که من توانستم جایگاه خودم را پیدا کنم؟ من نیامدم با «مرغ سحر» خودم را معروف کنم. این اواخر که مد شده بود همه فقط «مرغ سحر ناله سر کن» را بخوانند. فکر می‌کردند اگر «مرغ سحر» بخوانند، گل می‌کنند. بابا این برای آن زمان بوده، خیلی هم خوب بوده، اما شما باید چیزی برای زمان حال بخوانید. من وقتی شروع کردم، 17 سال فقط آواز خواندم، نه ترانه. 17 سال آواز خواندم و با «مست مستم ساقیا دستم بگیر» معروف شدم و بعد در موقعیتی که فکر کردم مناسب است، شروع کردم به خواندن ترانه. حالا اگر من به شاگردم بگویم فقط باید همین قالبی و شکلی که من می‌خوانم بخوانی و همین‌جور تحریر دهی، آن شاگرد خراب می‌شود. شاگرد باید ردیف‌ها و دودوتا چهارتا را از من یاد بگیرد، اما راه خودش را برود. شما ممکن است برای آمدن به منزل ما بروی سر پل تجریش، بعد بروی توپخانه بعد بیایی فرمانیه یا صد راه دیگر، اما مهم این است که به اینجا برسی. راه‌های رسیدن بی‌نهایت است و هرکس باید راه خودش را برود. برخی از خوانندگان، خوانندگان قالبی هستند. مثل قالب‌های خِشت که سابقاً یک قالب می‌گذاشتند که چهارگوش بود و در آن خاک و گِل می‌ریختند و دوباره یک‌دفعه می‌دیدید صدتا خشت بغل هم، همه یک‌اندازه است. این نوع قالبی زدن و خواندن را مردم نمی‌پسندند. مردم دنبال چیز نو هستند. اگر آوردید، خریدارش هم پیدا می‌شود.»

اینها را با تمام وجود می‌گوید، چون سال‌ها با این عقیده زندگی کرده است. جای‌جای حرف‌های استاد درس است برای همه هنرمندان به خصوص هنرمندان موسیقی امروز، حتی اگر ژانر کاری‌شان موسیقی اصیل ایرانی نباشد. این حرف همیشه یک راهکار است: «مردم دنبال چیز نو هستند. اگر آوردید، خریدارش هم پیدا می‌شود.»

وقتی این را می‌گوید، منظورش فقط موسیقی اصیل ایرانی نیست. می‌گوید: «به نظر من تمام موسیقی‌ها زیبا هستند؛ راک، پاپ و هر سبک موسیقی اگر به شکل صحیح خود اجرا شود، زیباست. تنها سه‌گاه و شور زیبا نیستند. موسیقی انواع و اقسام دارد و اگر بگویید فقط فلان سبک، به نظر من خودخواهی است.» و ادامه می‌دهد: «عده‌‌ای هستند که سلیقه خودشان را بر همه‌چیز مقدم می‌دانند، اما به نظر من همه کارها خوب هستند و هرکس سلیقه خودش را دارد و همینطور هرکس جایگاهی دارد. آقای «بنان» در موسیقی یک جایگاه دارند، آقای «فاخته‌ای» یک جایگاه و همین‌طور آقای «ادیب خوانساری»، یک جایگاه. «طاهرزاده»، «نادر گلچین»، «محمودی خوانساری»، «شجریان» و… هرکس به نوبه خود جایگاهی دارند. هیچ‌وقت نباید بگوییم فقط من درست می‌گویم و بقیه هیچ هستند. نه، دیگران بوده‌اند که ما توانسته‌ایم باشیم.»

***

در گفته‌های استاد، اصل بر اصالت استوار است در هر چیز و هنر و انسان و هنرمند اصیل، از درونش و از وجودش می‌آید و آنکه می‌خواهد مثل «گلپا» باشد که در 80 سالگی هم تأثیرگذار و شنیدنی است، باید بر این اصالت و انسان تأکید کند: «شما اگر الان با هنرمندانی که از دوره ما مانده‌اند صحبت کنید، هیچ‌وقت حرف بد راجع به کسی نمی‌شنوید. شاید در نهایت بگویند فلانی خیلی خوب است، اما این نقاط‌ضعف را هم دارد، اما نقاط‌ضعف را هم گنده نمی‌کنند و برای زحمتی که دیگران کشیده‌اند، ارزش قائلند. اما حالا همه اصل مطلب را فراموش کرده‌اند و دنبال یک نقطه جوهری در یک قالیچه زیبا می‌گردند تا آن را درشت جلوه دهند. همه محترم هستند و جایگاه خودشان را دارند. مردم هم خوب می‌فهمند که چه کسی چه کاری انجام داده و همین‌جا می‌گویم که من دست تمام هنرمندان ایران را می‌فشارم و همه آنها را دوست دارم.»

همیشه هم برای این درس‌های اخلاقی، از پیشکسوتان و دوستان ذکر خیری می‌کند: «هنرمند تنها این نیست که خوب بخواند یا خوب ساز بزند، باید چیزهای دیگری را هم در کنارش یاد بگیرد و کار کند. آقای «تهرانی» همیشه می‌گفت اول آدم باشید، بعد هنرمند.»

***

در آخرین کنسرت استاد «خرم» برای دیدن کنسرت و دیدار دوست قدیمش به سالن برج میلاد رفته بود. استقبال مردم آنقدر بود که آنجا را به هم ریخته بود. وقتی استاد «خرم» درگذشته بود، از استاد «گلپا» درباره‌اش پرسیده بودم. گفته بود: «عقده‌ها کنار می‌رود و چوب لای چرخ گذاشتن‌ها انشاء‌الله تمام می‌شود و وقتی همه می‌خواهند از ته دل قضاوت کنند، می‌بینند که این موضوع درست است که «خرم» یک آهنگساز بی‌نظیر بود. چیزهایی از گوشه‌های مختلف پیدا می‌کرد که از دانش، هوش و هنرمندی بی‌نظیرش حکایت می‌کرد. «خرم» فراموش نمی‌شود. هروقت شما آهنگی از او را زمزمه می‌کنید، یعنی او زنده است.»

هنرمند را هنرش زنده نگه می‌دارد و «گلپا» را هنرش، عشقش و زندگی سالمش. در 80 سالگی می‌خواند و این معجزه عشق است. هیچ‌چیز، حتی سال‌ها نبودن در متن جریانات روز موسیقی او را از یاد مردم نبرده است و هر روز در خاطر مردم بزرگ‌تر می‌شود. این هم معجزه عشق است.
80 سالگی‌ات مبارک استاد. سلامت باشی و عمر با عزتت مستدام، آقای اصالت و آواز!


به مناسبت سالروز تولد اکبر گلپایگانی؛

گفتگوی روزنامه شرق با فرهنگ شریف،میلاد کیایی و منصور نریمان ...


فرهنگ شریف، نوازنده تار و آهنگساز:
«گلپا» مردم را با موسیقی آشتی داد

درمورد شروع کار اکبر گلپایگانی باید بگویم که او اولین کار خود را با همراهی اینجانب آغاز کرد. آن برنامه بسیار مورد توجه مخاطبان موسیقی اصیل ایرانی قرار گرفت و درواقع می‌توانم بگویم معرفی ایشان به جامعه هنری از ابتدا طی این همکاری انجام گرفت. اکبر گلپایگانی در علاقه‌مندکردن مردم به آواز اصیل ایرانی نقش بسزا و مسلمی داشته است و این نکته را نمی‌توان نادیده گرفت. او در اجرای آواز اصیل ایرانی دارای سبک مخصوص‌به‌خود بود. گلپایگانی به شکل بسیار ماهرانه‌ای آواز و ترانه را با هم تلفیق می‌کرد که امروزه کمتر کسی می‌تواند سبک ایشان را با آن لطافت‌های خاص موسیقی ایرانی اجرا کند. اتفاقا بخشی از ترانه‌های آغازین آقای گلپا به‌همراهی اینجانب بود. ایشان با صدای رسا و تحریرهای به‌موقع، گوش شنونده را به گوش‌دادن آواز اصیل ایرانی عادت دادند. زیروبم‌های زیبای صدای ایشان برای اولین‌بار در برنامه گلها پخش شد که ترانه «گل گریه» که از ساخته‌های بنده بود را با لطافت خاصی اجرا کردند و هنوز هم این ترانه بعد از سال‌های سال توسط مردم زمزمه می‌شود. ما چندین سفر نیز برای اجرای کنسرت به کشورهای مختلف داشتیم که این اجراها با صدای گلپا مورد استقبال مخاطبان موسیقی اصیل ایرانی قرار گرفت.

میلاد کیایی،آهنگساز و نوازنده سنتور:
آقای «گلپا» چی بزنم؟


اولین دیدار من با اکبر گلپایگانی دقیقا به 50 سال قبل بازمی‌گردد؛ یعنی به زمانی که من دانشجویی 19‌ساله بودم و اکبر گلپایگانی در اوج شهرت قرار داشت و با اجرای آثاری چون «مست مستم ساقیا دستم بگیر» در بین مردم به محبوبیتی مثال‌زدنی رسیده بود. این اولین دیدار در باشگاه شعبان جعفری و در روز تولد حضرت علی(ع) اتفاق افتاد. آن روز آقای جعفری من را به آقای گلپایگانی معرفی کرد و با لطفی که داشت گفت این جوان در مسابقات سنتورنوازی کشور اول شده است. خلاصه بعد از صحبت‌هایی که رد و بدل شد قرار شد قطعه‌ای را به‌عنوان نوازنده سنتور با آواز گلپا همانجا اجرا کنم. من از آقای گلپایگانی پرسیدم «آقای گلپا چی بزنم؟» گفت «هر چه دوست‌داری بزن.» گفتم «سه گاه خوبه؟» گفت «خیلی عالی است.» دوباره پرسیدم« از چه نتی بزنم؟» گلپا با غرور خاصی جواب داد «از هر جا دوست‌داری بزن.» به هر حال هر خواننده محدوده صدایی خاصی دارد و معمولا خوانندگان جای صدایی‌شان را به نوازنده می‌گویند؛ اما گلپا دست من را باز گذاشت. من هم با شیطنت جوانی که در آن سنین داشتم «چپ کوک» برای ایشان زدم که جای صدای خانم‌هاست و اجرایش برای یک خواننده مرد تقریبا غیرممکن است. ته دلم هم با همان شیطنت خاص جوانی منتظر این بودم ببینم گلپا چه می‌کند؟ گلپا زمزمه‌ای زیر لب کرد و بعد با ابتکار بسیار جالبی شروع به خواندن مثنوی مخالف سه‌گاه کرد که دقیقا جای صدای خواننده مرد قرار می‌گرفت. این شعر بهادر یگانه را اجرا کرد: خدایی کن‌ ای مه گناهم ببخش/ در آغوش هستی پناهم ببخش/ به عشقم نگیری به مرگم سپار/ به اشکم نبخشی به آهم ببخش/ به موی سپیدم نظر کن به مهر/ پس آنگه به بخت سیاهم ببخش. به‌قدری این آواز در منِ نوجوان اثر کرد که جادو شدم و از شیطنتی هم که کرده بودم پشیمان شدم. از آنجا که اکبر گلپایگانی دوست صمیمی برادر بزرگ‌تر من یعنی ایرج کیایی بود از آن به بعد در دیدارهای خانوادگی ایشان را می‌دیدم. تا اینکه انقلاب شد و از آن به بعد دیدارهای‌مان شکل منظم‌تری گرفت و هر هفته یک، دو بار و در دیدار‌های ماهانه مرتبط با هنرمندان ماهی یک‌بار دیدارهای دوستانه‌تر و هنری‌تر داشتیم. این دیدارها آنقدر ادامه پیدا کرد تا اینکه به برگزاری کنسرت‌هایی در نقاط مختلف دنیا مانند آمریکا، کانادا، فرانسه، هلند، انگلستان، ایتالیا و آلمان انجامید. بنده هم در کنسرت‌ها این افتخار را داشتم که در تمام این اجراها رهبری ارکسترها را بر عهده داشته باشیم. اکبر گلپا نظیر ندارد و او را نباید با هیچ خواننده دیگری مقایسه کرد. برای اثبات این حرف نیز چند نکته را باید درباره جایگاه هنری گلپا در موسیقی ایران عنوان کنم. اول اینکه گلپا در خوانندگی دارای سبک خاص خودش است؛ یعنی هیچ‌وقت شبیه به هیچ خواننده دیگری نخوانده است. دوم اینکه تنها خواننده‌ای است که آوازش را بر عکس بسیاری دیگر که با «دل ای دل ای» و تحریر شروع می‌کنند با شعر آغاز می‌کند. سوم اینکه گلپا آوازش را آهنگین اجرا می‌کند و تمام طبقات جامعه از نانوا و خیاط و کشاورز و مردم کوچه و بازار گرفته تا پزشک و مهندس آوازش را زمزمه می‌کند. مردم تصانیف را زمزمه می‌کنند اما آواز گلپا تنها آوازی است که مردم کوچه و خیابان هم آن را زمزمه می‌کنند. چهارم اینکه سبک تحریرهای او با سایر خوانندگان متفاوت است و جملات طولانی تحریری را با یک نفس اجرا می‌کند. پنجم اینکه گلپا هر شعری را نمی‌خواند؛ گلپا شعری را اجرا می‌کند که در عمق جان و روح مردم اثر بگذارد و برای این‌کار به سراغ اشعار کلاسیک نمی‌رود و از شعرای نوپرداز معاصر بهره می‌گیرد. همه این نکات به علاوه بسیاری نکات دیگر باعث شده تا معتقد باشم اگبر گلپا در موسیقی ایران بی‌نظیر است و نباید او را با هیچ خواننده دیگری مقایسه کرد.


منصور نریمان،از نوازندگان برنامه گلها و نوازنده پیشکسوت عود:
امشب «گلپا» برنامه دارد

سال‌ها پیش از اینکه با آقای اکبر گلپایگانی آشنا شوم در مشهد بودم و اگر اشتباه نکنم شنبه‌ها یا یکشنبه‌ها راس ساعت 7 یا 8 بعدازظهر تمام شهر به‌یکباره تعطیل می‌شد و همه مغازه‌ها را می‌بستند. وقتی دلیل این تعطیلی یکباره را پرس‌وجو کردم گفتند امشب گلپا برنامه دارد. وقتی صدای گلپا در آن سال‌ها از رادیو پخش می‌شد به‌قدری در میان مردم شنونده و طرفدار داشت که بسیاری برای شنیدن صدای گلپا کار و زندگی‌شان را تعطیل می‌کردند. سابقه آشنایی من با اکبر گلپایگانی به دهه 40 بازمی‌گردد؛ به زمانی که در رادیو ایران و در برنامه گلها برای اولین‌بار همکاری کردیم. آقای میرنقیبی در آن زمان تهیه‌کننده برنامه گلها بودند و به من گفتند که به استودیو شماره دو رادیو ایران که برنامه گلها در آنجا ضبط می‌شد بروم و جواب آواز اکبر گلپایگانی را بدهم. این آغاز همکاری ما بود و بعدها در برنامه‌های دیگری که ضمیمه برنامه گلها محسوب می‌شد نیز همکاری‌های بسیاری داشتیم. البته این نکته را باید اضافه کنم که این همکاری‌ها به رادیو محدود می‌شد و خارج از محیط رادیو اجرای مشترک دیگری را به اتفاق یکدیگر تجربه نکردیم. در برنامه گلها خوانندگان دیگری مانند محمودی‌خوانساری، قوامی و... هم فعالیت می‌کردند که همه جزو بهترین‌ها بودند و من همواره از همکاری با آنها لذت بسیاری می‌برم؛ اما بدون اغراق باید بگویم بیشترین لذت همراه با خواننده برای من مربوط به همکاری با زنده‌یاد حسین قوامی یا همان فاخته‌ای و اکبر گلپایگانی بود. این دونفر هم اجرای روانی داشتند و هم خوانندگی‌شان شیرینی خاصی داشت که باعث می‌شد همراهی این دو عزیز بیشتر از سایر بزرگان برایم لذت‌بخش باشد. بسیاری از آوازه‌خوان‌ها اهل تقلید هستند و استقلالی ندارند. این افراد گروه بزرگی را تشکیل می‌دهند اما گروه دیگری از آوازه‌خوان‌ها هستند که آواز از درونشان می‌جوشد و جریان پیدا می‌کند و آوازشان شبیه به کس دیگری نیست. برای مثال وقتی محمودی‌خوانساری یا حسین قوامی آواز می‌خواندند اتفاقی درونی برایشان می‌افتاد و اصلا آوازشان شبیه به یکدیگر نبود. اکبر گلپایگانی نیز جزو همین دسته است. اکبر گلپایگانی برای خودش سبک منحصربه‌فردی دارد و مانند هیچ‌کس آواز نمی‌خواند. گلپا امضای خاص خودش را در آواز ایرانی دارد. اکبر گلپایگانی وقتی به رادیو آمد بسیار زود به شهرت رسید و باید هم اینگونه می‌شد؛ چرا که از همان برنامه‌های اولی که اجرا کرد نشان داد اصطلاحا«چه در چنته دارد». گلپا درواقع در زمینه آواز انسانی خودساخته و مستقل محسوب می‌شود که راهش را بسیار زود پیدا کرد و به اوج شهرت و محبوبیت رسید. او جزو بهترین‌ها در ایجاد سبک بود و جزو باسوادترین و بامعلومات‌ترین افراد در زمینه موسیقی ردیف دستگاهی ایران محسوب می‌شده و می‌شود و همین نکات نیز در موفقیت او نقش بسیار مهمی داشته است. من همواره از اینکه در برنامه‌های مختلفی با اکبر گلپایگانی برنامه اجرا کرده‌ام و جواب آواز ایشان را داده‌ام خشنودم و این همکاری‌ها برایم همانطور که گفتم لذت‌بخش بوده است. امیدوارم اکبر گلپایگانی همیشه سلامت باشد و آواز بخواند تا همگی از آوازهایش لذت ببریم.


+ نوشته شده در  چهارشنبه نهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 11:57  توسط فرهاد رحیمی  | 
گفتگوی روزنامه آرمان امروز با اکبر گلپایگانی:

کینه راهی برای موفقیت نیست!

امروزه هنر جایش را به ادعا داده است!
آرمان: اکبر گلپایگانی هنرمندی است سهل وممتنع مانند آوازهایش،صدای رسای او هم در نسل قبل محبوب بود وهم نسل جدید به کارهای گلپایگانی ارتباط برقرار می‌کند، هنرمند همیشه خوشروی ایران با کارنامه‌ای در خشان در برنامه گلهای جاویدان توانسته مدرک پروفسوری موسیقی را از کشور فرانسه به خود اختصاص دهد و حال با انتشار مجموعه فرود وفراز توانسته گام مهمی در آموزش آوازی ایرانی بردارد. اکبر گلپایگانی در ۱۰ بهمن ۱۳۱۲ در محله تکیه زرگرهای تهران به دنیا آمد. خانواده وی هنرمند بودند به طوری که برادر ایشان استاد حسن گلپایگانی یکی از نوابغ موسیقی ایران محسوب می‌شوند و مجموعه گوشه‌های موسیقی ایرانی که با صدای ایشان ضبط شده‌است یکی از کامل‌ترین مجموعه‌های گوشه‌های اصیل ایرانی است و تدریس آواز ایشان از سال ۱۳۴۸ در آموزشگاه برادران معارفی تاکنون با جدیتی مثال زدنی در حال انجام است. اولین آواز رسمی وی آوازی در مایه ابوعطا در سال ۱۳۲۸ (در سن ۱۶ سالگی) در یک محفل خصوصی و در منزل استاد مرتضی خان محجوبی و با همکاری استادان بزرگی همچون مرتضی خان محجوبی، بانو قمرالملوک وزیری، سعادتمند قمی، علی تجویدی
و حسین تهرانی. نوازندگانی که با استاد همکاری کرده‌اند: استادان مرتضی خان محجوبی، نور علی خان برومند، ابوالحسن صبا، اسماعیل قهرمانی، احمد عبادی، علی اصغر بهاری، مهدی خالدی، یوسف فروتن، حسین یاحقی، رضا ورزنده، جلیل شهناز، علی تجویدی، حسین تهرانی، مجید وفادار، پرویز یاحقی، حسن کسایی، لطف ا... مجد، جواد معروفی، همایون خرم، حبیب ا... بدیعی، فرهنگ شریف، مجید نجاهی، فرامرز پایور، منصور صارمی، امیر ناصر افتتاح، جهانگیر ملک، سلیم فرزان، فریدون حافظی، حسین همدانیان، اسدا... ملک، فضل‌ا... توکل، انوشیروان روحانی، بهرام شمس، حسن ناهید، کیومرث حقیقی، محمد حیدری، منصور نریمان، محمود رحمانی پور، عماد رام، سیاوش زندگانی، میلاد کیایی، امیر بیداریان و...

با این هنرمند گفت وگویی داشته‌ایم که در ذیل می‌خوانید:

اکبرگلپایگانی چگونه گلپا یگانی شد.هنرمندی که پس از سی سال هنوز کارهایش مورد توجه قرار می‌گیرد؟

من همیشه یاد گرفته‌ام با آمدن کس دیگر جایگاه هنرمند قبلی از بین نمی‌رود. در موسیقی ایرانی به دلیل پایه‌های بداهه طبعا هر کاری آب و رنگ خودش را داراست و هنرمند باید با تحولات وپیشرفت موسیقی روند روبه جلویی داشته باشد این به سن وسال برنمی‌گردد بلکه به سلامتی جسم و روح بازمی‌گردد اگر یک جوان مراقب دندان‌هایش نباشد در سن 30 سالگی صدای او از بین می‌رود و مانند پیرمردها حرف می‌زند در کنار فن موسیقی بسیار مهم دیگر کسی راست پنج گاه 45 دقیقه‌ای راگوش نمی‌دهد یعنی حوصله‌ و وقتش را ندارد پس باید با زمان پیش رفت البته این تحولات نباید به قیمت از دست رفتن اصالت‌ها باشد.اما متاسفانه امروزه دیگر کسی گوشش به این حرفها بدهکار نیست و هنر جایش را به ادعا داده است متاسفانههمه استاد شده‌اند، نوازندگی شهنازو نی کسایی جایش را داده به صحبت و مصاحبه کردن. استاد من فلانی بود و من شاگرد استاد ابن استاد بودم که نشد حرف و هنر، گیرم پدرت بود فاضل از بحر پدر تو را چه حاصل. شما به دانشگاه بروید و ببینید صدنفر ویلن می‌زنند شاید دو نفر از آنها سازشان قابل شنیدن است و بقیه به قولی اره به اعصاب مردم می‌کشند و آنها آدم‌های عادی نمی‌توانند باشند.

به گذشته بازگردیم جایی که گلپایگانی جوان در میان بزرگان به اجرای کمتر ازبرنامه گلهای جاویدان قانع نشد، برنامه‌ای که جایگاه سلاطین موسیقی ما مانند بنان، خوانساری و... بود،آن زمان چه احساسی داشتید؟

بله کاملا درست است جوان‌ترین خواننده برنامه گلهای جاویدان شاگرد نورعلی خان برومند بود که با سن کم در کنار بزرگانی مانند بنان، فاخته‌ای، ادیب، عبدالوهاب شهیدی، عبدالعلی وزیری و سیدحسین طاهرزاده حضور داشتم. در آن زمان خوانندگان جوان و در سطح پایین‌تر به برنامه‌های دیگر در گل‌های رنگارنگ و شاخه گل و... می‌رفتند .

در آن زمان با دعوت شما برخی از هنرمندان از رادیو جدا شدند و به کافه‌ها رفتند، دلیل این اتفاق در روزگاری که پول خوبی به هنرمندان می‌دادند چه بود؟

ببینید راحت وخوب زندگی کردن حق ما هنرمندان است ما تا پول نداشته باشیم نمی‌توانیم زن و فرزندان خوب تحویل جامعه بدهیم شما می‌دانید دختران من هر دو در بهترین شرایط وبا تحصیلات عالی در آمریکا زندگی می‌کنند اما ما به خاطر پول به کافه نرفتیم.در آن زمان شما می‌دانید که پس از مدتی برگشتیم اما دلیل بارز این اتفاق این بود پس از مرحوم پیرنیا یک شاعری آمد و یک عده‌ای را جمع کرد و خواستند یک کار نو و خلاقیتی در برنامه عظیم گل‌ها ایجاد کنند!شاهکار آنها عوض کردن نام گل‌ها به چاووش بود ولی با مخالفت مردم روبه‌رو شدند. سپس دوباره آمدند خلاقیت نشان دادند و نام گل‌ها را به گل‌های تازه تغییر دادند! مگر می‌شود؟ گل اگر تازه نباشد که گل نیست و بدتر شد و بعد گفتند که گلپا در گل‌ها نباشد و نه‌تنها من بلکه آقایان یاحقی، کسایی، جلیل شهناز و ... را کنار گذاشتند که خودشان را نشان دهند مثلاً نی کسایی را حذف و دف وارد برنامه گل‌ها کردند یا تار شهناز را برداشتند و به جای آن کمانچه آوردند و خوشبختانه دوباره با مخالفت مردم روبه‌رو شدند و دیدند که کینه راهی برای موفقیت نیست.عده‌ای از هنرمندان برگشتند ولی روح من آزرده شده بود و حالا به تربیت شاگردان مشغولم.

شما با کاست مست عشق وعقیق خود را به جوانان و نسل جدید ایران معرفی کردید آیا استرس نداشتید که سابقه هنری شما تحت الشعاع قرار بگیرد؟

اصلا اینطور نبود من با سابقه هنریم بازی نکردم. برعکس من کاری را به نسل جدید ارائه دادم که گل کرد. آهنگ‌ها ساخته فضل‌ا... توکل بود ومن با بهره گرفتن از تخصص چندین ساله‌ام در آوازخوانی استفاده کردم. این تخصص از ملودی آهنگین سرچشمه می‌گرفت که خودم می‌ساختم. در این اثر از شعر سعدی مانند کاروان در دستگاه سه گاه استفاده کردم و خوشبختانه به دل مردم نشست و رکورد شکست. البته جواب دوستان را دادم.

برخی معتقد بودند که اکبر گلپا دیگر تمام شده است و آثار او تنها در قالب کنسرت‌هایی برای آن طرف مرزهاست اما شما نشان دادید که اینطور نیست؟

توکل من همیشه بر کینه توزی غلبه کرده است. این کینه توزی در زمان قبل از انقلاب وجود داشت شما در فیلم مرد حنجره طلایی شاهد بودید که آن افراد صدای من را گرفتند و نگذاشتند من بخوانم اما من در کافه جواب آنها را که مسخره می‌کردند دادم .پس همیشه توکل من بر کینه‌ها وعقده گشایی‌ها چیره شده است و من آنچه مردم می‌خواستند انجام دادم به قول حضرت سعدی که می‌فرمایند: صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را/ نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی.من با توجه به علم استادم زحمت بسیاری روی ردیف کشیدم ولی فقط روی آن تکیه نکردم. قبلاً گفتم که ردیف همان چهار عمل اصلی ریاضی است. شما فقط آنها را یاد می‌گیرید ولی نمی‌توانید روی آنها مانوری دهید و یک اثر خلق کنید. شما همین‌طور بگویید دو‌دوتا، تا کی؟ آدم خسته می‌شود. موسیقی ما حالا یک شکل شده و همه شبیه همدیگر می‌خوانند. شعرها جدید است و طراوت و واضحی گذشته را ندارد.

این اکتفا نکردن بر نت باعث شد که سال‌ها بعد شما مجموعه فراز و فرود را منتشر کنید؟


همواره همه به من می‌گفتند که کتاب چاپ کنم،من چه کتابی چاپ کنم زمانی که هنر موسیقی دارم با این حال از مدت‌ها قبل به این فکر افتادیم که ردیف‌های موسیقی را آنچه از آقایان نورعلی خان برومند، حاج‌آقا محمد ایرانی و اساتید دیگر که با آنها کار کرده‌ایم آثار باارزششان را جمع‌آوری کنیم و برای دانشجویانی که در این زمینه تحصیل می‌کنند به طور قطع این مجموعه گنجینه‌ای گرانبهایی است با تلاش‌های شبانه‌روزی که در طول 11 سال توسط برادرم حسن گلپایگانی جمع‌آوری شده است ما در این مجموعه کارها را نقد کردیم و اشتباه آثار را حذف یا اصلاح و به صورت درست اجرا کرده‌ایم. البته این کارها زیر نظر مستقیم خود من انجام گرفت. باید گفت که فراز و فرود حاصل 11 سال کار تیمی است که ما در اختیار جوان‌ها گذاشتیم و به شما این را یادآور می‌شویم که با تمرین این مجموعه، هنرمند طی دو سال چه نوازنده یا خواننده با زحمت به موسیقیدان خوبی تبدیل خواهد شد. البته نباید وجود خلاقیت را در فرد که شرط اول است، نادیده گرفت.

به نظر شما کاری که 11 سال توسط اساتید ایران جمع‌آوری شده (فراز و فرود) چقدر در آینده موسیقی مؤثر خواهد بود؟


از نظر من بی‌نظیر است اما چون خود من دخالت و نظارت مستقیم بر آن داشته‌ام، نمی‌توانم اظهارنظر مستقیم بر آن داشته باشم و بگویم این کار بهترین است اما به طور قطع کسان دیگری در نوشتن ردیف مانند محمود کریمی، موسی خان معروفی و اساتید دیگر زحمات بسیاری کشیده‌اند اما فراز و فرود چراغ راهی برای جوان‌هایی است که بخواهند با موسیقی آشنا شوند و راه خود را گم نکنند. موسیقی همانند یک ساختمان است. اگر این ساختمان بدون فونداسیون و زیرسازی باشد،به طور قطع عمری نخواهد داشت و خراب خواهد شد، پایه و اساس موسیقی و آواز همین ردیف است.

همیشه آثار و ردیف‌های ما در طول تاریخ به صورت سینه به سینه بوده، مکتوب شدن و ثبت و ضبط شدن آنها تأثیر مثبتی بر روند آموزش موسیقی خواهد گذاشت؟

پایه و اساس موسیقی ما بر مبنای آموزش سینه به سینه است. نمی‌شود که موسیقی را به حالت نت درآورد و جلوی شاگرد گذاشت. در طول تاریخ همیشه آثار موفق از استاد به شاگرد رسیده است. در مورد فراز و فرود نیز این‌گونه خواهد بود. یعنی همان زمان که در کلاس تمرین می‌کنند باید حتما استاد بالای سر شاگرد باشد. استاد بخواند و او نیز تمرین کند. اگر این امر به حال نت باشد، موضوع از نظر من رد خواهد شد. ذات موسیقی اصیل ما بر پایه فی‌البداهه و سینه به سینه است. مکتوب شدن آن همانند ارکستر سمفونیکی است که نت جلوی نوازنده‌ها می‌گذارند و هر کجایی که یادشان رفت به نت نگاهی بیندازند. خود ما یک زمان 6 تا 8 ساعت سر کلاس بودیم و استاد با ما کار می‌کرد.

شما در مصاحبه‌ای اعلام کرده‌اید که حاضرید یک کنسرت در مناطق زلزله زده بوشهر اجرا کنید آیا درست است؟

ما ایرانی هستیم و به همین مناسبت ایران را دوست دارم و هیچ‌گاه مملکتم را تنها نمی‌گذارم. من کنسرت در خارج از کشور برگزار می‌کنم، اما خانه من اینجاست. با این وجود درست است که آنها از 5 کشور بزرگ دنیا به من مدرک دکترا دادند.جایزه رز طلایی را من گرفتم، من مدرک دکترای موسیقی در سال 1961 از دانشگاه نیویورک گرفتم که به همراه استاد فرهنگ شریف در آنجا تحصیل می‌کردیم.از طرف دیگر تندیس شیرطلایی را از ژاک شیراک رئیس‌جمهور اسبق فرانسه دریافت کردم و البته من در یونسکو نیز مدتی تدریس کرده‌ام. در آن زمان دکتر دانیلا رئیس‌ آنجا بود و به همراه استاد «نورعلی‌خان برومند» (که استاد خود من بود)، فرامرز پایور و علی‌اصغر بهاری در قالب یک گروه برای تدریس به یونسکو دعوت شدیم. این‌ها نمونه‌هایی از فعالیت‌های من است اما من به ایرانی بودنم افتخار می‌کنم. ما به این کشور دین داریم و همه چیز هم که پول نیست. با دعوت من یکسری از شاگردان من جمع شده‌اند اگر به ما اجازه دهند در همان شهرستان که محل زلزله‌ بوده خرابی زیادی برجای مانده است من موظفم به عنوان یک ایرانی حتی محل آب و برق و امکانات را تقبل می‌کنم تا این کنسرت برگزار شود و پول آن با نظر خود وزارت ارشاد اسلامی و دست‌اندرکاران میان دیگر نیازمندان تقسیم شود. ما اولین نفر هستیم و هرکس هم اعلام آمادگی کند که در گروه ما باشد دستش را می‌فشاریم و می‌گوییم یا علی مدد.

چه عاملی باعث می‌شود که یک هنرمند از پول بگذرد و به کمک همنوع برود؟


من فکر می‌کنم یکی از چیزهای مهم استغنای هنرمند است. ما در زمان‌های گذشته هنرمندان بسیاری را داشتیم که این کار را می‌کردند حالا به هر شکل دیگر. مرحوم قمر نیز در جاهایی که اجرا داشت می‌خواند تمام پول خود را به مردم کمک می‌کرد و آخر در فقر درگذشت. چون او پول‌های زیادی را که به دست می‌آورد بین مردم تقسیم می‌کرد. ما نیز با کمک پرویز یاحقی، فرهنگ شریف، جلیل شهناز، افتتاح با رفتن روی سن پول درآوردیم و به مردم فقیر کمک می‌کردیم و بعد به همراه گروه خیریه که من به همراه فرهنگ شریف، علی تابش و... رفتیم به اروپا و کمک خیرخواهانه کردیم پس با جهانی‌کردن آواز و اجرا روی سن‌های دنیا پول زیادی به دست آوردیم و این شد پایه‌گذار کمک به هموطن، در کشورهای دیگر خوانندگان از کشورهای ترکیه، آمریکا، مصر و... شما می‌بینید که با رفتن و درخشیدن روی سن به مردم کمک می‌کنند و بچه‌های تیمم را تحت پوشش قرار می‌دهند پس این مساله در هنر چیز جدید و مخصوصی نیست. این هنرمندان تا ساعت 3 نیمه‌شب آواز می‌خواندند ولی پول‌هایشان را مخفی نمی‌کردند. هدف ما این است که هر کاری می‌کنیم برای مردم است.

به عنوان سوال پایانی آیا این عوامل از دوستی با جهان پهلوان تختی سرچشمه می‌گیرد؟

در زلزله بوئین‌زهرا من در کنار تختی بودم، تختی مرد بزرگی بود، او برای مدال طلای المپیک تختی نشد، تختی با مردم بود. روزی هم که رفت چیزی را با خودش نبرد اصلا کفن تختی جیب نداشت. اما هنر تاج سر آفرینش است و جایگاه بزرگی دارد. آقای تهرانی همیشه می‌گفت اول آدم باشید بعد هنرمند.پس ما هنرمندان برای مردم کار می‌کنیم. کمک نیز جز هنرهای ماست. همه ما باید کمک کنیم و بگذارند این کار به سامان برسد که نمی‌توانیم آجر به آسمان بیندازیم و دیوار درست کنیم تنها کمک ما این است که با صدایی که خدا به ما ودیعه داده به هموطنان یاری برسانیم. این بهترین امتحان است برای آدم بودن.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیستم آذر ۱۳۹۲ساعت 19:17  توسط فرهاد رحیمی  | 
عکسی کمیاب از اجرای گلپا http://golpa3.persiangig.com/image/000000.jpg

از راست به چپ: اکبر گلپا _ امیر پازوکی(نوازنده عود) _ پورج ندیمی(نوازنده سنتور) _ آبتین اجلالی (نوازنده ضرب) _ مهیار فیروز بخت (نوازنده ویلن) ...

http://golpa3.persiangig.com/image/1186317_578933938829761_1401791154_n.jpg

اکبر گلپا و همسرش گلرخ گرایلی

http://golpa3.persiangig.com/image/ffffffffffffff.jpg

گلپا در تیم فوتبال هنرمندان 1346

از راست به چپ:http://golpa3.persiangig.com/image/rrrrrrrrrrr.jpg
از راست به چپ: کوروس سرهنگ زاده،انوشیروان روحانی،عهدیه،ایرج،حبیب اله بدیعی،مهین دیهیم،همایون خرم،اکبر گلپا،اسداله ملک،مهستی،حمید قنبری


صحبت های فضل اله توکل در مورد گلپا در شبکه آموزش !

ویدئو را از لینک زیر می توانید دانلود نمایید:

http://golpa3.persiangig.com/video/TAVACOL-%20GOLPA.flv



لینک ویدئوی مصاحبه جالب شهروز رفیعی با گلپا در سال 1993

ویدئو را در لینک زیر می توانید مشاهده نمایید:

http://www.youtube.com/watch?v=RRBvGM2Y1Ws

+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۲ساعت 13:20  توسط فرهاد رحیمی  | 
گفتگوی منتشر نشده اعتماد با زنده یاد فریدون حافظی

- من از گلپا تشكر كردم به خاطر اينكه باعث شده بود توي خانه مردم پر بشه از صفحه هاي موسيقي ايراني
- به ابتهاج گفتم اگر دو تا از گوشه هاي ابوعطا را الان به من بگويي من شما را روي سرم مي گذارم!


سنت گرايي براي موسيقي امتياز نيست
    نخستين باري هم كه آقاي شجريان را در منزل يكي از دوستان در محموديه ديدم، مشغول به نوازندگي بوديم. در زدند. احمد عبادي با پسر جوان خوش سيماي لاغر اندام و سبزه يي وارد شد. عبادي او را سياوش بيدگاني معرفي كرد. بعد كه ساز زدن ما تمام شد، عبادي گفت حالااجازه مي دهيد من ساز بزنم و اين آقا بخواند. ما هم كه آرزو داشتيم عبادي ساز بزند. آنجا براي نخستين بار آواز خواندن شجريان را شنيدم كه خيلي هم خوب خواند. از حق نبايد گذشت استاد عبادي براي شجريان بسيار زحمت كشيد. شجريان در بزرگداشت جليل شهناز در فرهنگسراي ارسباران گفت من هرچه دارم از جليل شهناز است. من به اين حرف شجريان اعتراض دارم. شجريان هرچه دارد از عبادي دارد. چرا اين گونه بي وفايي كرد من نفهميدم من هيچ وقت آدم سياسي نبودم. اما از مسوولان گله دارم. من ديگر عمرم رو به اتمام است ولي اين انصاف نيست كه هنرمندي 90 ساله را به حال خودش رها كنيم. من 69 سال موزيسين بودم يعني 69 سال از راديو و تلويزيون ايران موسيقي من پخش شده است. اگر جاروكش هم بودم بايد قدر مرا مي دانستيد. اين را براي مهندس ضرغامي هم نوشتم. آقاي ضرغامي اي كاش حداقل جواب نامه مرا مي داديد. احترام سن و سال مرا نگه مي داشتيد. همين كه الان موسيقي ام را از راديو پخش مي كنند، يعني من هنوز هم دارم خدمت مي كنم. افتخار هم مي كنم به اين خدمت ولي اي كاش شما هم قدر مرا بدانيد
    فريدون حافظي، تار نواز و آهنگساز موسيقي ايراني سال 1301 در كرمانشاه به دنيا آمد و سال 1392 در تهران بدرود حيات گفت و اگر كودكي و نوجواني اش را كنار بگذاريم و تنها به فعاليت هاي رسمي اش بپردازيم قريب به 70 سال صداي ساز او را مردم شنيدند. حالايا با شناسنامه و امضايش يا به سبك و سياق غير حرفه يي بدون اينكه نامي از او بيايد، آثارش پخش شده. فريدون حافظي پديده يي است كه از چند زاويه قابل بحث است. يكي اينكه شيوه خاص نامتعارف نوازندگي اش كه باعث شده خيلي ها، حتي از نام آوران موسيقي منتقد سبك او باشند. او آرام و با طمانينه ساز مي زد و خيلي با وضوح مي شد تك تك نت هاي او را شنيد و اين باعث مي شد اين نقد به او وارد باشد كه موسيقي اش حس و حال ندارد يا هيجان آور و... نيست. منتها معلوم نيست چرا وقتي هنرمندان ميني ماليست و تجربه گراي غربي با چنين رويكردي نوازندگي يا آهنگسازي مي كنند، اين بحث مطرح مي شود كه آنها مي خواهند در فضايي آبستره، ارزش تك تك نت ها را به مخاطب بازنمايي كنند ولي هنرمندي از داخل حتي اگر ناخودآگاه اين كار را بكند قابل بحث نيست. نكته ديگر اينكه حافظي از سال 1323 وارد راديو مي شود و تا نزديكي انقلاب در راديو حضور دارد و خاطرات او از آن دوران مي تواند به عنوان سندي دست اول مطرح باشد و مهم تر از اينها زاويه يي است كه او با جرياني كه ابتهاج در راديو به راه انداخت، دارد. او صراحتا منتقد اين جريان است و بحث و دلايل خاص خودش را دارد و از سوي ديگر او با جريان سنت گراي موسيقيدانان رديف هم مساله دارد و نوآوري را ضرورت هنر و هنرمند مي داند. نكته جالب اين است كه او منتقد هنرمندان يك نسل و حتي دو نسل بعد از خود است و اين در نوع خود موضوع جالبي است كه در اين مصاحبه به آن پرداخته شده. اين گفت وگو اواخر اسفند سال 1391 اتفاق افتاد. فريدون حافظي در 91 سالگي مهربان و با نشاط ميزبان ما بود و سعي مي كرد دقيق و شمرده سوالات را پاسخ بدهد و بعضا نكاتي را هم مطرح مي كرد كه در جريان مصاحبه پيش بيني نشده بود. اين شايد آخرين گفت وگويي باشد كه با فريدون حافظي، استادي از نسل بزرگان افسانه يي موسيقي ايراني كه طعم موسيقي ناب را به مخاطبان موسيقي چشاند، انجام شد. دوست گرانمايه، سيد عباس امام زاده باعث و باني اين گفت وگو بود كه در چهلمين روز درگذشت فريدون حافظي پيش روي شما قرار مي گيرد.
    
    براي شروع لطفا درباره چگونه علاقه مند شدن و آموزش ديدن تان براي ما صحبت كنيد و اينكه چطور به موسي خان معروفي رسيديد و ماجراي تاري كه ايشان به شما دادند...
    همكار شما از اين تار عكس گرفته است. اين تار، تار يحيي است.
    
    بله مي دانيم كه تار يحيي است. اگر بحث و حرفي از آن روزها به خاطر داريد براي ما بگوييد.
    قبل از هرچيزي به شما بگويم كه من حافظه بسيار خوبي دارم. دو سالگي ام را به خاطر دارم. مثلانخستين بار كه رفتيم كربلامن دو سال و نيم داشتم. توي صحن كبوترها را كه ديدم به پدرم گفتم يكي از اين كبوترها را براي من بياور. گفت اين پرنده ها مال حضرت است، نمي شود. من كه راه مي رفتم سنگ هايي كه روي زمين بود براي پاي من خيلي بزرگ بود و مرا اذيت مي كرد. بعد فروردين 57 رفتم مكه. سالي كه انقلاب شد من مكه بودم. زيارت كردم. رفتم ببينم اين سنگ هايي كه براي من آنقدر بزرگ بودند، چه اندازه يي هستند. ديدم سنگ ها خيلي كوچك هستند! ولي پرنده ها همان پرنده ها بودند. من چون كوچك بودم فكر مي كردم اين سنگ ها بسيار بزرگ هستند. اين را گفتم تا به اين نكته برسم كه موسيقي از همان زمان كودكي روي من تاثير داشت. يكبار مادرم براي من لالايي خواند، چنان گريه و زاري كردم كه مادرم خواندن را قطع كرد. مادرم صداي زنگ داري داشت و مرا بسيار متاثر مي كرد.
    
    آن لالايي كه مادرتان براي شما مي خواند هنوز هم به ياد داريد؟
    بله. (شروع به خواندن در مايه دشتي مي كند): «لالايي گويم و خوابت كنم من /دلايي لايي لايي لالايي لاي و...» اين آواز مرا بسيار متاثر مي كرد. گريه مي كردم. ما كلفتي داشتيم كه ننه نوري جان صدايش مي كرديم. يك بار داشتم ساز مي زدم ننه نوري جان در اتاق را باز كرد، ديدم مادرم دارد نماز مي خواند. ساز زدن را قطع كردم. سي و هفت بار به پابوس امام حسين رفته بود. من چهارم ابتدايي بودم دهه اول محرم مصادف شد با تولد رضا شاه. من آن موقع در مراسم هاي مدرسه ساز مي زدم. قرار شد من روز تولد رضا شاه ساز بزنم. آمدم خانه و به مادرم گفتم دهه اول محرم است و اينها از من خواستند فردا در جشن تولد رضا شاه ساز بزنم. مادر به من گفت من نمي گويم ساز نزن هر تصميمي خودت دوست داري بگير ولي من براي اين خانواده (منظور خانواده امامان معصوم است) احترام قائلم. همين شد كه من نرفتم. فرداي جشن كه رفتم مدرسه ديدم روي تابلو مدرسه نوشته اند فريدون حافظي 3 روز از مدرسه اخراج است. رفتم پيش ناظم مدرسه مان و گفتم دليل اخراج بودنم را هم بنويسد. ناظم به من گفت: «حافظي جان برو سه روز گردش كن بعد بيا.»
    
    در دوران كودكي جز خانواده چه چيزي شما را تحت تاثير قرار داد و در علاقه شما به موسيقي موثر بود؟
    5 يا 6 سالم بود. هنوز مدرسه نرفته بودم. سينما مي رفتيم. آن زمان سينما صامت بود. ويولنيستي بود كه به او مي گفتند «اكبرويولني»، در بالكن سينما مي نشست و روي تصاوير فيلم هاي صامت، ويولن مي زد. من تمام چيزهايي كه او مي نواخت را حفظ بودم. مي آمديم منزل مي نشستم روي صندوقچه يي كه در خانه داشتيم. با پا كه به صندوق مي زدم در صندوق صدا مي داد: دنگ، دنگ. من براي بچه ها كنسرت مي دادم! همان ها را مي زدم و مي خواندم.
    
    اين آقاي«اكبر ويولني»براي هر فيلم ملودي خاصي مي زد يا يك چيزهايي بلد بود روي همه فيلم ها آن را تكرار مي كرد؟
    هفت، هشت قطعه بلد بود و آنها را روي فيلم ها مي نواخت و مي خواند. من آنها را گوش مي كردم و حفظ مي شدم.
    
    اين اتفاق در كرمانشاه رخ مي داد؟
    بله. ما كرمانشاه بوديم. شش ساله بودم كه به مدرسه رفتم. من در سه چيز عالي بودم. يكي ورزش بود. من در ورزش، قرائت قرآن و سرود، 20 مي گرفتم و بقيه نمراتم 12 بود! مادرم بسيار اهل قرآن و عبادت بود و پدرم هم همين طور، به همين خاطر من از بچگي قرائت قرآن مي كردم و پدر هم دوستي داشت كه ايرادهاي مرا به من گوشزد مي كرد.
    
    شما به لالايي مادرتان گوش مي داديد و متاثر مي شديد و از طرف ديگر صداي ويولني كه در سينما مي شنيديد روي شما تاثير گذاشته است پس چه اتفاقي باعث شد شما ساز تار را انتخاب كنيد؟
    من صداي خوبي داشتم. پدرم با دراويش زمان خودش رفت و آمد داشت و در خانه ما جمع مي شدند، مثل درويش حسن خراباتي كه با مرحوم عبادي برنامه هايي هم اجرا كردند. اينها جمع مي شدند و سماع مي كردند. گاهي اوقات از من مي خواستند بخوانم و من هم مي خواندم.در يكي از اين مجالس من نزديك سن بلوغ بودم و صدايم كمي متفاوت شده بود و چند صدا از حنجره ام بيرون آمد. ناراحت شدم و از مجلس آنها بيرون آمدم. نشستم «تار» پدرم را دستم گرفتم. اين تار متعلق به ملكم بود، پسرم عمه يحيي.
    
    پسر عمه يحيي تار ساز؟
    بله. من آن روز نشستم و سعي كردم آهنگ «مادمازل ماري» را بنوازم (ملودي را سلفژ مي كند): «د رر رام بام/د رر رام بام / د رر رر رر رام بام... » اين آهنگ را اكبر ويولني هم مي زد. اين آهنگ را من در ظرف 10 دقيقه خودم ياد گرفتم. فردا صبح رفتم دبيرستان. مرحوم آزاد همداني، شاعر، رييس دبيرستان بود. موهاي سفيدي هم داشت. هميشه هم خندان بود. من به او گفتم مي خواهم بروم توي اركستر. خان بابا خان خسرواني، كمانچه كش قديمي بود كه روي آورده بود به ويولن. او مسوول اركستر بود. مرحوم همداني به او گفت حافظي مي خواهد عضو اركستر باشد، قبولش كنيد. او هم گفت خيلي خب. گروه يك مرتبه پيش درآمد ابوعطا درويش خوان را نواختند. من آن را حفظ كردم. من رفتم پيش آزاد و گفتم اين مسوول اركستر چيزي به من ياد نمي دهد. آزاد آمد و به خسرواني گفت اين دانش آموز از شما شكايت دارد كه چيزي به او ياد نمي دهيد. او هم به آزاد گفت من پرسيدم چقدر ساز زدي و اين حافظي مي گويد من ديشب 10 دقيقه ساز زدم. اين مقدمات زيادي لازم دارد بايد چند ماه بنشيند و ساز بزند تا بتواند با گروه نوازندگي كند. من از او خواستم ساز را كوك كند. ساز را كوك كرد. آزاد رفت. گروه شروع كرد به نواختن پيش درآمد، من هم پيش درآمد را با آنها كامل زدم. خسرواني خيلي عصباني شد و گوش مرا گرفت گفت كه چرا دروغ مي گويي كه تازه ساز به دست گرفته يي و... خدا به هر كسي در زمينه خاصي استعداد مي دهد، استعداد من هم در اين زمينه بود. خسرواني از آن به بعد با من مشكل داشت و هر وقت اجرا داشتيم مرا روي سن نمي برد. يك بار من از او خواهش كردم كه اجازه بدهد من هم روي صحنه بروم. در پايان اجرا خيلي تشويق شدم و بيشتر انگيزه پيدا كردم. ظرف دو، سه ماه چهار مضراب هاي مرتضي خان ني داوود را به وسيله گوش كردن صفحه گرام ياد گرفتم. 5 زار مي دادم (5 زار آن موقع خيلي پول بود.) دست فراش مدرسه و مي گفتم صندلي بگذار روي سن تا قبل از اينكه خان بابا خان بيايد من مقداري ساز بزنم. من آنقدر اعتماد به نفس داشتم. با اينكه در گروهش خيلي خوب ساز مي زدم ولي با من خوب نشده بود، مي گفت تو دروغگويي. مقصود اينكه من استعداد اين كار را داشتم و خودم هم خيلي علاقه مند بودم همين طور كار را ادامه دادم تا اينكه در سال 1319 راديو راه افتاد و من صداي ساز عبدالحسين خان شهنازي را تصادفي شنيدم. اين را بگويم كه حاج علي اكبر خان شهنازي هيچ وقت سوليست خيلي خوبي نبود. شاگرداني هم كه پرورش داد هيچ كدام سوليست نبودند. من اين حرف را جرات نمي كنم بزنم! چون گروهي بدشان مي آيد. ولي نظر من اين است كه علي اكبرخان سوليست خوبي نبود.
    
    ولي علي اكبر خان رديف دان برجسته يي بود و اين اتفاق نظر وجود دارد كه بسيار نوازنده خوبي بوده است؟
    نوازنده يي با پنجه هاي بسيار قوي بود. تكنيك بالايي داشت و به رديف مسلط بود ولي[نواي] سازش خيلي ملاحت نداشت. نوازندگي عبدالحسين خان حس و حال و ملاحت بيشتري داشت. عبدالحسين خان شهنازي سبك نوازندگي تار را عوض كرد. آنچه او با مضرابش مي نواخت حال غريبي داشت. از مرحوم خواهرش پرسيدم كه چطور عبدالحسين خان اينگونه ساز مي زد (خواهرش هم نوازنده بود). گفت مدتي رفت آذربايجان و ساز و نواي آنها را ديد و شنيد و بعد به عراق رفت و آنجا هم ساز و موسيقي شان را ديد و شنيد. از عراق به مصر رفت و آنجا ديد كه مصري ها با عود چه تك مضراب هاي زيبايي مي زنند. تحت تاثير آنها آمد، سبك تار را عوض كرد. مرحوم عبادي هم سبك سه تار را عوض كرد. خود مرحوم عبادي يك بار براي من تعريف كرد. گفت تيمسار اشرفي و چند نفر ديگر بودند كه سه تار مي زدند. از دوستان عبادي بودند. وقتي براي نخستين بار عبادي براي آنها ساز مي زند. آنها مي گويند اين چه سازي بود كه زدي؟! او هم مي پرسد چطور؟ آنها هم مي گويند كه خيلي شلوغ بود. خود عبادي گفت شب دومي كه رفتم بهتر و آرام تر زدم. شب سوم باز هم آرام تر زدم. در شب سوم آنها عبادي را تشويق مي كنند كه سه تار واقعي اينگونه نواخته مي شود. انصافا هم عبادي بهترين نوازنده سه تار بود و كسي نتوانست حتي به گرد پاي او برسد.
    
    استاد، داشتيد تعريف مي كرديد كه سال 1319 راديو كه آمد شما صداي ساز عبدالحسين خان را شنيديد...
    بله، يك شب منزل درويش خراباتي دعوت داشتيم. كرمانشاه خيلي سرد بود. نيم متر برف آمده بود. وسط راه از يك بالكني صداي موسيقي شنيدم. راديو بود كه صداي ساز عبدالحسين خان را پخش مي كرد. من چنان محو صداي ساز عبدالحسين خان شدم كه همان جا ماندم و وقتي به خودم آمدم كه همه از فرط سرما فرار كرده بودند و من تنها مانده بودم. من علاقه خاصي به او داشتم، من از سال 1323 تكنواز بودم...
    
    منظورتان در راديو است؟
    بله. من از سال 1323 وارد راديو شدم.
    
    چطور وارد راديو شديد؟
    ما در كرمانشاه سال ششم ادبي نداشتيم و من مي خواستم ادبي بخوانم. اهل رياضي و اين حرف ها نبودم. در نتيجه آمدم تهران. مهر ماه بود كه هنرستان اعلام كرد شاگرد مي پذيرد. تاكستاني و مرحوم صالحي آنجا بودند. عده يي آمده بودند وارد هنرستان بشوند. من رفتم امتحان بدهم همين تاري كه شما ديد، دست موسي خان معروفي بود. همين تاري كه من خيلي دوستش دارم. موسي خان معروفي رييس اركستر راديو بود و ضمنا معلم هنرستان هم بود و امتحان ورودي را هم او مي گرفت. يك تار بدي دادند دست من. من گفتم با اين تار ساز نمي زنم و با ساز خوب نوازندگي مي كنم. موسي خان گفت من سازم را دست كسي نمي دهم. من از موسي خان خواهش كردم و گفتم سازتان را به من بدهيد، من پوست كاسه اش را پاره نمي كنم. با اكراه سازش را به من داد.
    
    شما مگر يحيي را مي شناختيد و مي دانستيد كه اين سازي كه دست موسي خان معروفي است، تار يحيي است؟
    نه نمي دانستم. فقط مي دانستم چون متعلق به آقاي معروفي است پس ساز خوبي است. ساز را از دستش گرفتم و يك «همايون» برايش نواختم. اواسط كارم بلند شد. من دست از نواختن برداشتم.
    گفت ادامه بده پسرم، ادامه بده. من هم ادامه دادم. وقتي همايون تمام شد، آمدم از جا بلند شوم گفت كه بلند نشو، بشين و گفت: آقايون چطور بود ؟ همه گفتند عالي بود. گفت: «چه پنجه تميزي داره، چه پنجه نظيفي داره» و پرسيد كه پيش چه كساني كار كردي و من هم گفتم پيش هيچ كس. گفتم فقط از روي صفحه صداي ساز مرتضي خان ني داوود را شنيدم و از راديو هم نوازندگي عبدالحسين خان شهنازي را. بعد پرسيدم كه مي توانم بيايم هنرستان؟ گفت هنرستان به كنار، آقايان ايشان مي تواند در راديو بنوازد و همگي هم تاييد كردند. آن زمان لطف الله مجد هم در راديو بود كه بي نظير بود. او هم بدون معلم نوازندگي را ياد گرفته بود. اهل ساري بود. سال 22 مجد تك نواز راديو شد. سال بعد هم من به راديو رفتم. يك بار سال 1328 رفتم اداره راديو كه همين جنوب شهر بود.
    
    ميدان ارك را مي گوييد؟
    بله ميدان ارك بود. در اتاق آقاي پنبه چي كه معاون راديو بود نشسته بودم كه عبدالحسين خان شهنازي آمد. من جلوي پايش بلند شدم و سلام كردم و نشستم. آنقدر ايشان براي من گرانقدر و عظيم بود كه من جرات نكردم بگويم من فريدون حافظي هستم و تار مي نوازم. هنوز هم نام عبدالحسين خان شهنازي براي من عظمت دارد. من فقط افسوس مي خورم كه چرا دست استاد را نبوسيدم.
    
    شما ديگر عبدالحسين خان را نديد؟
    متاسفانه ديگر نديدمش.
    
    در آن هيات ممتحن هنرستان به جز مرحوم موسي خان ديگر چه كساني بودند؟
    بامشاد و دو سه نفر ديگر از موسيقيدانان بودند. فقط بامشاد يادم هست چون بعد رييس هنرستان شد و مدتي هم رييس موزه ايران باستان بود.
    
    ظاهرا چندي بعد از شما، استاد شريف و استاد شهناز هم به راديو آمدند.
    بله دو سه سال بعد از اينكه من به راديو رفتم، آقاي شهناز را دعوت كردند و از اصفهان به راديو آمدند. معلم آقاي شهناز برادرش بود. كمي خشك ساز مي زد، آمد و تحت تاثير نوازندگي عبدالحسين خان شهنازي قرار گرفت و شد اين شهناز بي نظيري كه امروز مي شناسيم.
    مرحوم مجد زود مرد. حيف شد. من با مجد رفيق بوديم. بعد از ما جليل شهناز، چند سال بعد هم فرهنگ شريف آمد. پدر فرهنگ شريف با عبدالحسين خان دوست بود و اين نوع نوازندگي به گوشش آشنا و متاثر از عبدالحسين خان بود.
    
    يعني شما معتقديد كه جليل شهناز هم متاثر از عبدالحسين خان شهنازي بود؟
    بله. اوايل مي گفت كه ساز عبدالحسين خان يك مقدار صداي عربي مي دهد. من گفتم عرب ها موسيقي نداشتند. اگر امروز عرب ها موسيقي دارند در اصل بخشي از موسيقي ما است كه كساني مثل عبدالقادر مراغه يي اينها را بردند و اسم هاي عربي روي آنها گذاشتند. مثلاابوعطا. ما ابوعطا نداشتيم. تمام موسيقي عثماني و موسيقي اعراب از موسيقي ما گرفته شده است. ما روي موسيقي هندوستان هم تاثير داشتيم. البته آنها هم روي ما بي اثر نبودند.
    
    در واقع طبق فرمايش شما استاد شهناز بعدها به شيوه نوازندگي عبدالحسين خان شهنازي تعلق خاطر پيدا كرد؟
    اگر شما كارهاي اولي كه شهناز با گلپا اجرا كرد را گوش كنيد متوجه مي شويد كه خشك ساز مي زده. ولي بعد كمي متاثر از عبدالحسين خان شد. من تاكيد مي كنم كه شهناز يكي از «فنومن» هاي هنر ايران است. جليل شهناز، مجد و فرهنگ شريف براي من عظمت دارند و مطمئن باشيد كه ديگر كسي مثل اينها در موسيقي ايران ظهور نخواهد كرد. مثلاكساني كه مي گويند ما سبك كلنل ساز مي زنيم شبحي از او هستند. يك شب پيش مطيع الدوله حجازي (محمد حجازي فقيد نويسنده مطرح ايراني كه سال 1352 درگذشت) بودم. خواهر حجازي همسر كلنل بود. او برايم تعريف كرد كه يك شب كلنل ساز مي زد و وقتي تمام شد، صداي در آمد. در را كه باز مي كنند درويش خان وارد مي شود و مي پرسد پس بقيه اركستر كجا هستند. به او مي گويند كه اركستري در كار نبوده، كلنل تار مي زده است. درويش خان روي كلنل را مي بوسد و مي گويد: «راستي راستي فكر كردم يك اركستر اينجا نوازندگي مي كنند.» من ديگر آخراي عمرم است و مساله يي هم با كسي ندارم. لطفا اينكه مي گويم را حتما بنويسيد كسي كه مي گويد من مثل كلنل مي نوازم شبحي از كلنل هم نيست. كسي كه مي گويد من شاگرد عبادي بوم، دروغ مي گويد، عبادي هيچ وقت شاگردي نداشته است. ممكن است يكي دو جلسه پاي نوازندگي عبادي نشسته باشند ولي عبادي اصلادوست نداشت تدريس كند و شاگرد قبول نمي كرد. يك مرتبه هم سر اين مساله با من تندي كرد. من به او گفتم استاد كاش شما هم چند شاگرد تربيت مي كرديد كه به سبك شما نوازندگي كنند. ناراحت شد و گفت چه وقت اين حرف هاست. گفتم استاد يك نوازنده ني و يك نوازنده ويولن هستند كه آنها دارند سه تار مي زنند، گفت «اينم ساز است كه اينها مي زنند». من خيلي ناراحت شدم كه عبادي اين طور حرف زد چون آن دو نوازنده بزرگ را دوست داشتم. خواهر زاده او كه شوهر خانم خوروش بود آمد به من گفت دايي پير شده است، شما ناراحت نشو. صبا كه سه تار مي زد يك بار عبادي به او گفته بود تو كه اين همه ساز مي زني، اين يكي را بگذار براي ما. من آن شب با دلخوري از پيش عبادي رفتم. 3 ماه بعد راديو يكي از اجراهايش را پخش مي كرد. به قدري اين نوازندگي زيبا بود كه سوار ماشين شدم و رفتم سمت خانه اش در خيابان اسدي در خيابان شريعتي. ساعت 10 شب بود. تعجب كرد. گفتم من بايد دست شما را ببوسم. نگذاشت. گفتم آن روز شما گفتيد «اينم ساز است كه اينها مي زنند» و من ناراحت شدم. اما درست مي گفتيد، واقعا در قياس با شما آنها سه تار نمي نوازند!
    نخستين باري هم كه آقاي شجريان را در منزل يكي از دوستان در محموديه ديدم، مشغول به نوازندگي بوديم. در زدند. محمود عبادي با پسر جوان خوش سيماي لاغر اندام و سبزه يي وارد شد. عبادي او را سياوش بيدگاني معرفي كرد. بعد كه ساز زدن ما تمام شد، عبادي گفت حالااجازه مي دهيد من ساز بزنم و اين آقا بخواند. ما هم كه آرزو داشتيم عبادي ساز بزند. آنجا براي نخستين بار آواز خواندن شجريان را شنيدم كه خيلي هم خوب خواند. از حق نبايد گذشت استاد عبادي براي شجريان بسيار زحمت كشيد. شجريان در بزرگداشت جليل شهناز در فرهنگسراي ارسباران گفت من هرچه دارم از جليل شهناز است. من به اين حرف شجريان اعتراض دارم. شجريان هرچه دارد از عبادي دارد. چرا اين گونه بي وفايي كرد من نفهميدم.
    
    درباره فعاليت هايتان در راديو برايمان بگوييد. پيش از شما چه كسي در راديو تك نوازي تار مي كرد و شما كار را در راديو چگونه ادامه داديد؟
    از زمان افتتاح راديو در ارديبهشت سال 1319 تا وقتي كه من به راديو بروم چند نوازنده بزرگ در راديو تك نوازي مي كردند. نخستين نفري كه در راديو تك نوازي كرد مرتضي خان ني داوود بود. بعد هم صداي ساز عبدالحسين خان از راديو پخش شد. طي چند سال اول راديو فقط صداي ساز اين دو نفر پخش مي شد. بعد هم همان طور كه گفتم لطف الله مجد رفت و بعد از او من در آذر 1323 به عنوان تك نواز وارد راديو شدم. من در سال 24 يك اركستر كردي در راديو راه انداختم. از بچه هاي كرد دانشگاه استفاده كردم و خواننده كرد هم به گروه آوردم. آن موقع يك ايران بود و يك راديو. جمعه بهترين ساعت برنامه راديو بود. ساعت يازده و نيم ما در استوديو برنامه را زنده اجرا مي كرديم و ساعت 12 هم مرحوم صبحي قصه جمعه را اجرا مي كرد. حسنقلي مستعان، نويسنده مشهور ايراني آن موقع مدير بخش موسيقي راديو بود. موسيقي ايراني را دوست داشت و آن را در راديو تقويت كرد. بعد از آن سال 1328 آقاي خالدي يك اركستر بزرگ براي راديو تشكيل داده بود و از من دعوت كرد تا به عنوان تك نواز در آن اركستر نوازندگي كنم. بزرگ لشگري و جواد لشگري نوازنده هاي ويولن اركستر بودند. طباطبايي نوازنده تار بود. قلي زاده، نوازنده تروپت بود. ضرب را مرحوم زاهدي مي گرفت و پيانو را هم گاهي مصطفي كسروي مي نواخت.
    
    استاد آهنگ «رقص گيسو» از مشهورترين آثار شماست. اين آهنگ را چگونه ساختيد؟
    تهران كه دانشجو بودم و در راديو هم كار مي كردم، گاهي اوقات براي ديدن خانواده به كرمانشاه مي رفتم. ما در كرمانشاه تابستان ها روي پشت بام مي خوابيديم. صداي اذان مسجد جامع را مي شنيديم (ملودي اذاني موردنظرش را سولفژ مي كند) . من ملودي اين اذان را با خودم زمزمه مي كردم. يك شب نشستم براي چيزي كه متاثر از اين اذان در ذهنم شكل گرفته بود نت نوشتم.
    
    پس شما در آن زمان نت نوشتن بلد بوديد؟
    من به اصرار مرحوم صبا و موسي خان معروفي نت نويسي را ياد گرفتم. آنها به من مي گفتند تو آهنگساز نسل جوان هستي و بايد نت بداني. خدا رحمت شان كند اگر آنها نبودند من هيچ كدام از آهنگ هايم را نمي توانستم بنويسم. من به آنها بسيار مديونم. خلاصه من شبانه نت آهنگي را نوشتم. در يكي از باغ هاي شمران با تعدادي از هنرمندان مراسمي داشتيم. خواننده مشهوري هم آنجا بود. من چيزي كه نوشته بودم را به خالدي دادم و پرسيدم كه آيا اين آهنگ را درست نوشته ام. شروع كرد به نواختن آهنگ و گفت بله درست است. آن خواننده گفت اين چه آهنگ قشنگي است من اين را مي خواهم و گفت كه همين هفته بعد برويم براي پخش از راديو. آقايي بود به نام ميرناصر شريفي كه پدرش رييس كتابخانه مجلس بود. جوان محجوبي بود. نزديك من آمد و گفت اجازه مي دهيد شعر اين ملودي را من بنويسم و قرار شد او براي اين آهنگ، شعر بنويسد. هفته بعد با دو بند شعر پيش من آمد. يكي «من به دوش يار/ زيب و زيورم/ بر سر نگار/ تاج گوهرم و...». ديگر اينكه «برف زندگي پيرم كرده است و....»
    
    استاد پس اين نخستين آهنگي بود كه ساختيد؟
    بله، اين نخستين آهنگ من بود كه «رقص گيسو» نام گرفت. خيلي آهنگ موفقي بود. براي من شروع خوبي بود. خواننده به من پيشنهاد كرد كه با من به ميهماني ها بيا و ساز بزن، شبي 200 تومان به تو مي دهم. آن موقع يك مديركل ماهي 210 تومان مي گرفت. من آن موقع با 180 تومان هم زندگي مي كردم و هم تحصيل. من به او گفتم براي 200 هزار تومان هم اين كار را نمي كنم. چند سال بعد از انقلاب در جمعي دوستانه اين خواننده را ديدم. از من پرسيد پشيمان نشدي و من هم گفتم نه، پشيمان نشدم. اين زندگي معتدلي كه دارم را دوست دارم.
    
    «رقص گيسو» به نوعي در قالب والس ساخته شده است. چرا چنين فرمي براي آن انتخاب كرديد؟
    درست است. اين آهنگ نخستين آهنگي اين گونه يي بود كه از راديو پخش شد. من به آثار اشتراوس خيلي علاقه داشتم. «دانوب آبي» و ديگر آثار او را خيلي دوست داشتم. كلابه موسيقي كلاسيك غربي علاقه مند بودم. چيزهايي كه مي نواختم و مي ساختم يك مقداري «فرنگي مآبي» با خودش دارد! الان هم همين هستم. در نوازندگي هم سعي كردم نوآوري داشته باشم. من هيچگاه در بداهه نوازي هايم، رديف را آنچه بود اجرا نكردم، در آهنگسازي هم خيلي وفادار به رديف نبودم. مرحوم آقاحسينقلي، رديف را نوشت. واقعا كار بزرگي كرد. ولي آن براي 120، 130 سال پيش بود. آنها كه امروز همچنان رديف را آن گونه مي نوازند، كار عبثي مي كنند. چنين كاري معني ندارد. موسيقي بايد به جلو برود. اصلاكلمه «سنتي» چه معنايي دارد كه ما كنار موسيقي گذاشته ايم. سنتي بودن كه در هنر امتياز نيست. موسيقي اصيل با نوآوري معنا پيدا مي كند كه ما پيشرو اين مساله بوديم. عبدالحسين خان نخستين كسي بود كه اين كار را كرد. ما به آن سبك قديمي كه از رديف تعريف كرده بودند ساز نزديم و به همين دليل مورد انتقاد هم قرار گرفتيم. من سبك خودم را دارم كه مايه هايي از عربي و غربي را با خود دارد.
    
    از شكل گيري گلها بگوييد. چگونه وارد برنامه گلها شديد؟
    من پيش از شكل گرفتن برنامه گلها با آقاي پيرنيا دوستي داشتم. يك مراسم هفتگي شعرخواني بود. تقي روحاني از گوينده هاي خوب آن زمان شعرها را دكلمه مي كرد و ما هم نوازندگي مي كرديم. چندتا از شاعرها هم بودند كه خودشان صدايي داشتند. يكي شان عماد خراساني بود كه اهل خواندن هم بودند. من براي او در سه گاه نوازندگي كردم و او هم آواز خواند.
    
    عماد خراساني شعر دكلمه كرد يا آواز خواند؟
    آواز مي خواند. در يكي از اين برنامه ها كه آقاي پيرنيا مرا دعوت كرد تعداد زيادي نوازنده بوديم. من بودم، مجد، محجوبي، صبا، خالدي، تجويدي، معروفي و... خلاصه نزديك به ده نفر بوديم كه قرار بود نيم ساعت نوازندگي كنيم. من ديدم هركسي مي رود روي نوازندگي ديگري به همين خاطر من اصلابه سازم دست نزدم. بيرون كه آمديم به آقاي پيرنيا گفتم شما 8، 9 نفر نوازنده درجه يك را به مراسمي دعوت كردي كه با هم نيم ساعت نوازندگي كنند. اين طور نمي شود. گفتم شما هر بار 2، 3 نفر را دعوت كنيد كه با هم همنوازي كنند.
    
    اين شعرخواني ها زمان گلهاي جاويدان برگزار مي شد؟
    نه خير. در واقع آن زمان گلها داشت شكل مي گرفت. به تدريج آهنگسازي ها انجام مي شد و آهنگ ها براي برنامه گلها آماده مي شد. من در سال 1336 به ايتاليا رفتم.
    
    يعني زماني كه گلها تازه به راه افتاده بود؟
    بله. من يكي، دو برنامه اجرا كردم و رفتم ايتاليا. چهار سال و نيم ديگر كه برگشتم دوباره با گلها همكاري كردم. وقتي من به ايران برگشتم، دوستان لطف داشتند و در استوديو شماره هشت مراسمي براي من برگزار كردند. بعد از سلام و احوالپرسي به من گفتند كه دو خواننده خوب به گلها اضافه شده اند يكي به اسم گلپا يكي هم به اسم ايرج. من خيلي كنجكاو بودم آنها را ببينم. من از گلپا تشكر كردم به خاطر اينكه باعث شده بود توي خانه مردم صفحه هاي موسيقي ايراني پر بشود. ايرج جلو آمد دست در گردن من انداخت و گفت مرا نمي شناسي. گفتم نه. گفت من حسين خواجه اميري هستم. من آن موقع شناختمش و گفتم الحمدالله تو خواننده خوبي شدي. حالاماجرا چه بود؟ من سال 1332 ممتحن ساز و آواز بودم. كسي را رد نكردم. اگر كسي بد ساز مي زد مي گفتم برو بيشتر تمرين كن و دوباره بيا. اين آقاي خواجه نوري كه خيلي خوش هيكل و ورزشكار بود آمد. تست آواز داد. به من گفت آيا من براي راديو قبول مي شوم و من گفتم كه تو يكي از بهترين خواننده هاي ايران خواهي شد. وقتي من مديركل شدم نخستين كسي كه به من تبريك گفت ايرج بود. خودش خواننده خوبي است و پسرش هم خواننده خوبي شده است.
    
    گويا در ايتاليا در كنار اينكه در رشته اقتصاد دكترا گرفتيد، اپرا هم كار كرديد.
    من مدت زيادي هم اپرا كار كردم ولي صداي مرا اينجا خراب كردند. براي اينكه ما معلم آواز اپرا نداشتيم و هنوز هم نداريم. كسي كه يك ليسانس موسيقي از تركيه گرفته بود را كردند معلم آواز ما. يك نيم صداي «متزو سوپرانويي» داشت. دلش مي خواست همه صداها بم باشد. ما سه جور صدا داريم: صداي باريتون كه صداي معمول مردم است. صداي تنور كه صداي نازك است و باس كه صداي اصطلاحا بم است. هر كدام از آنها سه بخش مي شوند. صداي دراماتيك كه صداي قوي تر است ليريك صداي ميانه است. صداي من ليريك بود. صداي ليريك لژر داريم كه بين صداي زن و مرد است. مثل صداي آقاي شجريان كه صداي بلند نازك دارد. اين مدرس متوجه اين مسائل نبود و به من فشار مي آورد كه صدايم بم بشود. مثل اينكه يك اتومبيل كه ظرفيتش 2 تن است، 10 تن بار بزني و اين گونه صدا و حنجره من به كلي صدمه ديد.
    
    بعد از بازگشت از ايتاليا چگونه همكاري تان را با گلها ادامه داديد؟
    من آهنگي ساختم كه «همين امشب» نام گرفت. پيش معيني كرمانشاهي بودم كه در كرمانشاه هم همكلاس من بود و خيلي با هم رفيق بوديم و هستيم. اين آهنگ را برايش اجرا كردم همانجا بداهه شعرش را نوشت. خيلي قوي بود و راحت براي موسيقي شعر مي نوشت. ويژگي مهم معيني كرمانشاهي اين بود كه وقتي يك آهنگ را گوش مي كرد و از آن خوشش مي آمد، شعري مي گفت كه حتي نياز نداشت يك واو آن عوض شود. من برايش ملودي را زدم و او گفت: «همين امشب، همين امشب بياد رخ محبوبم...»
    
    شما در آهنگسازي موفق بوديد ولي چرا بيشتر به عنوان نوازنده شناخته شده ايد؟
    تا پيش از انقلاب اين گونه بود ولي بعد از انقلاب بيشتر آهنگسازي كردم. مثلايك آهنگ آذري ساختم كه علي خدايي آن را خواند و بارها هم از راديو و تلويزيون پخش شد. آقاي حسين فرهادپور آن را تنظيم كرده بود. علي خدايي جايزه گرفت ولي كسي به ما محل نگذاشت.
    من ايتاليا كه بودم آقاي كريمي هم ايتاليا بود. در واقع مقيم چكسلواكي بود آمد ايتاليا و بعد هم برگشت به ايران.
    
    آقاي نصرت كريمي را مي گوييد؟
    بله. نصرت كريمي. خانمي از شيراز آمده بود و با هم رفتيم تلويزيون ايتاليا با هم ساز زديم. نصرت كريمي هم تمبك زد. آنجا با هم آشنا شديم. چند سال بعد تصادفي در ايران همديگر را ديدم. به من گفت كه يك انيميشن درست كرده است به اسم «زندگي». به من گفت وزير هنر گفته قرار است اركستر سمفونيك در ازاي دستمزد 500 هزار توماني براي اين انيميشن موسيقي درست كند ولي هنوز اين اتفاق نيفتاده است. من گفتم برويم ببينيم چه مي شود كرد. با هم رفتيم استوديو و انيميشن را به چند بخش تقسيم كرديم و براي آن آهنگسازي كرديم. به شكل دو نوازي تار و تمبك. اسماعيلي تمبكش را زد. شاهكار كرد. آن زمان يك باند بيشتر نبود. الان مي شود خيلي كارها كرد چون باندها زياد است ولي آن موقع فقط يك باند بود. محمد اسماعيلي هم تمبك مي زد و هم با يك پا دايره مي زد و خلاصه چند كار را همزمان با هم مي كرد.
    
    شما با صبا چقدر نزديك بوديد و تاثير ايشان بر دنياي موسيقايي شما چگونه بوده است.
    صبا برايم بسيار مهم و عزيز است. يك روز به صبا گفتم، استاد من هر چيزي را مي شنوم مي توانم اجرا كنم، اين نت براي چيست؟ و ايشان تاكيد داشت كه اين كار را بكن. صبا واقعا معلم بزرگي بود.
    
    استاد، شما از مرحوم موسي خان آموزش مستقيم نگرفتيد.
    نه فقط دو جلسه من براي ايشان رديف هاي آقا حسينقلي را اجرا كردم. همان جا هم من به او گفتم من از اين خوشم نمي آيد. گفت درست است ولي اين استخوان بندي موسيقي ايراني است. با آن نمي شود حال كرد ولي بايد آن را ياد گرفت. عبدالحسين خان پسر آقا حسينقلي بود ولي مثل او ساز نزد، سبك را عوض كرد. بعد الان افتخار مي كنند به اينكه رديف آقا حسينقلي را مي نوازند!
    
    شما به جز تك نوازي هايتان در چه اركسترهايي نوازندگي كرديد.
    فقط يكبار در اركستر برنامه گلها كه مرحوم خالقي رهبري مي كرد، شركت كردم و ديگر هم در هيچ اركستري نرفتم. من معتقد بودم كساني كه بداهه نواز هستند نبايد در اركستر نوازندگي كنند. اصلاكارشان اين نيست. شما كه نمي توانيد به كسي مثل ياحقي بگوييد كه بيايد در اركستر ساز بزند. تجويدي، خرم، بديعي و... اينها كارشان تك نوازي بود.
    
    پس چي شد كه آن يكبار در اركستر آقاي خالقي شركت كرديد؟
    آقاي خالقي وقتي مرا دعوت كرد خودش به من گفت كه بيا در اركستر حضور داشته باش و جواب آواز هم بده. نصف جواب آوازها را خود خالقي مي داد و نصف جواب آوازها را من مي دادم.
    
    شما در دوران مختلف گلها در راديو بوديد همراه اين برنامه بوديد. چه زماني كه خود مرحوم پيرنيا برنامه را ه انداخت چه دوراني كه به شكل هاي مختلف توسط رهي معيري، بعد هم ميرنقيبي...
    ميرنقيبي خيلي پسر گلي بود. از اعضاي اركستر من بود. هميشه خودش هم مي گفت كه در اركستر من بوده. خيلي آقا بوده.
    
    خودش چه سازي مي زد؟
    ويولن مي زد. نوازنده خيلي خوبي هم بود. در حد ياحقي و بديعي نبود ولي نوازنده خوبي بود. بخش عمده يي از برنامه تك نوازان را او سر و سامان مي داد. آقاي پيرنيا كه مرد مدتي ميرنقيبي مسووليت داشت. بعد هم آقاي ابتهاج كه مديريت موسيقي راديو را به دست گرفت، اين برنامه شد گلهاي تازه. اين برنامه حساب ديگري داشت. آقاي ابتهاج جوان ها را آورد و اسم برنامه را هم احتمالابه همين خاطر به گلهاي تازه تغيير داد. و اتفاقا من يكبار با ايشان درباره اين موضوع بحث كردم. گفتم شما شاعر بسيار خوبي هستي رياست موسيقي چه ارتباطي به تخصص شما دارد. گفت همه موزيسين ها به خانه ما رفت و آمد دارند. گفت به شما چه ارتباطي دارد. گفتم اگر دو تا از گوشه هاي ابوعطا را الان به من بگويي من شما را روي سرم مي گذارم. از همان زمان از من رنجيده است. حتي من براي يكي از شعرهاي زيبايش آهنگ ساختم: «كيست كه از دو چشم من در تو نگاه مي كند...» من براي ساختن اين آهنگ خيلي زحمت كشيدم. سالار عقيلي با تنظيم علي پژوهشگر اين آهنگ را خيلي قشنگ خوانده است.
    
    در دوران مديريت هاي مختلفي كه هر كدام هم تصميماتي براي گلها گرفتند، شما دوران كدام مدير را موفق تر مي دانيد.
    آقاي پيرنيا اصلاچيز ديگري بود. دو نفر در موفقيت گلهاي زمان آقاي پيرنيا نقش بسيار زيادي داشتند. يكي جواد معروفي بود و ديگري روح الله خالقي. خدا رحمت شان كند.
    
    شما در دوران آقاي ابتهاج در گلها مانديد؟
    نه خير. من دو ساعت و نيم برنامه دارم روي «ريل» كه در خانه آقاي ابتهاج چند سال پيش از اينكه به راديو بيايد، ضبط كردم. ابتهاج به حسين تهراني گفته بود تو رفيق حافظي هستي بگو يك بار بيايد خانه ما. من و حسين تهراني آنجا با هم همنوازي كرديم. يك شب هم با همايون خرم خانه ابتهاج رفتيم من آن شب سرحال نبودم. خب يك موزيسين هميشه سرحال و سر كيف نيست. آن شب خوب نبودم و نتوانستم خوب ساز بزنم و او فكر كرد كه من نوازنده خوبي نيستم و خط قرمز روي من كشيده بود. حتي به فريدون مشيري گفته بود بگوييد بيايد من بازنشسته اش كنم. كه من ناراحت شدم.
    
    استاد شما با اينكه ايشان تخصصي در اين زمينه نداشتند و مسووليت قبول كردند مشكل داشتيد يا با جوان گرايي شان در راديو؟
    من چه مشكلي با جوان گرايي دارم. من خودم خيلي جوان بودم كه تك نواز راديو شدم. مساله من اين بود كه ايشان چيزي از موسيقي نمي دانست. من وقتي شعر بلد نيستم مرا كه مسووليت بدهند من معيني كرمانشاهي، رهي معيري و فريدون مشيري را كنار مي گذارم و چند جوان كه هنوز آن پختگي را ندارند بياورم، نشان مي دهد كه من كارم را بلد نيستم. كسي كه مسووليت موسيقي مي پذيرد بايد تخصص داشته باشد. مثل اينكه كسي ورزشكار نباشد او را بكنند رييس تربيت بدني. البته اين اتفاق دارد مي افتد! زماني كه علي معلم مسووليت مركز موسيقي صدا و سيما را داشت من براي آقاي لاريجاني نامه نوشتم كه ايشان به درد اين كار نمي خورد. آقاي لاريجاني بعد از اينكه نامه مرا خواندند مرا دعوت كردند و با من خيلي صميمانه برخورد كرده و گفت شنيدم كه دكتراي اقتصاد داري، من هم دكتراي الهيات دارم و... حرف هاي مرا گوش داد. ولي سه بار از دفتر مهندس ضرغامي خواهش كردم تا ايشان را ببينم و كارشان داشتم ولي حتي جواب مرا ندادند حتي برايشان نامه نوشتم. موسيقي امثال بنده را بدون اينكه حق مولف را در نظر بگيرند پخش مي كنند و نمي دانند ما چه حال و احوالي داريم. از آن نسل ما دو، سه نفر كه بيشتر زنده نمانديم. اين همه دارند موسيقي اسدالله ملك را پخش مي كنند تا حالابه خود زحمت داده اند ببينند زن پير ايشان چگونه امرار معاش مي كند يا اصلاچه حال و احوالي دارد؟! طرح اين مسائل مرا بدنام كرده است.
    
    به نظر مي آيد مشكلي كه با آقاي ابتهاج داشتيد، در ابعادي ديگر هم همان مشكل را با مهندس ضرغامي داريد؟
    بله. بحث من از همان اول اين بود كه كار را بايد به كاردان سپرد. البته با كس ديگري هم اين مشكل را داشتم با كسي كه پهلبد او را مسوول موسيقي وزارت فرهنگ كرده بود. وي فاميل پهلبد بود. من به او گفتم كه اي كاش مربوط به تحصيلاتت مسووليت مي گرفتي. خيلي ناراحت شد.
    
    استاد بيش از اين نمي خواهيم وقت شما را بگيريم. در آخر اگر حرفي داريد، بفرماييد.
    من هيچ وقت آدم سياسي نبودم. اما از مسوولان گله دارم. من ديگر عمرم رو به اتمام است ولي اين انصاف نيست كه هنرمندي 90 ساله را به حال خودش رها كنيم. من 69 سال موزيسين بودم يعني 69 سال از راديو و تلويزيون ايران موسيقي من پخش شده است. اگر جاروكش هم بودم بايد قدر مرا مي دانستيد. اين را براي مهندس ضرغامي هم نوشتم. آقاي ضرغامي اي كاش حداقل جواب نامه مرا مي داديد. احترام سن و سال مرا نگه مي داشتيد. همين كه الان موسيقي ام را از راديو پخش مي كنند، يعني من هنوز هم دارم خدمت مي كنم. افتخار هم مي كنم به اين خدمت ولي اي كاش شما هم قدر مرا بدانيد.

منبع:روزنامه اعتماد


عکسی به یادماندنی از حضور گلپا و فردین در جشن عروسی دختر ناصر ملک مطیعی


http://zicv.site88.net/up/4d92e2cd541f.jpg




+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۲ساعت 13:21  توسط فرهاد رحیمی  | 

اکبر گلپایگانی: مخاطب من اینجاست / ایرج گردن‌ کلفت آواز ایران است

اکبر گلپایگانی معروف به گلپا همانند حسین خواجه‌امیری، خواندن را به شکل حرفه‌ای از سنین پایین آغاز کرد و همانند او سال‌ها از خواندن محروم ماند. با این حال او سال‌ها قبل به دعوت دانشکده «میوزیک بیلد‌ینگ» کالیفرنیا به همراه استاد فرهنگ شریف به تدریس موسیقی ایرانی پرداخت.

گلپا در عمر هنری خود اجرا‌های متفاوتی در سالن‌های مهمی چون رویال‌ دایان لندن داشته است و توانسته دکترای افتخاری در رشته آواز از دانشگاه کلمبیای آمریکا، دکترای افتخاری اقتصاد و هنر از سازمان یونسکو و دکترای افتخاری از دانشگاه مجارستان را دریافت کند،

اینها در حالی است که او ایرج را از معدود کسانی می‌داند که در آواز ایران صاحب سبک خاص است. با او درباره ایرج و راز ماندگاری‌اش سخن گفتیم:

اگر موافق باشید، صحبت را از اینجا شروع کنیم که چه اتفاقی می‌افتد که خواننده‌ای چون ایرج با‌وجود آنکه سی‌ و چند ‌سال از خواندن بازمانده است. همچنان خواننده‌ای شناخته شده است و از آن مهم‌تر نسل جوان با آثار ایشان ارتباط برقرار کرده و او را دوست دارند. اصلاً این ماندگاری‌ای که تعدادی از خوانندگان با آن مواجه هستند، از کجا می‌آید.
ایرج از همان ابتدا خواننده بسیار خوبی بود و صدای خوبی داشت. از همان زمان که فعالیت‌های خود را به شکل حرفه‌ای در زمینه آواز آغاز کرد، این توانایی‌ها مشهود بود و حالا هم که در آستانه 80 سالگی می‌خواند، می‌بینید که همچنان خوب می‌خواند. جز این هم انتظاری از این نیست؛ چراکه ایرج گردن کلفت آواز ایران است.

شما به این مساله اشاره کردید که ایشان 30 سال نخواند که به نظر من این یک خسران بزرگ برای موسیقی ایران است؛ چراکه باید از صدا‌ و توانایی‌های او بهره گرفته می‌شد، اما متأسفانه این کار را نکردند. من نمی‌دانم چرا هنرمندانی مثل او باید مدت‌های زیادی از ادامه فعالیت‌شان باز بمانند، تنها این را می‌دانم که هنر به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی به سیاست کاری ندارد، اما اینکه ایرج با این فاصله‌ای که در ارایه هنرش افتاده است، همچنان ماندگار است و خواننده‌ای شناخته شده به حساب می‌آید، هیچ دلیل دیگری جز همین توانایی‌های او ندارد. طبیعی است که اگر خوانده بدی بود، تاکنون نامش محو شده بود؛ همانطور که در حال حاضر حتی نام بسیاری از خوانندگان هم فراموش شده است؛ ایرج اما سبک و جایگاه خاص خودش را دارد به نظر هنوز هم فرصت است تا او از توانایی‌هایش بهره گیرد.

با همه اینها به نظر می‌رسد که هم اکنون آواز بیات تهران تا حدودی به فراموشی سپرده شده است؟
باید دید که مردم چه می‌خواهند این مهم‌ترین چیزی است که یک هنرمند می‌تواند به آن توجه داشته باشد. اتفاقاً شخصیتی چون ایرج به این خاطر تا این اندازه در زمینه آواز ایران پدیده مهمی است که به این مساله توجه داشته و می‌دانست در آن زمان مردم این شکل آوازی را دوست دارند، به همین خاطر در کنار قطعاتی که براساس ردیف‌های موسیقی ایران می‌خواند؛ آواز کوچه‌باغی را نیز اجرا می‌کرد. حالا هم زمانه تغییر کرده و به نسبت آن سلایق مردم هم دچار این تغییرات شده است.

من اطمینان دارم که هم‌اکنون اگر قرار باشد آقای ایرج به فعالیت‌های خود در زمینه آواز ادامه دهد، به شکلی متفاوت می‌خواند. شکلی که مردم امروز هم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، هرچند که همچنان آثار قدیمی‌شان مورد توجه است، اما ایشان به خاطر هوشی که در زمینه هنر دارند؛ مانند 50 یا 60 سال پیش خود نمی‌خوانند ایرج دارای چنان صدای طلایی‌ای است که می‌تواند در هر سبکی آواز بخواند و دیگران را مجذوب صدایش کند. مثل او هم کم هستند

ایرج را باید از معدود خوانندگانی دانست که توانست سبک مخصوص به خودش را داشته باشد. چگونه این اتفاق افتاد؟ به خاطر توانایی حنجره‌اش بود؟ تکنیکش یا بهره‌گیری از استادان تراز اول؟
ما با هم مدت‌ها در رادیو همکار بودیم و به همین خاطر می‌توانم به راحتی درباره او صحبت کنم. سبک ایرج نه تنها به خاطر توانایی‌های بالایش در حنجره که به خاطر علم و آگاهی‌اش نسبت به ردیف ایرانی و گوشه‌هاست. او سازها را هم به خوبی می‌شناخت. طبیعی است که با این توانایی‌ها، می‌تواند سبک خاص خودش را داشته باشد. شما تا چهار عمل اصلی ریاضی را بلد نباشید، نمی‌توانید مسائل سخت و... را حل کنید، این روز‌ها مشکل این است که خوانندگان ردیف نمی‌دانند؛ اما می‌خواهند در کارشان موفق باشند. خوب این اتفاق نمی‌تواند رخ دهد.

خیلی‌ها بر این اعتقادند که ایرج با حضورش در سینما، باعث شد که شخصیت موسیقیایی‌اش تحت تأثیر شخصیت سینمایی فردین قرار گیرد.
اینها همه حاشیه است. یک خواننده ممکن است هنرش را به شکل‌های مختلف عرضه کند. دلیل اینکه چرا او چنین تصمیمی را گرفت تا به جای فردین در فیلم‌ها بخواند، مساله‌ای است که باید خودش درباره آن توضیح دهد. اما به هر حال باید به تصمیمات یک هنرمند احترام گذاشت، ضمن اینکه اینها اهمیتی ندارد، مهم این است که او صدای بسیار زیبایی دارد و کمک زیادی به فرهنگ این سرزمین کرده است و من امیدوارم که ایشان همچنان برای مردم بخوانند.

شما و آقای ایرج سی‌ و چند سال از خواندن محروم ماندید، اما همچنان در ایران ماندید. این کمی عجیب نیست؟ یعنی این ماندن هزینه سنگینی برای شما نداشت؟
نمی‌دانم. شاید ما بیش از اندازه وطن‌پرست هستیم. تمام علایق من اینجاست. مخاطب من اینجاست و پدر و مادر من در همین سرزمین دفن هستند. ما شهروند این کشور هستیم. به همین خاطر ماندیم و به قول شما هزینه دادیم. ما به تصمیمی که گرفتند، احترام گذاشتیم. گفتند نمی‌توانید بخوانید، ما هم نخواندیم.

خود من شاگرد نور‌علی برومند بودم و مدت ده سال از حضور ایشان بهره بردم. تمام سال‌هایی هم که خواندم، برای مردم بود. به نظر من هم تصمیم‌گیران اصلی همین مردم هستند. آن‌ها هستند که هنرمندی را ماندگار می‌کنند یا نه. مهم نیست که یک مراسم برگزار شود و چهره‌ای را به عنوان «چهره ماندگار» معرفی کنند. این اتفاق توسط چند نفر رخ می‌دهد که ممکن است از صدا یا قیافه کسی خوش‌شان نیاید، اصلاً اهمیتی ندارد. مهم این است که مردم تصمیم بگیرند که چه کسی را می‌خواهند به عنوان چهره ماندگار بپذیرند.

من خودم سال‌هاست که در خانه نشستم و گاهی هم برنامه‌هایی را در خارج از کشور به اجرا در آورده‌ام. در خانه‌ام هم همیشه برای نسل جوان باز بوده و حتی برای کلاس‌‌هایی که برگزار می‌کنم، پولی هم از شاگردان نمی‌گیرم. چون به نظر خودم حالا به همین شکل می‌توانم به فرهنگ سرزمینم خدمت کنم.

منبع: http://khabaronline.ir/detail/312083/culture/music

+ نوشته شده در  دوشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 2:34  توسط فرهاد رحیمی  | 

دانلود آهنگ جدید گلپا به نام "ویرانه"

 

http://www.8pic.ir/images/35334492471643962601.jpg

 

 آنجا که روزی خانه ی عشق و صفا بود

سقفی که بامش سایه ی لطف خدا بود

دیگر به جا نیست  !

از آتش ما غیر خاکستر نمانده

این خانه ویران گشته جز یک در نمانده

آنهم دری نیست  ره گستری نیست !

اول که من رامت شدم  پا بسته ی دامت شدم

عاشق ترین بودی برایم

حال اخرینم بهر تو  رنج آفرینم بهر تو

کم خنده کن بر گریه هایم

اول که من رامت شدم  پا بسته ی دامت شدم

عاشق ترین بودی برایم

حال آخرینم بهر تو  رنج آفرینم بهر تو

کم خنده کن بر گریه هایم

از آتش ما غیر خاکستر نمانده

این خانه ویران گشته جز یک در نمانده

آنهم دری نیست  ره گستری نیست

چون آینه با من نشستی   نقش مرا در خود شکستی

همچون سرابی در بیابان    تنها امید من تو هستی

...


لینک دانلود:

گلپا_ویرانه

 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:40  توسط فرهاد رحیمی  | 

به زودی شنونده جدیدترین ترانه اکبر گلپایگانی به نام ویرانه خواهید بود.شعر و آهنگ از ساخته های فضل اله توکل در دستگاه ماهور می باشد ...

متن صحبتهای اکبر گلپا در مورد این آهنگ

سلام و عرض ادب دارم خدمت همه عزیزان علاقمند به موسیقی اصیل ایرانی.مدتی پیش اعلام آمادگی کرده بودم بعد از دهه ها عدم اجرای برنامه در ایران به نفع زلزله زدگان عزیز کنسرتی برگزار کنم که متاسفانه شرایط برای اجرای این کنسرت مهیا نشد!به همین علت تصمیم گرفتم اثر جدیدم به نام "ویرانه" را که شعر و آهنگ آن از آقای فضل اله توکل می باشد به صورت رایگان و از طریق سایت و فیس بوک شخصی خودم به هموطنان عزیز زلزله زده و مردم عزیزم تقدیم نمایم.این آهنگ که در دستگاه ماهور ساخته شده است تا چند روز آینده از طریق این صفحه و تمامی سایتهای معتبر موسیقی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت و امیدوارم مورد توجه همه عزیزان قرار بگیرد.شاد و سلامت باشید ... با احترام اکبر گلپایگانی



اکبر گلپایگانی:هیچ‌کس چون جلیل شهناز در نوازندگی تار خلاقیت نداشت

مراسم تجلیل از بزرگ مرد موسیقی ایران در اصفهان برگزار شد و پیام اکبر گلپایگانی با این مقدمه که، هیچ کس چون جلیل شهناز نتوانست در نوازندگی تار از خود خلاقیت نشان دهد، برای حاضران قرائت شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، صبح روز جمعه(7 تیر)، مراسم تجلیل از بزرگ استاد تار ایران زمین در مسجد سید اصفهان برگزار شد.

در ابتدای این مراسم محمد جواد کسایی فرزند مرحوم استاد حسن کسایی متن پیام خواننده موسیقی اصیل ایرانی، اکبر گلپایگانی را به شرح ذیل قرائت کرد:

«فقدان استاد گران قدر موسیقی ایران، جلیل شهناز را به مردم هنر دوست اصفهان تسلیت می‌گویم هیچ کس چون جلیل شهناز نتوانست در نوازندگی تار از خود خلاقیت نشان دهد آثار وی ملودی‌های پر مغز زیبا و جاودانه بود و نواخته‌های بسیاری از این استاد بی نظیر بر جای مانده است که در هیچ کدام " تکرار" نقشی ندارد همه نوآوری و همه بداهه‌پردازی است.

بسیاری نی نواختند،می‌نوازند و خواهند نواخت اما هیچ کس ( حسن کسایی) نشد و نخواهد شد...

تردید ندارم روزی و روزگاری خواهد آمد که ما نیستیم اما مجسمه سه اسطوره جاودان موسیقی ایران درشهر اصفهان را بنا خواهند کرد.

مجسمه تاج اصفهانی در وردی شهر اصفهان

مجسمه حسن کسایی را در میدان نقش جهان ( که نگین شهر اصفهان است)

و مجسمه جلیل شهناز در خروجی اصفهان ( به سمت شهر حافظ و سعدی یعنی شیراز)

یاد هنرشان_ همواره برای ملت و فرهنگ ایران جاودانه باد _ دوستدارتان اکبر گلپایگانی 5 تیرماه 1392"

منبع:ایسنا

+ نوشته شده در  دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ساعت 2:1  توسط فرهاد رحیمی  | 

برنامه هایی با همکاری گلپا و شهناز ...


http://upload.tehran98.com/img1/op0bf85wzdzfuuqkao65.jpg

  متاسفانه هنرمندان حادثه ساز تاریخ موسیقی ایران و برنامه گلها از میان ما می روند بی آنکه توانسته باشیم تقدیر شایسته ای از این بزرگان به عمل آوریم.استاد جلیل شهناز خداوندگار تار و یار دیرینه و صمیمی اکبر گلپایگانی یکی دیگر از هنرمندان جاودان تاریخ موسیقی ایران بودند که متاسفانه دار فانی را وداع گفتند.جلیل شهناز و اکبر گلپایگانی همکاریهای بسیار زیادی در برنامه گلها و همچنین در دیگر برنامه های رادیو و کنسرتها و بزم ها با یکدیگر داشته اند و می توان به جرات گفت در میان خوانندگان آواز گلپا بیشترین همکاری را با زنده یاد شهناز داشتند.از این برنامه های بی نظیر می توان به گلهای جاویدان شماره 147(دشتی،خسروشیرین) اشاره کرد که از برنامه های مورد علاقه زنده یاد شهناز بود یا برگ سبز 256 در بیات ترک(زند) که از دیگر برنامه های زیبای این دو هنرمند بزرگ بود و همچنین راست پنجگاه این دو بزرگمرد که به صورت تصویری ضبط شده است نیز بی گمان یکی از شاهکارهای  موسیقی ایران می باشد که حتی خود زنده یاد شهناز در این مراسم بعد از اجرای اواز گلپا به تعریف و تجمید از گلپا و اجرایش می پردازند.


http://upload.tehran98.com/img1/uk3q0xioengqc4necni.jpg

اکبر گلپایگانی و جلیل شهناز صمیمیت و نزدیکی بسیار زیادی به هم داشتند و حتی چند سال قبل استاد جلیل شهناز مطلبی در مورد گلپا در مجله موسیقی قرن 21 نوشت که خواندن آن خالی از لطف نیست:

"آقای اکبر گلپایگانی از هنرمندانی است که دوستش دارم و علاوه بر این که صدای کم نظیری دارد،زحمات بسیاری در راه اعتلای آواز ایرانی کشیده است.به طور خلاصه می توانم بگویم گلپا هنرمندی واقف،وارد و استاد و مانند اقایان بنان،فاخته ای(قوامی)،تاج اصفهانی و ادیب خوانساری صاحب سبک است".

همسر استاد جلیل شهناز نیز اکبر گلپایگانی را خواننده محبوب و مورد علاقه خودشان می دانند و در کتاب همسران هنرمندان نوشته شهین حنانه در مورد گلپا چنین اظهار نظر کرده اند:

"من صدای گلپا را در صدر قرار می دهم.هم از نظر وسعت و هم از نظر تحریر بی همتاست،وصیت کرده ام بعد از مرگم برایم هیچ کاری نکنند،فقط گلپا بیاید و در عزای من بخواند و اگر نیامد،نوار صدایش را بگذارند".


http://upload.tehran98.com/img1/6r4479ojrnv5f03yucb.jpg

امیدوارم قدر انگشت شمار هنرمندان بزرگمان را که در قید حیات هستند بدانیم و مرده پرست نباشیم.هنرمند تا زنده هست باید به فریادش رسید.ما مدیون این بزرگان هستیم چون اگر این بزرگان نبودند موسیقی ما از بین می رفت!همانطور که طی سالهای اخیر با خانه نشینی این بزرگان موسیقی اصیل ایرانی رنگ دیگری به خود گرفت و به حاشیه رانده شد!

در رمانس آخر گلپا به نام دیگه این آخره کاره گلپا حرف دل همه هنرمندان را زد و چه زیبا خواند:

دسته های گل نهادن بر مزار من چه سود؟

در زمان بودنم یک شاخه گل دستم بده ...


http://upload.tehran98.com/img1/qamvpxijpm3j6w4qi.jpg

در آخر لینک چند برنامه با همکاری گلپا و جلیل شهناز تقدیم به حضورتان می گردد:

لینک آواز خسرو شیرین:

http://www.iransong.com/g.htm?id=76980

لینک آواز شوشتری:

http://www.iransong.com/g.htm?id=75525

آواز معروف مهلت دیدار در بیات ترک:

http://www.iransong.com/g.htm?id=75472

لینک آوازی در بیات ترک:

http://www.iransong.com/g.htm?id=72420


عکسی قدیمی از اکبر گلپا و ناصر ملک مطیعی

http://upload.tehran98.com/img1/xnznlotoib8n5sv8fdur.jpg



پیام تسلیت اکبر گلپایگانی به مناسبت درگذشت احمد ابراهیمی

درگذشت جناب آقای احمد ابراهیمی هنرمند پیشکسوت آواز ایرانی را خدمت خانواده محترم ایشان و مردم هنردوست ایران تسلیت عرض میکنم.روحش شاد و یادش گرامی ...


+ نوشته شده در  سه شنبه چهارم تیر ۱۳۹۲ساعت 15:33  توسط فرهاد رحیمی  | 
متن پیام تسلیت استاد گلپا به مناسبت درگذشت استاد شهناز
یاران رفته را ز کجا جستجو کنم؟
متاسفانه یار عزیز و قدیمی ام جلیل شهناز ستاره بی نظیر موسیقی اصیل ایران به دیار باقی شتافت.درگذشت این نابغه تار و دنیای ملودی برای من بسیار غم انگیز و ناراحت کننده است.همکاری ما از گلهای جاویدان شماره 147 شروع شد که اولین برنامه ایشان در گلها بود و این همکاری و دوستی تا به امروز ادامه داشت و من هرگز این خاطرات شیرین را فراموش نخواهم کرد.درگذشت این هنرمند بی بدیل را خدمت خانواده محترم ایشان و مردم عزیز و هنردوست ایران تسلیت عرض میکنم.روحش شاد و یادش گرامی ... اکبر گلپایگانی

یادداشت اکبر گلپا در مورد استاد جلیل شهناز در روزنامه شرق


http://upload.tehran98.com/img1/zeh2g25dvhlpulr283j.jpg


روزنامه شرق 28 خرداد 1392
اکبر گلپایگانی:
من با استاد «جليل شهناز» رابطه نزديکي داشتم. ايشان از نوازندگان برنامه «گل هاي جاويدان» بود که خواننده هاي اين برنامه آقاي بنان و آقاي فاخته اي، آقاي عبدالوهاب شهيدي و من بوديم. يکي از شاهکارهاي استاد شهناز گوشه خسرو و شيرين بود که در دستگاه شور نواختند و من خواندم و اين قطعه براي اولين بار در برنامه گلهاي جاويدان اجرا شد. البته در برنامه گلهاي رنگارنگ هم برنامه هاي مختلفي با هم داشتيم. ايشان يک بداهه نواز بي نظير بودند و هيچ وقت يک ملودي را دوبار شبيه هم نمي نواختند. به قول آقاي «جهانبخش پازوکي» مغز استاد شهناز دريايي از ملودي بود.
نوازندگي ايشان در جواب به آواز، بي نظير بود، واقعا کسي نظيرش نبود. ما دو نفر داشتيم که به اين شکل مي توانستند با نوازندگي به آواز پاسخ دهند: اول استاد جليل شهناز و بعد، استاد «حبيب الله بديعي» که نظير نداشتند. اين از ويژگي هاي استاد شهناز بود که او را از هنرمندان ديگر متمايز مي کرد و فوت ايشان ضايعه اي بود براي جامعه هنري ما. اميدوارم هنرجويان جديدي تربيت شوند تا در آينده راه استاد جليل شهناز را پيش بگيرند. استاد جليل شهناز هنرمند بي نظيري بودند. يادم مي آيد شبي در منزل يکي از دوستان به نام آقاي اکبري بوديم و جشن تولد يکي از هنرمندان بود و همه اهالي موسيقي حضور داشتند و ايشان دستگاه راست پنج گاه را نواختند و من خواندم. بسيار شب بي نظيري بود و نوارش به صورت ويديو ضبط شد و آقاي شهناز در آن فيلم صحبت کردند، متاسفانه در حال حاضر نمي دانم آن فيلم دست کيست و آرزو دارم آن فيلم پيدا شود چون آن شب يکي از بهترين خاطرات من از استاد جليل شهناز است. من در صفحه اجتماعي خودم هم مراتب تسليتم را بابت درگذشت استاد شهناز به ملت ايران اعلام کرده ام و اينجا هم فقدان حضورشان را به همه تسليت مي گويم؛ چون استاد جليل شهناز کسي نبود که نظيرش وجود داشته باشد. انسان کم نظير و استثنايي و منحصربه فردي بود که ساده نمي توان از نبودش گذشت.


+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:9  توسط فرهاد رحیمی  | 

متن پیام تسلیت گلپا به مناسبت درگذشت فریدون حافظی


درگذشت دوست عزیز و هنرمندم فریدون حافظی از نوازندگان قدیمی و خوب تار را خدمت خانواده این عزیز از دست رفته و همچنین مردم هنر دوست ایران تسلیت عرض میکنم.با فریدون حافظی عزیز خاطرات و برنامه های زیادی در داخل و خارج از ایران داشتیم که هرگز فراموش نخواهم کرد.روحش شاد و یادش گرامی ...


رفراندوم هنری رادیو ایران سال 1340 به نقل از مجله امید ایران

گلپایگانی در میان خوانندگان آواز رقیب نداشت و در مرتبه اول قرار گرفت.http://upload.tehran98.com/img1/apqvy4s7xjzhlmk7cc.jpg


صفحات گلپا رکورد فروش صفحات ایرانی را شکست
صدای گیرای گلپا باعث شد مردم بیش از پیش به آواز اصیل ایرانی روی بیاورند

http://upload.tehran98.com/img1/ma2al2kans5s1vsq0r5.jpg

گلپا و ویژه نامه نوروزی مجله بهاری

http://upload.tehran98.com/img1/hj4i3v6tdq47rbeo7pbz.jpgگفتگوی مفصل با استاد اکبر گلپایگانی خواننده برتر ایرانی پیرامون آسیبهای موسیقی ایرانی

فقط می خواهند چوب لای چرخ همدیگر بگذارند!


مقدمه: یکی از هنرمندان بزرگی که در اواخر دهه سی و زمانی که موسیقی
آوازی ایران تقریبا به شکل امروز رو به نزول درآمده بود، در آسمان
موسیقی ایران ظهور کرد و با نبوغ و خلاقیت ذاتی و سواد موسیقی بالایی
که داشت موسیقی ایرانی را از مرگ حتمی نجات داد، اکبر گلپایگانی بود.
هنرمندی که با صدای آسمانی و منحصر به فردش هفده سال اول دوران
فعالیتش را فقط آواز خواند. آوازهایی که هر کدام رنگ و بوی دیگری
داشتند و شبیه به هم نبودند و این خلاقیت از گلپا نابغه ای ساخت که در
تاریخ موسیقی ایران برای همیشه ماندگار شد. اکثر بزرگان و اساتید موسیقی
ایران اعتقاد دارند که گلپا از نظر جنس صدا و تسلط بر ردیف ها و مرکب
خوانی و تلفیق شعر و موسیقی بی نظیر می باشد. در مورد این هنرمند بزرگ
مطالب زیادی توسط بسیاری از اساتید هنر ایران و دیگر کشورها گفته
شده و در کتابها و روزنامه ها و مجلات مختلف چاپ شده است و بیشتر
علاقمندان به موسیقی ایرانی با بیوگرافی این هنرمند صاحب سبک آشنایی
دارند. با استاد گلپا درباره اصلی ترین معضلات موسیقی در سالهای اخیر
صحبت کرده ایم.

http://upload.tehran98.com/img1/linaul6qsc7h88nk26dk.jpg


* مدتهاست موسیقی اصیل ما دیگر به مانند سابقه
مخاطب ندارد. شما علل افت موسیقی اصیل ایرانی در
این چند دهه اخیر را در چه می بینید؟

اول ما باید ببینیم چه کسانی در گذشته موسیقی فاخر
ما)مثل برنامه های «گلها »( را اداره می کردند و هنرمندان ما
چه کسانی بودند چون برای هر کاری باید اسباب کار فراهم
باشد.اسباب کار چه بوده که آن موسیقی زیبا تبدیل شده
به این موسیقی که امروز فرم آن عوض شده؟ آن موسیقی
که ما در مورد آن صحبت می کنیم هنرمندانی داشت مثل
مرتضی خان محجوبی،علی تجویدی، روح ا.. خالقی، موسی
معروفی و همایون خرم، حبیب بدیعی، حسن کسایی، پرویز
یاحقی و جلیل شهناز و بسیاری دیگر و اگر اینها نبودند آن
آهنگهای زیبا و ماندگار خلق نمی شد. همه اینها ردیف را
بلد بودند و کسی نمی تواند بگوید که اینها ردیف را بلد
نبودند ولی چیزی که اینها داشتند نبوغ و خلاقیت بود که
باعث شد این هنرمندان بزرگ در عرصه موسیقی ماندگار
شوند و آن موسیقی های زیبا به یادگار بماند. مثلا وقتی
من آمدم سه گاه بخوانم از گوشه حصار شروع کردم به
خواندن با شعر «رند و خراباتی و دیوانه و مستیم » و نیامدم
از درآمد بخونم و به جای «دل ای دل » و «امان امان » کردن
با شعر شروع کردم و این برای مردم ما تازگی داشت. از
گوشه های مختلف هنرمندان شروع به هنرنمایی می کردند
و همه هم باسواد بودند ولی بعدها آن قدر تبلیغات بد علیه
هنرمندان راه انداختند و حتی خواستند نام برنامه «گلها » را
تغییر دهند که نگو.

* البته علیرغم همه این تبلیغات باز هم برنامه «گلها » به
یک برند در برنامه های موسیقایی ما بدل شد!

ما وقتی نگاه می کنیم می بینیم کسی که برنامه «گلها »
را اداره می کرد شخصی مثل داوود پیرنیا بود و عزیزانی
مثل رهی معیری و معینی کرمانشاهی و بیژن ترقی و دکتر
صورتگر و علی دشتی شعرای «گلهای جاویدان » بودند و
غزلهایی هم که در این برنامه برای آواز اجرا می شد از
بزرگانی مثل حافظ و سعدی و مولانا بود و خیلی کم پیش
می آمد کسی بیاید و شعر حافظ را مثلا با ضرب به صورت
ترانه اجرا کند بلکه ترانه می ساختند مثل «من از روز ازل
دیوانه بودم » یا «صبرم عطا کن «،» پشیمانم » و «مرا عاشقی
شیدا » و نظایر آن. ما ترانه سراهای بزرگی داشتیم که ترانه
می گفتند و نمی آمدند با فشار، اشعار حافظ و سعدی
و مولانا را تبدیل کنند به ترانه!! در ضمن این هنرمندان
هیچ کدام وابسته به اقتصاد و پول نبودند که مثلا ما فلان
جا می آییم و این قدر می گیریم . بلکه اینها عاشق بودند
عاشق موسیقی و کارشان بودند و به همین علت بود که یک
چنین موسیقی ها و بداهه هایی هم به وجود می آمد. زمانی
که هنرمندانی مثل یاحقی و عبادی و ورزنده و شهناز می
رفتند داخل استودیو قبل از آن نمی دانستند که مثلا در چه
دستگاهی باید برنامه اجرا کنند بلکه با عشق دور هم می
نشستند و می گفتند که مثلا عزیزجان حالا چی بزنیم و مثلا
می گفتند یک آواز افشاری بزنیم یا آواز بیات ترک بزنیم و
اینها اصلا نمی آمدند که اجبار کنند که باید حتما از درآمد
شروع کنیم و ....بلکه مثلا وقتی قرار می شد افشاری بزنند

از گوشه ای مثل قرایی یا عراق و حزین شروع می کردند.
اینها همه مثل هم هستند ولی حالتها متفاوت است و این
همان بداهه نوازی می باشد که متاسفانه امروزه کمتر شاهد
آن هستیم و شما امروز ببینید چه کسانی آمدند و چه
ادعاهایی دارند ولی فقط ردیف دان هستند و عین ردیفی
را که همه هنرمندان قدیمی هم بلد بودند مو به مو اجرا می
کنند و خلاقیت و نوآوری دیگر وجود ندارد.


http://upload.tehran98.com/img1/xsdngl3hy8dpzf48ulf.jpg
* درباره این فقر خلاقیت بیشتر توضیح دهید.
شما وقتی افشاری می خوانید می توانید از هر گوشه ای
که دلتان می خواهد آواز را شروع کنید و قرار نیست حتما
از درآمد شروع کنید و قبلش سه ساعت «دل ای دل ای »
و «امان و امان » و شعرهای تکراری و آوازهای شبیه به هم
بخوانید چراکه در این روند دیگر اسم محصول را نمی شود
گذاشت موسیقی بلکه به قول آقای شهناز این موسیخی

هست و مردم هم چون آن قدر گرفتار مشکلات اقتصادی و زندگی شده اند
که توجهی به این مسائل ندارند و باری به هر جهت یک کاری را گوش می
دهند و خیلی کم پیش می آید یکی با جان و دل یک موسیقی را گوش
کند! مثلا شما داخل ماشین نشسته ای و یک موسیقی را همین طوری می
شنوی. شنیدن با گوش دادن خیلی فرق دارد. یک موقعی است که شما
خودتان با عشق می روید دنبال یک کار و می گویید می خواهم مثلا یک
آواز یا یک ساز از فلانی را گوش کنم؛ این خیلی تفاوت
دارد با موسیقی که شما می شنوید و از کنارش رد می شوید
و متاسفانه امروزه کم هستند کسانی که دنبال گوش دادن
به موسیقی های امروزی باشند چون موسیقی های گوش
دادنی هم خیلی کم شده است! و همین کمبودها باعث شده
است که مردم از موسیقی گریزان باشند چون دیگر آن حال
از بین رفته وگرنه آن موقع که مثلا قرار بود یک برنامه
«گلها » از رادیو پخش شود چون آن اوایل اصلا تلویزیون
هم نبود مردم جمع می شدند پای رادیو که مثلا امشب قرار
است یاحقی و گلپا برنامه اجرا کنند یا فردا شب فاخته ای و
شهناز و یا کسایی قراراست برنامه اجرا کنند. موسیقی ها به
آن شکلی بود که مردم علاقه نشان می دادند و اگر بخواهید
دلایل افت موسیقی در سالهای اخیر را ریشه یابی کنید باید

ببینید آن موقع چه کسانی بودند و الان چه کسانی. آن موقع
از مدیرش بگیرید تا موزیسین ها و خوانندگان و شعرا و
آهنگسازها وهمه اینها، اهل عشق به موسیقی و بداهه و
دوستی و محبت و عرفان بودند ولی الان فقط می خواهند
چوب لای چرخ همدیگر بگذارند و آن دوستی ها و محبت
ها و عرفان مولانایی از بین رفته است.


http://upload.tehran98.com/img1/gweshaavxcudkrfaka5.jpg

* کمی از این بحث جدی فاصله بگیریم. شما سال
پیش موفق به دریافت جایزه معتبر رُز طلائی شدید و
امسال نیز جایزه ارزشمند و دکترای افتخاری دیگری از
آکادمی پزشکان در آلمان دریافت نمودید. فلسفه این
جوایز در چیست؟

در کنسرتی که در بن آلمان برگزار کردیم، آكادمي
پزشكان و دندان پزشكان آلمان، دكترايی را به پاس شصت
سال فعالیت فرهنگي و هنري به من دادند. اين نشان، يك
لوح بلورين است كه عبارت شصت سال تلاش من، هم به
انگليسي و هم به فارسي روی آن نوشته شده است. البته
من قبل از این جایزه نیز جوایز و دکتراهای دیگری را نیز
از دانشگاه کلمبیای آمریکا و یونسکو و سنای فرانسه و
دانشگاه هنر مجارستان و رویال فستیوال هال لندن نیز گرفته
ام ولی برای من محبت و عشق مردم بالاتر از این جوایز
ارزش دارد و من دکترای خودم را پنجاه سال پیش از مردم
عزیزم گرفته ام؛ مردمی که هنوز گلپای خودشان را دوست
دارند و فراموش نکرده اند.این جوایز را هم در موقعی
مناسب به مردم عزیزمان و موزه موسیقی تقدیم خواهم کرد.

*یکی از اساتید موسیقی ایران که در زمان مسافرت
شما دار فانی را وداع گفت استاد همایون خرم بود. از
استاد خرم برایمان بگویید.

متاسفم که یکی دیگر از مفاخر موسیقی ملی ما از دست
رفت، مهندس خرم هنرمندی بزرگ و خلاق بود برای موسیقی
ایران که آثار ارزشمند و بی نظیری از خودشان به یادگار
گذاشتند و پیدا کردن جایگزین برای هنرمندانی مثل همایون
خرم عمر نوح و صبر ایوب می خواهد. وقتی هنرمندی مثل
خرم ساز می زد فقط هنر نبود بلکه انسانیت بود که این
هنر را جلوه گر می کرد.امیدوارم مردم و مسئولین قدر آن
هنرمندانی که دوران بازنشستگی را سپری می
کنند بدانند و این تنها رسیدگی مادی نیست
بلکه معنوی است. برای هنرمندانی مثل همایون
خرم انسانیت و عشق و محبت حرف اول را
می زد و مادیات برای چنین هنرمندی ارزشی
نداشت. با خرم عزیزم برنامه های متعددی در
برنامه «گلها » و همچنین «اف.ام موسیقی ایران »
که از رادیو پخش می شد داشتیم و در بسیاری
از برنامه ها وقتی اورتور زده می شد قبل از
اجرای خواننده من شعر را به صورت رمانس
اجرا می کردم مثل «ساغرم شکسته ای ساقی »
و بسیاری آثار دیگر. از خود خرم عزیز نیز من
یک آهنگ خواندم با نام «ساقی » که شعر آن
را آقای معینی کرمانشاهی گفتند: «ای ساقی ای ساقی پیاله
پر کن/دریای روحم را ز ناله پر کن/از رنگ و ریا بیچاره
شدم ساقی کجایی/در شهر جنون آواره شدم ساقی کجایی »
که این آهنگ را هم به صورت رمانس با ویلن مهندس
خرم اجرا کردیم و هم با پیانو برای فیلم «حنجره طلائی »
و همچنین با یک ارکستر کامل نیز به صورت ترانه اجرا
کردیم. خاطرات زیادی با هم داشتیم و یادم می آید یک
بار که با خرم عزیز کنسرتی داشتیم برق سالن رفت و ما
مجبور شدیم بدون میکروفون برای مردم برنامه اجرا کنیم و
اتفاقا برنامه خیلی هم زیبا شد. ما اصلا نیازی به میکروفون
نداشتیم چون هنرمندان میکروفونی نبودیم. یاد و خاطرات
و آثار مهندس خرم عزیز برای همیشه جاودانه خواهد ماند
و فراموش نخواهد شد.

استاد سال پیش یک کار بسیار زیبا از شما منتشر شد به
نام «دیگه این آخره کاره » و این اثر را به صورت رایگان
تقدیم مردم ایران کردید که مورد استقبال بسیار خوبی
قرار گرفت. آیا کار جدید دیگری در دست انتشار دارید؟

بله، يك كار دیگر هست به نام «جواني » كه شعر و آهنگ
آن از دوست عزیز و هنرمندم فضل ا.. توکل می باشد که
کار بسیار زیبایی شده است و امیدوارم که تا نوروز بتوانیم
این کار را منتشر نماییم. من هیچ وقت برای ارائه اثر جدید
عجله نمی کنم و اعتقاد دارم یک هنرمند باید زمانی اثری را
ارائه کند که حرفی برای گفتن داشته باشد. جوانی دارد با
زندگی صحبت می کند که تو به من همه چیز دادی، زن و
خانه و ماشین و فرزند ولی اینها را به من دادی در عوضش
چه چیزی را از من گرفتی؟ جوانی ام را از من گرفتی! و
ترانه می گوید: «جوانيمو آسون گرفتي، زندگي، زندگي/ تو
با قيمت جون گرفتي، زندگي، زندگي »

گفتگو:فرهاد رحیمی
 

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 19:55  توسط فرهاد رحیمی  | 
گفتگوی خبرگزاری میراث فرهنگی با اکبر گلپایگانی (بخش پایانی)

گلپا: اگر اجازه فعالیت داشته باشم، خودم را تکرار نمی‌کنم

هرچند پس از انقلاب و طی یک دهه گذشته از گلپا آثاری منتشر شد اما او هنوز موفق به دریافت مجوز کنسرت نشده‌‌است. این روزها درس موسیقی می‌دهد و همچنان برای گرفتن مجوز کنسرت تلاش می‌کند؛ معتقد است که آمادگی ارائه کاری نو را دارد و اگر در کنسرتی حاضر شود،‌ خودش را تکرار نمی‌کند. بخش دوم (پخش پایانی) گفتگو با او را بخوانید.

خبرگزاری میراث فرهنگی- گروه فرهنگ و هنر- بخش پایانی- گلپا هنرمند آواز ایران در بخش نخست صحبت های خود از زندگی و هدف‌هایش گفت و از مصیبتی که زلزله بر هموطنان وارد کرد. شاید بتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که جسارت وی در بیان عقایدش و ایستادن برای هدفش از او گلپا ساخت. هرچند که ممارست و سال‌های سختی نیز زندگی‎اش را تحت الشعاع قرار داد اما او همواره گلپا باقی ماند.
 
وی راز ماندگاری را برای هنرمند در خلاقیت و بداهه می‌بیند. از دید او بداهه نوازی تسلطی است که هنرمند در طی سالیان کسب می کند و تراوشاتی است که از درونش می‌جوشد. به بیان دیگر او هنر بداهه نوازی در موسیقی را شناخت کامل آن هنر می داند.
 
از دید او، کسی توان ارائه کاری بی‎نظیر دارد که با انواع موسیقی آشناست. وی هیچ نوع موسیقی را که بر پایه علم باشد و تفکری حمایتش کند نفی نمی‎کند. ادامه گفت و گو با گلپا را می‎خوانید:
 
در شرایط فعلی، اگر محیط را برای فعالیت شما باز بگذارند، با توجه به اینکه مسوولان فرهنگی هنری بارها اعلام کرده‌اند که از فعالیت هنری در چهارچوب قوانین کشور استقبال می‌کنند، آیا باز هم خود را تکرار می‌کنید یا اینکه حرفی جدیدی برای گفتن دارید؟ 
عقیده دارم که تا به حال درجا نزده ام. به امید خدا با حرف جدید می‌آیم. همواره با زمان پیش رفته‌ام و این را در زندگی‌ام نیز می توانید ببینید. اگر بگویند بیا "آواز مست مستم ساقیا " را دوباره بخوان ، نمی‌خوانم، بازسازی نمی‌کنم. هیچگاه "مرغ سحر ناله سر کن" را نخوانده‌ام . زیرا عقیده دارم "مرغ سحر ناله سرکن" در زمان خودش بی‌نظیر بوده است و توانسته راهی به سوی مخاطب باز کند. اگر بنا باشد دوباره کار کنم، کاری جدید ارائه می دهم.
 
فرض را بر این بگذاریم که اجازه کنسرت به شما بدهند، چه تغییراتی ایجاد می کنید؟
از ابتدا گفته‎ام بداهه نوازی و خلاقیت. اگر بخواهم دوباره بیایم گلپایی دیگر می‌شوم؛ آب در داخل جوی آب است، هنرمند باید چشمه باشد و همیشه جوشان، این همان بداهه است. هر گوشه‎ای را که می‎خوانید نباید شبیه اولی باشد اینگونه خواندن بداهه می‎شود. وقتی آواز از درون می‎جوشد چیزی دیگر می‎شود. باید دقت کنید، شرایط، زمان و مکان فعلی با زمان قبل خیلی فرق دارد. به همین خاطر گلپای امروز هم با گلپای دیروز تفاوت دارد. شهروند این کشورم و طبق قوانین پیش می روم. تا به امروز به من گفته اند نخوان و من هم پایبند بوده‌ام و نت سکوت را اجرا کردم.
 
اگر اجازه فعالیت داشته باشم خودم را تکرار نمی‌کنم. چندی پیش مجموعه ای را به بازار عرضه کردم با نام" فراز و فرود" که با کمک برادرانم به اتمام رسید. به نظرم شاهکار است. در آن مجموعه توانستیم گوشه هایی از بین رفته را زنده کنیم.
  
نسل امروز موسیقی کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا در کار جوانان امروز خلاقیت می‎بینید؟ و آیا آنها هم این قابلیت را دارند که مانند اکبر گلپایگانی، به گلپا و گلپایی دیگر تبدیل شوند؟
دو نکته وجود دارد. اول اینکه باید یک عده بداهه نواز و خلاق به وجود بیاوریم و از طرفی دیگر عده‎ای ردیف دان موسیقی داشته باشیم. کسانی که بخواهند موسیقی را آموزش ببینند باید ردیف بدانند و به اصول مقدماتی و پیشرفته مسلط باشند. در موسیقی، دانستن اصول پایه نقش بنیادین دارد و باید این مرحله طی شود. اما در بحث بداهه نوازی و خلاقیت تنها دانستن شرط لازم و کافی نیست. خلاقیت با تسلط و باور به وجود می‌آید. باید آنقدر به کار تسلط داشت تا به خلاقیت رسید.
 
همه در موسیقی می‌توانند به درجه دکترا برسند اما همگان خلاق نمی‌شوند. شاید 2000 ویلون وجود داشته باشد اما پرویز یاحقی تنها یک نفر است، بدیعی کم است، حسن کسایی‌ها کم اند. این را بدانید که در هر رشته‌ای می توانید خلاق پیدا کنید. اما باید این نکته را هم مدنظر قرار دهید که هدف از خواندن چیست؟ اگر تنها رسیدن به درآمد هدف باشد که بیراهه رفته‌اید. در حال حاضر دوکلاس موسیقی در تهران دارم که توسط برادارانم حسن و محمدعلی اداره می شود. در همان کلاس‌ها شاگردانی هستند که پس از سه ماه آموزش، برنامه اجرا می‌کنند و درآمدی میلیونی در ماه دارند. آنها اعتقادشان این است که باید پیشرفت کنند. به جای درآمد 400 تا 500 هزارتومان در ماه به درآمدهای 4 تا 5 میلیونی فکر می کنند و به آن هم می‌رسند.
 
هرکس به نحوی خدا را عبادت می کند. یکی جانش را با عزت نفس می‌بخشد و دیگری برای یک لقمه نان شکایت می کند. کسی که دنبال خلاقیت می‎رود همواره رشد می کند و ماندگار می‎شود. در حال حاضر جوانانی داریم که با عزت نفس به دنبال خلاقیت در کارشان هستند و به نحو عالی به کار خود می‎پردازند. در حال حاضر شاگردانی دارم که وقتی آواز می خوانند تنم می‎لرزد.
 
آیا فکر می کنید خلاقیت در فضای غیرآزاد بیشتر رشد می‎کند؟
هنر موسیقی نزدیک شدن به خداست. خلاقیت، عشق ، علاقه و در نهایت رسیدن به خدا. این دستورالعمل نمی‌خواهد بلکه به منش افراد مربوط می‌شود. یادم می‌آید به بالین بیماری که تب داشت، ‌رفتیم. آقای جلیل شهناز برای بیمار، همایون ‌نواخت و تب برطرف و بهبودی حاصل شد. به نظرم چیزی فراتر از موسیقی وجود ندارد. به همین خاطر است که سعی دارم بخوانم و دل مردم را شاد کنم. شاید اندکی از دردهایشان را تسکین ببخشم.
 
بحث تلفیق موسیقی سنتی و پاپ در سالیان اخیر، خیلی رواج پیدا کرده است. آیا شما با اینکار موافقید؟ در مورد نقاط قوت و ضعف آن بفرمایید؟
وقتی صحبت از موسیقی جاز می‎شود باید شرایط را هم مدنظر قرار داد. موسیقی جاز متعلق به کشوری با همان خصوصیات و شرایط است. خیابان‎های تنگ و پله‎هایی فراوان در فضای تاریک؛ این موسیقی در زیرزمینی قابل رشد است. وقتی گروه‎های جاز و رپ را در آن شرایط بتوانید تصور کنید دیگر با چشمانتان غریب و با گوش‎هایتان ناآشنا نخواهد بود. اگر عاشق باشید می‎فهمید که آن موسیقی هم بی‎نظیر است. اگر توجه کنید شاید آن نوع موسیقی با فرهنگ ما به دلیل شرایط و محیطی که در آن هستیم چندان سازگار نباشد و عدم‌سازگاری دلیل بر بد بودن چیزی نیست. تنها ما نمی‌توانیم آن را درک کنیم.
 
 گلپا: اگر بخواهم دوباره بیایم گلپایی دیگر می‌شوم؛ آب در داخل جوی آب است، هنرمند باید چشمه باشد و همیشه جوشان، این همان بداهه است
در سال 1961 میلادی، کاری بی‎نظیر انجام شد. موسیقی ملی ایران کنار موسیقی جاز قرار گرفت و اجرایی بی‎نظیر خلق شد. من هیچگاه اعتقاد نداشتم و نگفتم که جاز بد است یا موسیقی‌هایی غیر از موسیقی سنتی قابل قبول نیست. در همان اجرا، آقای فرهنگ شریف نوازندگی تار را برعهده داشت، من بودم و آقای ویگن. این ترکیب را کنار هم قرار دهید. همان زمان موسیقی آوازی را به جایی رساندیم که کنار سازهای غربی گل کرد. بعد از اجرا، از ما دعوت شد تا در دانشگاه ucla دانشکده music bilding آن کشور تدریس کنیم. موسیقی وقتی پایه و اساس علمی داشته باشد کاری زیبا ارائه می‎شود. به شرط آنکه با مطالعه باشد. دیده‎ام عده‎ای موسیقی را نمی‌فهمند و اظهار نارضایتی هم می‌کنند.
 
برخی اعتقاد دارند تلفیق موسیقی پاپ و سنتی، هم به موسیقی پاپ و هم به موسیقی سنتی لطمه می‎زند، نظر شما چیست؟
باید دید چه کسی این اعتقاد را دارد . آیا دانش موسیقی دارد یا خیر؟ کسی که در کارهای اجرایی تخصص دارد با بداهه آشنا نیست و تسلطی بر موسیقی ندارد. به نظرم کسی حق اظهار نظر دارد که برای موسیقی و شناخت انواع آن زحمت کشیده است. در آن صورت است که اظهارنظر قابل تامل است و اهل فن هم نظرش را می‎پذیرند. کسی که تبحری در موسیقی ندارد تنها نظر شخصی‎اش را بیان می‎کند و شاید مورد قبول هم قرار نگیرد. توجه کنید بین گوش دادن و شنیدن موسیقی تفاوت بسیاری وجود دارد. باید دید گوینده چه کسی است؟
 
موسیقی که توسط ارکستر سمفونیک در آلمان به اجرا در می‎آید را چه کسی می خواهد بنوازد؟ چه کسی می خواهد آن را تفسیر کند؟ باید دید امکانات سالن تکمیل هست یا خیر؟ معتقدم ما باید ابتدا در مملکت خودمان به استانداردها برسیم. صدا، نور، سالن و ... تمامی شرایط را مدنظر قرار دهیم. موسیقی تنها به دانستن ردیف و نواختن و آواز ختم نمی‎شود. خیلی از عوامل دست به دست هم می‎دهند و اجرایی بی‎نظیر یا ضعیف را خلق می‎کنند. مگر می توان فرش 80 رج تبریز و هارمونی رنگ‌های به کار رفته در آن را با گلیم مقایسه کرد. شکر هند و مازندران هردو شیرین اند اما این کجا و آن کجا؟
 
به نظر شما آیا موسیقی ایران، سنتی و پاپ دارد راه درست را طی می کند یا اینکه نقصان‎هایی وجود دارد؟
به نظرم در یک کشور همه چیز باید با هم همخوانی داشته باشد. اگر تنها به موسیقی پرداخته شود و دیگر زمینه‌ها رشد نکنند چندان مطلوب نیست. یا حتی پرداختن بیش از اندازه به و ورزش، و بازماندن از دیگر زمینه‌ها و فنون رشد و پیشرفتی برای کشور به بار نمی‌آورد. پیشرفت در همه زمینه‎ها و ایجاد هارمونی در خور امکانات بسیار مهم است. به نظرم موسیقی باید همطراز با بقیه علم‌ها و هنرها پیشرفت کند.
 
آیا علی اکبرگلپایگانی اهل ریسک بوده است؟ همانگونه که می دانید هر تصمیمی مثل شمشیری دولبه است، چیزهایی را می‌دهد و چیزهایی را می‌گیرد. تصمیم شما برای رفتن به رادیو و خواندن ترانه و تصنیف به رغم مخالفت‎های استاد آوازتان نورعلی خان برومند چه مسیری را برایتان گشود؟
من در ابتدا شاگرد مدرسه نظام و دانشکده افسری بودم و پس از مدتی از آنجا بیرون آمدم و به سازمان نقشه برداری رفتم . مدتی هم در آنجا مشغول یادگیری شدم، نتوانستم دوام بیاورم و کارشناس بانک رهنی سابق و بانک مسکن فعلی شدم. آن را هم رها کردم. فکر کردم دیدم هدفم چیز دیگری است. هدفم عشق و محبتی بود که در هنگام فراگیری موسیقی و به خصوص آواز و پس از آن ترانه و تصنیف به آن رسیدم. اگر 9 سال شاگرد نورعلی خان برومند شدم، راننده، و شاگرد ایشان بودم. آن زمان چشمان نورعلی خان برومند سو نداشت و من از ایشان نگهداری می‎کردم. پس آن عشق بود. در عین حال خود نیز صاحب تفکر بودم.
 
اعتقاد داشتم رفتن در بزم‎های خصوصی و خواندن اختصاصی برای عده‎ای خاص کاری بیهوده و عبث است. در مقابل استادم اعتقاد داشت که تنها باید برای عده‎ای خاص خواند. ایشان خواندن ترانه و تصنیف را برای آقایان ناشایست می‌دانست و در مقابل من این تفکر را نداشتم. اختلاف نظر وجود داشت اما من همواره شاگرد ایشان بودم و از این بابت خیلی خوشحالم. اعتقاد داشتم و دارم وقتی همه هنرمندان در سراسر دنیا روی سن برنامه اجرا می‌کنند و برای همه مردم می‌خوانند چرا ما اینکار را انجام ندهیم؟ وقتی تمامی پزشکان در سراسر دنیا پول می گیرند و معالجه می کنند. ساز و آواز که درمان هر دردی است چرا باید مهجور بماند. وقتی عده آسیب‌دیدگان در کشور زیاد است چرا به درد آنها نرسیم؟ چرا برای آنها نخوانیم؟
 
دلایل نرفتن‎تان از ایران را بفرمایید؟
وقتی تصمیم گرفتم ازدواج کنم دوستان زیادی داشتم که اعتقادی به ازدواج نداشتند. هرچند به آن نوع زندگی اعتقادی ندارم اما به کسانی که آن راه را رفتند ایرادی نمی گیرم. در هر صورت وقتی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدهم مطالعه کردم و فکر کردم باید خانمی باشد که لیاقت مادرشدن را داشته باشد. او قرار است مادر فرزندانم باشد. در حال حاضر دو دختر دارم که هر دو در رشته خود دکترا گرفته‎اند و الان به عنوان افرادی موفق شناخته شده‎اند. هردوی آنها نوازنده پیانو هستند. یکی از آنها شاگرد اردشیر روحانی و دیگری شاگرد خانم افلیا پرتو بودند.
 
گلپا: قبل از انقلاب اینقدر کنسرت نبود، جایگاه‌هایی دیگر وجود داشت که هنرمندان را با مردم نزدیک می‌کرد. به نظرم به تمامی جوانان اجازه بدهند تا بخوانند و فضا را به طور یکسان به همه اختصاص بدهند
خودم هم صدایم در اختیار مردم است. چه کسی مرا به دنیا آورده است؟ در کدامین سرزمین رشد یافته ام؟ وطنم اینجاست. من عاشقش هستم، درست است که در کشورهای دیگر نیز وجهه اجتماعی خوبی دارم اما هرجا هم که بروم بالاخره به سرزمین خودم بازمی‌گردم. زیرا که به این آب و خاک تعلق دارم. هر روز شاگردانم به منزلم می‌آیند و من می‌توانم حاصل آموخته‌ها و تجربه‌هایم را در اختیارشان قرار دهم.
 
در مورد کنسرت#هایی که رفته‎اید و میزان استقبال مردم در دوره‌‎ای که برنامه اجرا می‌کردید با زمان فعلی توضیح بفرمایید؟
در مورد اجرای موسیقی ملی در خارج از کشور در گذشته، در برابر 2500 ایرانی، 1500 غیرایرانی حاضر بود. اما اکنون با توجه به اختلاط فرهنگ و ازدواج افراد دو کشور جمعیت سالن را نیمی ایرانی و نیمی غیرایرانی تشکیل می‌دهد. از نظر من این موفقیت است. وقتی خانمی غیرایرانی آمد و به من گفت که در اتومبیلش تصنیف های مرا می شنود نتوانستم خوشحالیم را پنهان کنم. پس ما فراتر از مرزهای کشور خود نیز علاقمندانی داریم که برای هنرمان ارزش قائل اند. وقتی صفحه‎های بنان، فاخته‎ای و ... در بازارهای خارجی فروش خوبی دارند باعث افتخار و مسرتم می‎شود.
 
به این نکته توجه کنید قبل از انقلاب اینقدر کنسرت نبود. جایگاه‌هایی دیگر وجود داشت که هنرمندان را با مردم نزدیک می‌کرد. به نظرم به تمامی جوانان اجازه بدهند تا بخوانند و فضا را به طور یکسان به همه اختصاص بدهند. ایجاد فضای رقابتی به نفع موسیقی کشور است. اگر موسیقی تک حزبی شود چندان فایده‎ای نخواهد داشت. زیرا موسیقی سالم در فضای رقابت سالم و برای همگان به وجود می آید. استثنا اگر باشد رقابتی به وجود نخواهد آمد. همه باید اجازه داشته باشند استعدادشان را بروز دهند. آن وقت است که بنان، فاخته ای، شجریان، ایرج، و گلچین‎ها دوباره پیدا می‎شوند. هر چیزی برای ثمر دادن به پشتوانه نیازمند است. وقتی پشت عده‎ای از هنرمندان خالی می‎شود محیط و فضای موسیقی دچار آسیب خواهد شد.
 
با توجه به اینکه دوبار پیشنهاد برگزاری کنسرت دادید و هر دو بار هم مورد قبول قرار نگرفت آیا باز هم پیشقدم می‌شوید؟
بله، پیشقدم می‌شوم و در سایت رسمی خود نیز آن را اعلام کرده‌ام. اما در مورد اجرا نشدن دو کنسرت قبلی باید بگویم که اصلا ناراحت نشدم. قانون کشور در آن زمان اینگونه می‎طلبید. و اما اگر بار دیگر این پیشنهاد را مطرح کرده‌ام تنها برای کمک به همنوعانم بوده است. اعلام کرده‌ام که هرچه از اجرای کنسرت حاصل شود متعلق به زلزله زدگان است.
 
به عنوان آخرین سوال بفرمایید چرا اغلب فرزندان هنرمندان، هنر والدین را به عنوان شغل اصلی پیشه نمی‎کنند؟ چه اتفاقی می‎افتد که به این مرحله می‎رسند؟
من در فکرشان نیستم که چرا این اتفاق می‌افتد. اما به نظرم می‌آید که عمومیت ندارد. موسیقیدانان خبره‌ای داریم که فرزندانشان راه پدر را رفته‌اند و در کارشان موفق هم هستند. اما علل نرفتن را باید در نوع زندگی و موفقیت یا عدم موفقیت جستجو کرد.
 
 

گفت و گو از مژده نوروزی

عکس‎ها از رضا عزیزی

+ نوشته شده در  یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 14:28  توسط فرهاد رحیمی  | 
گفتگوی خبرگزاری میراث فرهنگی با اکبر گلپایگانی (گلپا)

آواز روی نت سکوت

گلپا نامی نیست که نیاز به معرفی داشته باشد. نسلی از علاقمندان موسیقی خوب او را می‌شناسند. به‌خاطر آوازهایش در برنامه گلها، شهرتی ملی پیدا کرد. با گرفتن نشان‌های بین‌المللی در آواز، نام‌اش از مرز‌های ایران گذشت؛ با این‌حال هرچند پس از انقلاب برخی آثار‌اش به صورت آلبوم منتشر شد اما همچنان در انتظار مجوز کنسرت است. گلپا می‌گوید که 'در موسیقی نتی به نام نت سکوت داریم. لازم بود تا این نت را هم فرا بگیرم. و خدا را شکر آن را هم آموختم.'

خبرگزاری میراث فرهنگی - گروه فرهنگ و هنر ـ بخش اول اکبر گلپایگانی ملقب به گلپا، شاگرد نورعلی خان برومند، استاد آواز ایران، خواننده محبوب برنامه گلهای جاویدان، عضو افتخاری کمیته المپیک کشور، دارنده درجه دکترا از آکادمی پزشکان و دندانپزشکان ایرانیان مقیم اروپا به سرپرستی پروفسور رنجبر، استاد هنر ملل سازمان یونسکو، کسی که جایزه پیکاسو را به عنوان10خواننده برتر دنیا به خود اختصاص داد، و امسال هم جایزه رز طلایی برای شصت سال ماندگاری در موسیقی ایرانی به وی اهدا شد. همچنین هنرمندی که مدال شصت سال خدمت در سنای فرانسه را از معاون رییس جمهور فرانسه دریافت کرد این بار قصد خواندن برای حمایت از مردم زلزله زده را دارد. به این بهانه با او به گفت و گو نشستیم.
 
به صورت اجمالی تاریخچه ای از زندگی تان بفرمایید؟
علی اکبر گلپایگانی هستم، خواننده گلهای جاویدان. کار من موسیقی و تخصصم آواز است. 9 سال شاگرد نورعلی خان برومند بودم که یکی از مفاخر موسیقی این مملکت شمرده می‌شود. همه کسانی که در ردیف، حرفی برای گفتن دارند مدیون ایشان هستند. زیرا فردی بود مستغنی که احتیاجی به کسی نداشت و در عین حال به فعالیتی که انجام می‌داد اعتقادی راسخ داشت. وی در آلمان تحصیل کرد و در تصادفی بینایی خود را از دست داد. پس از آن به موسیقی روی آورد. من نزد وی آواز را فرا‌گرفتم.
 
به دعوت آقای پیرنیا به رادیو ملی دعوت شدم. پیرنیا خود شاگرد استاد صبا بود و پیانو را بسیار خوب می‌نواخت. در آن زمان هرکسی به برنامه گلهای جاویدان دعوت نمی‌شد. نمی‌دانم ایشان چه چیزی در من دیده بود که دعوتم کرد. وقتی مرا دید اعلام کرد که فردی را که می‌خواستم پیدا کردم.
 
در رادیو به مدت 17 سال آواز خواندم. یادم می آید وقتی برای اولین بار به رادیو رفته بودم مشیر همایون شهردار، گفته بود: آواز را پشت مرده می خوانند. هرچند کمی رنجیده خاطر شدم اما به کاری که می خواستم انجام دهم اعتقاد داشتم و همین امر دلیل موفقیتم شد. در عین حال همواره این جمله استادم مدنظرم بود: «اگر می خواهی بخوانی باید متفاوت باشد. اگر بخواهی همانی را بخوانی که بنان، محمود خوانساری ، فاخته ای و... خوانده اند کاری نکرده ای. آنها خیلی بهتر از تو می خوانند. باید سبک کار خودت را داشته باشی.»
 
به این نتیجه رسیدم که باید راه و طریقی را طی کنم تا مقلد نباشم. در عین حال منحصر به فرد هم باشم. اولین کارم مثنوی شور بود. وقتی مرتضی خان محجوبی آن را شنید گفت: این کار بی نظیر است. هنگامی که برای اولین بار در رادیو شروع به خواندن کردم و آقای محجوبی پیانو را نواخت، از نحوه برخوردها و نگاه‌ها دانستم موفق شده ام. همان زمان آقای پیرنیا گفت: شما میخ را کوبیدی. من همه موفقیت‌هایم را مدیون استادم نورعلی خان برومند هستم.
 
آقای گلپایگانی، به نظر می آید سبک کارهایی که در گذشته کرده‌اید موسیقی عامه پسند نبوده است، اشعاری ساده بود همراه با مفاهیم عمیق انسانی ، با توجه به این عوامل، به نظر شما چه چیزهایی باعث شد تا جلوی کار شما گرفته شود؟
به اعتقاد من، دلایلی که جلوی کار مرا گرفت ربطی به مسایل سیاسی نداشت. تغییراتی ایجاد شد و به طبع آن افرادی جایگزین شدند که شناخت کافی به مقوله موسیقی نداشتند. مثلا به جای آقای پیرنیا کسی آمده بود که توانایی‌هایی او را نداشت. پیرنیا با آن فکر بزرگ و مدیریت صحیح کجا و فردی که به جای وی نشست کجا؟
 
مدیریت جدید سعی کرد تمام کارهای زیربنایی را تغییر دهد . حتی خواستند نام "گلها" را از برنامه بردارند که آقایان یاحقی، بدیعی و تنی چند از هنرمندان با آن به مخالفت برخواستند. برنامه‌های آن زمان شامل "گلهای جاویدان"، "رنگارنگ"، "شاخ گل"، "برگ سبز" بود و بعدها "نوای موسیقی" به آن افزوده شده بود که به موسیقی ملی می پرداخت و آقایان اسدالله ملک، فرهنگ شریف ، دکتر جهانبگلو، جهانگیر ملک و محمود خوانساری برای آن زحمات زیادی کشیده بودند.
 
به اعتقاد من شاید نباید "گلها" را از بین می بردند. باید برنامه ای بهتر از آن را جایگزین می کردند. در آن زمان به آقای یاحقی گفتم: آقا، منظور آنها این است که اگر شما ، یاحقی، شریف، مرتضی خان محجوبی، حسن کسایی و... باشید ما گل نمی کنیم. به همین خاطر هم ما رفتیم و نتیجه هم که مشخص است.
 
گلپا: عده‌ای از هنرمندان فکر کردند اگر تعدادی را حذف کنند خودشان گل می کنند. اما، عکس آن فکر، رخ داد
در حال حاضر کارهای آقای خرم بازسازی می شود. آهنگ های "آمدی با دلم گفتگو کنی"، "بر موج غم نشسته منم- بر زورق شکسته منم- ای ناخدای عالم"، واقعا آن شعرها هر کسی را که کمی ذوق و سلیقه هنری داشته باشد از خود بی خود می کند. آن فکرها کجایند؟ آقای تجویدی کو؟ صبرم عطا کن کو؟ آزاده ام کو؟ پشیمانم کو؟ آن آهنگ ها کجایند؟
 
آیا دیگر جوانان با استعداد و علاقمند نداریم که بیایند و آن آهنگ ها را با آن اشعار بخوانند؟ به نظر من، آنقدر جوان با استعداد در این کشور وجود دارد که اصطلاحا به آنها "شیر" می گویم. اجازه بدهید آنها هم به فعالیت بپردازند، چوب لای چرخ کسی نگذارید. در این چند سال، اگر تنها یک اثر هم به وجود می آوردم تا به امروز 50 تا 100 اثر خوب برای استفاده مردم بود.
 
همیشه اعلام کرده ام که برای مردم می خوانم و نه صرفا برای کسب پول. اگر بخواهم پول دربیاورم خیلی جاهای دیگر هست که می توانم اما نمی خواهم. عده ای از هنرمندان فکر کردند اگر تعدادی را حذف کنند خودشان گل می کنند. اما، عکس آن فکر، رخ داد.
 
آقای گلپایگانی، خیلی ها اعتقاد دارند بعد از انقلاب راه برای هنرمندان باز بوده است و آنها می توانستند به فعالیت هنری خود در چهارچوب قوانین کشور ادامه دهند، نظر شما چیست؟
ما شهروندی هستیم که در ایران زندگی می کنیم و تابع مقررات کشور هستیم. در اینجا مقررات می گوید خانم‌ها نباید بخوانند. اما، من که خانم نبودم، کارغیرقانونی هم که انجام نداده‌ام. حال اگر بگویند بخوان، می‌خوانم و اگر بگویند نخوان، باز هم از قوانین پیروی می‌کنم. زیرا تابع قوانین هستم و می‌خواهم در ایران زندگی کنم.
 
تخصص من آواز است و علاقمندم در تخصصی که برایش زحمت کشیده‌ام فعالیت کنم. وقتی من آمدم آواز شکل دیگری پیدا کرد. آیا آن همه تجربه و آن عنوان‌هایی که مردم به من داده بودند مثل مرد حنجره طلایی، و ... و زحماتی که سالها برای آموزش دیدم و آن را در اختیار وطنم قرار دادم را به خاطر حرف چندنفر باید نادیده گرفت. شاید آنها ندانند که چه باید بکنند. سرنوشتم را خودم باید تعیین کنم نه کسی دیگر.
 
به جبران تمامی نعمت‌هایی که خداوند به من عطا کرده است، اکنون وظیفه خود می‌دانم که به مملکتم خدمت کنم. در حال حاضر زلزله‌هایی پی در پی در آذربایجان و بوشهر هموطنانم را در شمال و جنوب کشور داغدار کرده است. وظیفه خود می دانم که به یاری هموطنم بروم با هر روشی که ممکن است به آنها یاری برسانم و هر کاری که در توان دارم را برای آنها انجام دهم.
 
هموطنانم خانه و کاشانه شان، و از همه مهمتر عزیزانشان را از دست داده اند. وظیفه حکم می کند تا به آن منطقه بروم و حتی آجر روی آجر بگذارم تا کاشانه ای ساخته شود، خواندن که دیگر کاری عادی است. زیرا هموطنم از اکبر گلپایگانی، گلپا ساختند و مرا در تمام این دوران سرپا نگه داشتند. عشق و محبت آنهاست که قلبم را به درد آورده است و از مصیبت شان داغدارم.
 
شما تجربه دو دوره مدیریت قبل و بعد از انقلاب را دارید ، برخورد مسوولان هنری کشور را چطور ارزیابی می کنید؟ و فکر می کنید چه کارهایی را به عنوان هنرمند باید انجام دهید تا جلب اعتماد مسوولان را به همراه داشته باشد و در مقابل مسوولان هنری کشور چه وظایفی دارند تا سکوت آقای گلپا شکسته شود و مردم بتوانند در کشور خودشان صدای شما را بشنوند؟
باید بدانیم قبل از هرچیزی همه ایرانی هستیم و موظفیم به وظایف خود به عنوان هنرمند متعهد باشیم. با گذاشتن نام هنرمند روی کسی، آن فرد هنرمند نمی‌شود. با فریاد کشیدن و خواندن و فلان مضراب را زدن هنرمند به وجود نمی‌آید. بلکه هنرمند در ابتدا باید وجهه مردمی داشته باشد و با مردمش زندگی کند.
 
آقایان ادیب خوانساری، سیدحسین طاهرزاده، بنان، فاخته ای و ... چراغ راه ما بودند . بنابراین ما هم باید یاد بگیریم و چراغ راه جوانان باشیم. "من آنچه دیده ام ز دل و دیده دیده ام " توجه کنید که ما چه چیزهایی دیدیم و دیدیم که بر سر تعدادی از هنرمندان چه آمد. من از مسوولان گله ندارم. گله من از رفقاست.
 
شما قبلا هم اعلام کردید حاضرید کنسرت برگزار کنید و عواید حاصل از آن را  در اختبار مسوولان قرار دهید و هدف تان را هم حفظ آثار باستانی کشور از خطر تخریب عنوان کردید. این بار اما برای کمک به زلزله زدگان اجرای کنسرت را پیشنهاد داده‌اید، دلایل به سرانجام نرسیدن پیشنهاد اول خود را چطور ارزیابی می کنید ؟
زمانی هست که افراد از دستگاه یا تشکیلاتی گله دارند و زمانی هم، همه ناراحتی به نزدیکان و رفقا برمی‌گردد. خیلی خوشحالم که خیلی از مسایل را به چشم دیدم. اگر صدبار دیگر به من جواب منفی بدهند باز هم درخواستم را تکرار می کنم زیرا هدفم کمک به مردم زلزله زده است.
 
معتقدم یک هنرمند نباید برای بالارفتن خود کسی دیگر را بکوبد. بعضی ها می‌آیند و بزرگان هنر را تخریب می‌کنند . مثلا رهی‌معیری، معینی کرمانشاهی و خانم سیمین بهبهانی را نفی می‌کنند. در واقع ادعاهایی می‌کنند که وجهه هنرمندان را خراب کنند. اما مگر می شود اینکار را کرد؟
 
حرف من این است که چرا برای مطرح کردن خود، دیگران را نفی کنیم. سعی کنیم به آنها و تفکراتشان برسیم. در نظر بگیرید سه نفر دارند می‌دوند. اولی که می‌افتد به جای اینکه دو نفر دیگر را تشویق کند تا به خط پایان برسند پشت پایی می‌زند و همه را با خودش می‌اندازد. من با اینگونه رفتارها مخالفم.
 
باید بگویم که متاسفانه ما گرفتار اینگونه مسایل هستیم. همه فکر می کنند که در کارخودشان بزرگترین و بی نظیرترین افرادند. ما بزرگانی چون مرتضی خان محجوبی، جلیل شهناز، حسن کسایی را داشتیم که چنین ادعاهایی نداشتند . همه با هم رفیق بودند.
 
گلپا: در موسیقی نتی به نام نت سکوت داریم. لازم بود تا این نت را هم فرا بگیرم. و خدا را شکر آن را هم آموختم. شاید صلاح بود در این مدت نخوانم
بارها برای رفع گرفتاری یکدیگر کنسرت‌هایی برگزار کردند و عوایدش را برای فردی که به آن نیاز داشت اختصاص دادند. کجاست آن جوانمردی‌ها؟ هنوز هم از من در مورد ردیف های موسیقی می‌پرسند. من 9 سال نزد نورعلی خان برومند آموزش آواز دیدم. استاد صبا عقیده داشت اگر شاگرد نتواند از استاد خود جلو بزند ، علم پیشرفت نمی‌کند. مگر آقای کسایی، شریف، جلیل شهناز، پرویز یاحقی، بدیعی بر روی آثار خود امضا نمی گذاشتند. امضای آنها مانند مهری است که پای تار یحیی می خورد.
 
در موسیقی نتی به نام نت سکوت داریم. لازم بود تا این نت را هم فرا بگیرم. و خدا را شکر آن را هم آموختم. شاید صلاح بود در این مدت نخوانم. اما حال که هموطنانم در آذربایجان و بوشهر دچار بلایای طبیعی شده‌اند دیگر نمی‌توانم سکوت کنم.
 
اعلام می‌کنم، حاضرم روی خاک‌ها و آوارها با هموطنانم صحبت کنم و بخوانم و آنچه از خواندنم حاصل می شود متعلق به زلزله زدگان است. اگر آواز و هنرم می‌تواند غمی را تسکین ببخشد با جان و دل آن را در خدمت همنوعم قرار می‌دهم . اگر با آواز من، سرمایه‌ای به وجود می‌آید و خانه‌ای ساخته می‌شود، چرا نکنم؟! اگر اینکار را هم نتوانم انجام دهم که باید بگویم خداحافظ.
 
در چند ساله اخیر برخی هنرمندان پاپ کارهایی خوب ارائه دادند، اما بعد از خروج از کشور سبک کارهایشان افت کرد. به نظر شما چه اتفاقی می افتد که بین هنرمند و جامعه اش فاصله می اندازد؟
به عنوان کسی که تجربه زندگی در داخل و خارج از ایران را دارم اظهارنظر می کنم. 6 ماه پیش آهنگی را با این شعرخواندم؛ "دیگه این آخره کاره/ آخرین فرصت مونده/ برای دیدن یاره/زندگی تعارف نداره" اولا من جای آنها نیستم که بدانم درد دلشان چیست. ثانیا حتما در دلشان غمی است و می‌خواهند خودشان را تسکین بدهند؛ آنها وطن را از دست داده‌اند و این اتفاق کوچکی نیست.
 
با توجه به اینکه من تجربه زندگی در خارج و داخل ایران را دارم می‌دانم که زندگی در خارج از کشور خیلی سخت و طاقت‌فرساست. بنابراین داشتن این تصور که آنها در خارج از کشور با گذاشتن کنسرت‌های مختلف پول‌های کلانی به دست می‌آورند تصور غلطی است. در خارج از کشور مشکلات چندین برابر می‌شود.
 
در عین حال باید توجه کنید که ساخت و اجرای موسیقی برای جوانان وسالخوردگان باهم تفاوت دارد. موسیقی این دو نسل متفاوت است. باید به این نکات توجه کرد. از طرف دیگر نباید فکر کنید همه کسانی که خارج از فضای کشور موسیقی کار می‌کنند بی‌اطلاعند. به قولی "هر بیشه گمان مبر که خالی است - شاید که پلنگ خفته باشد"
 
برای رسیدن به جواب این سوال باید به سطح معلومات و دانش افراد هم توجه کنیم. هر خواننده، نوازنده و موسیقدانی برای خود طرفدارانی دارد ، عده ای از صمیم قلب دوستش دارند. از همه مهتر همه ایرانی هستند و از شعر فارسی در کارهایشان بهره برده اند. باید دید خود آنها چه کارهایی را می پسندند.
 
و اما اعتقاد من این است؛ "ای وطن حرف بزن/ بگو از اونایی که رفتن/ تو رو بی صدا شکستن/ بگو از اونایی که موندن/ دلت رو اینجا شکستن/ اما من نه اهل سودام/ نه به فکر ترک اینجام/ خاک تو خون تو رگ‌هام/ ای وطن حرف بزن"
 
باید دید چه وسوسه هایی بود؟ و باید دید چه چیزی به دست آوردند. در ایران وقتی به در خانه ای می روی و طلب یک لیوان آب می کنی، برایت 10 لیوان آب می آورند. هنوز هم وقتی به خیابان‌های تهران می‌روم ، راننده تاکسی تا می‌فهمد گلپا را سوار کرده است آنقدر شرمنده‌ام می‌کند که نمی‌دانم چگونه پاسخ محبتش را بدهم. وقتی هموطنم پیاده کردنم را به مقصد وظیفه خود می‌داند و اینکار را با جان و دل برایم انجام می‌دهد من چرا اینگونه نباشم؟
 
من این قبیل محبت ها را با چیزی در دنیا عوض نمی کنم. باید تفکر را به گونه ای رشد داد که همگان با ذره ذره وجودشان درک کنند که علایق، ریشه‌ها ، خانواده، دوستان، شادی و غم رادر جایی غیر از وطن جستجو نکنند. هرچه هست همین جاست. معنای این شعر چیست؟ "ای وطن ، ای ریشه من/ عشق من، اندیشه من" باید فکر کرد این شعرها یعنی چه؟ باید آنالیز شود تا همه بفهمند و درک کنند. خارج از وطن چه چیزی دارد که همه می‌خواهند بروند. عده ای می‌روند و سرگردان می‌شوند. اما عده‌ای هم می‌روند و به موفقیت می‌رسند و باز هم برمی‌گردند و به کشور خدمت می‌کنند.
 
اگر اهل فن به منظور تبادل اندیشه به کشوری دیگر سفر کند بحثی نیست. اما اگر تفکر اینگونه باشد که وطن را ترک می‌کنم بدین منظور که با کنسرت‌های بیشتر درآمد بیشتری بدست آورم نتیجه اش آشفتگی می‌شود و فراموش شدن.
 
بنابراین شما عقیده دارید که آزادی بیش از اندازه خلاقیت نمی آورد؟
بنده اگر توانایی داشتم اعلام می‌کردم که همه به مملکت خود برگردند. گو، اینکه اجازه ندهند بخوانند. وقتی به خواننده می گویید نخواند، وقتی به نوازنده می گویید ننوازد، و به آهنگساز اجازه فعالیت نمی‌دهید درواقع او را کشتید. باز هم با تمام این حرف‌ها ، مرگ در وطن با ارزش است.
 
پایان قسمت اول 
گفت و گو از م‍ژده نوروزی
عکس‌ها از رضا عزیزی

منبع:خبرگزاری میراث فرهنگی

+ نوشته شده در  جمعه ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 17:41  توسط فرهاد رحیمی  | 

گلپا:حاضرم در خرابه‌های آذربایجان و بوشهر هم بخوانم

موسیقی - روزنامه بهار نوشت:

«اکبر گلپایگانی»‌ که با نام «گلپا» شناخته می‌شود، ‌بعد از وقوع زلزله آذربایجان و بوشهر اعلام آمادگی کرده است که به نفع زلزله‌زدگان به اجرای برنامه بپردازد.

او البته در تمام این سال‌ها، ‌بخشی از درآمد کنسرت‌های خود را که در اروپا و آمریکا به اجرا درآمده است به امور خیریه اختصاص داده است. به همین بهانه از او پرسیدیم که: آیا تلاشی برای دریافت مجوز برای به اجرا درآمدن این برنامه کرده است؟ او در پاسخ به این سوال می‌گوید: «من هیچ تقاضایی برای دریافت مجوز نداده‌ام، ‌چون به نظرم همان‌طور که در این سال‌ها به من اجازه کنسرت نداده‌اند، ‌این بار نیز نخواهند داد. اما صرف نظر از مجوز، ‌فکر می‌کنم که این یک وظیفه انسانی است و من به عنوان یک ایرانی می‌خواهم تلاشی برای رفع گوشه‌ای از مشکلات مردم سرزمینم داشته باشم. من تنها خواننده‌ای هستم که پنج دکترای متفاوت از پنج کشور مختلف دارم و بنابراین می‌خواهم برای وطنم نیز کاری انجام دهم.»

گلپایگانی به این مسئله اشاره دارد که: «من کاری ندارم که در این شرایط چه کسی، ‌چه کاری انجام می‌دهد، ‌تنها وظیفه خودم می‌دانم در این شرایط سخت، به نفع هموطنانم به اجرای کنسرت بپردازم و در این میان دوستان و همراهانم نیز من را کمک خواهند کرد. به نظرم نباید مانعی برای فعالیت‌هایی از این دست به وجود آورد. همان‌طور که در طول تاریخ این سرزمین بسیاری از هنرمندان و شخصیت‌های مهم تاریخی در این زمینه فعالیت‌هایی را انجام داده‌اند. آقای «غلامرضا تختی»‌ نیز زمانی که زلزله «بویین زهرا» ‌رخ داد، ‌تمام تلاشش را برای کمک به هموطنانش انجام داد. من نیز می‌خواهم همین کار را انجام دهم و در صورتی که حتی اجازه برگزاری کنسرت در یک محل رسمی را به من ندهند، ‌حاضرم که این برنامه را در همان خرابه‌های حاصل از زلزله آذربایجان و بوشهر انجام دهم. یعنی اعلام آمادگی می‌کنم هر طور که خودشان دوست دارند، ‌من این برنامه را به اجرا درآورم.»

گلپایگانی در پاسخ به این سوال که چرا در سه دهه گذشته، ‌هیچ برنامه‌ای را در ایران به اجرا درنیاورده است و از آن طرف کنسرتی نیز برگزار نکرده و این در حالی است که خوانندگان دیگر مثلا «ایرج» ‌توانسته‌اند گاهی این حرکت را انجام دهند، می‌گوید: «من در تمام این سال‌ها خواسته‌ام که در کشورم برنامه و کنسرت داشته باشم، ‌اما هیچ‌وقت چنین امکانی ایجاد نشد بنابراین در کشورهای دیگر از آمریکا تا اروپا و کانادا به اجرای برنامه پرداخته‌ام و تلاش کرده‌ام تا آواز ایران را در کشورهای خارجی به اجرا درآورم. من یک آوازخوانم، ‌نه سیاست‌مدارم و نه دوست دارم که هیچ‌گونه فعالیت سیاسی‌ای انجام دهم، ‌فقط می‌خواهم با هنری که نزد من به ودیعه گذاشته شده است، به هموطنانم کمک کنم. در این سال‌ها نیز هرکس از من خواسته تا به اجرای برنامه بپردازم، قبول کرده‌ام، حتی اگر تنها پنج ایرانی وجود داشته‌اند.»

او می‌گوید که همچنان برنامه‌هایی برای کنسرت‌های کشورهای خارجی در دست دارد، ‌اما فعلا تصمیم نگرفته است در کدام کشور به اجرای برنامه بپردازد: «هنوز به خاطر آن کنسرت بزرگ در استرالیا و همچنین مراسم بزرگداشتم در کلن خسته‌ام و بیشترین دغدغه‌ام در این روزها این است که به هموطنانم کمک کنم. چون هنرمندان ما الگوهایی چون قمرالملوک وزیری هستند و حسین تهرانی دارند که همواره تاکید داشت اول انسان باشید و بعد هنرمند.»

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 12:45  توسط فرهاد رحیمی  | 
ابراز آمادگی استاد گلپا برای برگزاری کنسرت خیریه به نفع زلزله زدگان آذربایجان و بوشهر
شبکه ایران:استاد اکبر گلپایگانی مشهور به گلپا خواننده قدیمی و صاحب سبک موسیقی ایرانی که همواره سعی کرده بخشی از درآمدهای کنسرتهای مختلفی که در نقاط مختلف اروپا و آمریکا برگزار می کند را به کارهای خیریه اختصاص دهد در تازه ترین گفتگوی خود با شبکه ایران برای برگزاری کنسرت به نفع زلزله زدگان آذربایجان و بوشهر ابراز آمادگی کرد.

وی به شبکه ایران می گوید:«خبر بروز زلزله در آذربایجان و اخیرا بوشهر و ایجاد خسارات مالی فراوان قلبم را به درد آورد. تنها کاری که از من برمی آید این است که اعلام کنم با صدایم در اختیار سانحه دیدگان این اتفاقات هستم و اعلام آمادگی می کنم که حاضرم در هر نقطه از ایران به نفع سانحه دیدگان این دو اتفاق کنسرت برگزار کنم.»
گلپا ادامه می دهد:«این توانایی را دارم که خودم مقدمات برگزاری کنسرت اعم از تشکیل ارکستر و چیدمان گروههای اجرایی را انجام دهم و در این زمینه تنها نیاز دارم به اینکه هر چه زودتر و با مساعدت مسئولان دفتر موسیقی مجوز برگزاری این کنسرت خیریه صادر شود.»

این خواننده می افزاید:«به محض صدور مجوز کنسرت اولین کنسرتم را در تهران برگزار کرده و بعد از آن نیز سلسله کنسرتهایی را در شهرستانها اجرا کرده و تمام درآمد حاصل از این کنسرتها را به حساب مردم زلزله زده بوشهر و آذربایجان واریز خواهم کرد.»

لینک اصلی خبر: http://inn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=143864&Rate=0

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 10:23  توسط فرهاد رحیمی  | 
پیام تسلیت استاد گلپا به زلزله زدگان استان بوشهر

حادثه تلخ و دردناک زلزله استان بوشهر را خدمت مردم عزیز ایران به خصوص هموطنان خونگرم و مهربان بوشهری و بازماندگان قربانیان این ضایعه تاسف بار تسلیت عرض میکنم ... اکبر گلپایگانی

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۲ساعت 11:29  توسط فرهاد رحیمی  | 
                    پیام تبریک اکبر گلپایگانی به مناسبت فرا رسیدن نوروز
http://upload.tehran98.com/img1/d0e383asj3d7teawui71.jpg
پیشاپیش فرا رسیدن نوروز باستانی را خدمت همه عزیزان تبریک عرض میکنم و امیدوارم سال جدید سالی پر از موفقیت و شادکامی و سلامتی برای شما و خانواده محترمتان باشد ... اکبر گلپایگانی

دانلود دو آواز بهاری از استاد گلپا در دستگاه ماهور
http://upload.tehran98.com/img1/2c06jpd97ukhfjs9ei.jpg

لینک دانلود آواز "باد صبح نوروز" در دستگاه ماهور:
http://www.iransong.com/g.htm?id=55415
هنرمندان:اکبر گلپایگانی و پرویز یاحقی
غزل آواز: سعدی
بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آن جاست
این باد بهار بوستان است
یا بوی وصال دوستان است
ای مرغ به دام دل گرفتار
بازآی که وقت آشیان است
ساقی بده آن شراب گلرنگ
مطرب بزن آن نوای بر چنگ
کز زهد ندیده‌ام فتوحی
تا کی زنم آبگینه بر سنگ
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان ...
http://upload.tehran98.com/img1/ifyl8yzavmjfsltb0sf9.jpg
آواز "بهار" در دستگاه ماهور با همکاری:
اکبر گلپایگانی و رضا ورزنده
غزل آواز:سعدی
خیز و غنیمت شمار، جنبش باد بهار
نالهء موزون مرغ، بوی خوش لاله‌زار
روز بهارست خیز تا به تماشا رویم

 تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار
  مطرب یاران بگو این غزل دلپذیر
  ساقی مجلس بیار آن قدح غمگسار
  دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی
  دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار ..

لینک دانلود: http://www.iransong.com/g.htm?id=74484


غزل زیبایی در وصف استاد گلپایگانی

«جاودان خنیاگر گلها»

نغمه ای دلکش تر از آوای گلپــا گر شنیـدی

بی گمـان آن نغـمـه را از عالم بـالا شنیـدی

یـادگـار جـاودان نـورعلـی خـان اسـت و دانم

این کلام دلنشین زان مرد بی همتا شنیدی

میوه جان من است و حاصل عمری که اکنون

قـصــه پـر غـصــه اش را از زبـان مـا شنـیــدی

از صـدای دلنــواز و جـان شـکـار او چـه گویم؟

وان حکایت را که خود از نغمه گلپــا شنیدی

نغمه اش آمیزه شوق است و شور و عشق و عرفان

گر سخن زان عندلیب عاشق شیدا شنیدی

جاودان خنیاگر گلهـا که عمری همچـو شبنم

صوت جانبـخش وی از بـرنامه گلهــا شنیدی

"شبنم جهانگیری"



دو عکس قدیمی و کمیاب

http://upload.tehran98.com/img1/da5hijodajt80crcnvr.jpg

استاد گلپا،همسر استاد گلپا،بانو الهه

http://upload.tehran98.com/img1/ymgyf65by24j9wpz4t8w.jpg

اکبر گلپایگانی و هوشنگ حسینی(نویسنده و منتقد سینما)


http://upload.tehran98.com/img1/8vhzak9o9p3214ww3gq.jpg

بنده هم به نوبه خودم سال جدید را خدمت تمامی هموطنان عزیز و همچنین علاقمندان فهیم و باشخصیت استاد گلپایگانی تبریک عرض میکنم و امیدوارم سال خوب و شادی داشته باشید ... فرهاد رحیمی

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۱ساعت 15:16  توسط فرهاد رحیمی  | 
گفتگوی اختصاصی ماهنامه تجربه با استاد اکبر گلپایگانی
در خانواده ما آواز موروثی است
گفتگو:آرش نصیری
مقدمه:

بارها با استاد گلپایگانی مصاحبه کرده ام و هربار بیشتر از این قبل، از این همه میل به تاثیرگذاری و انرژی مثبت به وجد آمده ام. موتیف اصلی همه تئوری ها و نتیجه نهایی همه تجربه ای که در طی بیش از شصت سال حضور در صحنه اول هنر به دست آورده است این موضوع است: «هرکس باید زبان و لحن مشخص خود را داشته باشد» و این را نه از کتاب های تئوریک هنر، که با همه وجود درک کرده و اعلام می کند. این گفتگو هم خالی از این توصیه مهم و استراتژیک خلق هنر و هنرمند نیست، هرچند گفتگو را با گفتگو درباره دوست قدیمی اش استاد همایون خرم شروع کردیم و از همین نام بزرگ دنیای موسیقی هم، به خلق و خلاقیت در هنر کشیده شدیم. البته قبل از آن از یک دکترای افتخاری دیگر هم گفتیم که به تازگی از یک نهاد فرهنگی و علمی در آلمان گرفته است. همه اینها به مناسبت دهم بهمن ماه بود که سالروز تولد ایشان است. تولدتان مبارک استاد صدا و استاد زندگی و عشق.


http://upload.tehran98.com/img1/6lxiyaomcwi45zuk0vv.jpg

* استاد. ما اين گفت‌وگو را به مناسبت سالروز تولدتان، ده بهمن ماه انجام مي‌دهيم و مي‌خواهيم به همين مناسبت درباره‌ سال‌هاي اوليه آوازخواني شما حرف بزنيم اما اجازه بدهيد قبل از آن در مورد دو موضوع مهم كه در اين ايام اتفاق افتاد حرف بزنيم. اتفاق اولي كه در اين ايام براي شما افتاد، يك دكتراي افتخاري ديگر است كه اخيراً گرفته‌ايد و ماجراي ديگر، متأسفانه درگذشت استاد همايون خرم. ماجراي دكتراي افتخاري چه بود؟

در روز بيست و نهم ماه فرنگي گذشته، آكادمي پزشكان، دندان‌پزشكان و جراحان آلمان به وسيله آقاي پرفسور رنجبر كه رئيس اين آكادمي است، دكتراي شصت سال فعالیت فرهنگي و هنري را به من دادند. اين نشان، يك لوح بلورين است كه عبارت شصت سال تلاش من، هم به انگليسي و هم به فارسي روی آن نوشته شده است. آن روز كه اين لوح را مي‌دادند، آن آقا كه آمده بود و اين تشكيلات را پرزنت مي‌كرد هم گفت يك دكترا به دكتراهايت اضافه شد. قبل از آن از مجارستان، فرانسه و نخبگان جوان و چند جاي ديگر هم جوایزی گرفته بودم. آخرين آن، همين پانزده روز پيش بود. ما همه اينها را تقديم مي‌كنيم به ملت ايران. هرچه كه به دست آورديم به خاطر لطف خداوند و اين مردم است و من اينها را الان يادگاري نگه داشته‌ام تا به موقع به مردم ايران و به موزه موسيقي تقديم كنم. همه كارهاي ما براي مردم است و همانطوري كه قبلاً هم گفتم ما دكترايمان را پنجاه سال پيش از مردم ايران گرفتيم. شما مي‌دانيد كه من با ترانه نيامدم. من با خواندن آواز آمدم. هفده سال در برنامه‌ گل‌هاي جاويدان و بعد گلهای رنگارنگ آواز مي‌خواندم و هميشه مورد لطف مردم بودم. اميدوارم همه سالم و خوش باشند. در مورد آقاي خرم گفتيد كه متأسفانه از دست رفت. من متأسفانه نبودم كه در مراسم ايشان شركت كنم. به خانواده‌اش تسليت مي‌گويم و آرزو مي‌كنم همه‌شان سالم باشند.

* شما با استاد خرم چند كار مشترك داشتيد؟

آقاي خرم يك برنامه داشت به اسم اف‌ام برنامه سوم، كه در آنجا با آقاي شهناز و ساير دوستان برنامه‌هايي را اجرا مي‌كرديم. در ضمن اينها من يك آهنگ از خود آقاي خرم خواندم كه شعرش اين بود: «اي ساقي، اي ساقي، پياله پر كن/ درياي روحم را ز ناله پر كن/ از رنگ و ريا بيچاره شدم، ساقي كجايي/ ساقي كجايي در شهر جنون آواره شدم». اين آهنگي بود كه شعرش هم از آقاي معيني كرمانشاهي بود. ضمناً اول برنامه‌هايي كه با ايشان داشتم، چند تا از آهنگ‌هايي كه ديگران خوانده بودند را به شكل رمانس كار مي‌كرديم. مثل آن آهنگ زيبا كه مي‌گويد: «بر موج غم نشسته منم/ بر زورق شكسته منم/ اي ناخداي عالم». وقتي اورتور زده مي‌شد، قبل از اينكه خواننده بخواند، من اين را مي‌خواندنم و بعد آهنگ شروع مي‌شد. دوره رفاقت ما با خدابيامرز مهندس خرم چهل، پنجاه سال است. خرم واقعاً يكي از آهنگ‌سازان بي‌نظير ما بود. عقده‌ها كنار مي‌رود و چوب لاي چرخ گذاشتن‌ها انشاء‌الله تمام مي‌شود و وقتي همه مي‌خواهند از ته دل قضاوت كنند، مي‌بينند كه اين موضوع درست است. خرم يك آهنگساز بي‌نظير بود. چيزهايي از گوشه‌هاي مختلف پيدا مي‌كرد كه نشان از دانش، هوش و هنرمندي بي‌نظيرش حكايت مي‌كرد. مثل آن خاوران كه پيدا كرد و ماندگار شد. اميدوارم روحش آرامش ابدي داشته باشد و همه، هميشه به يادش باشند. خرم فراموش نمي‌شود. هر وقت شما آهنگي از او را زمزمه مي‌كنيد يعني او زنده است. آن آهنگ زيباي «آمدي كه با دلم گفتگو كني» و وو... خيلي آهنگ‌هاي زيباي ديگر. مگر كسي اين آهنگ‌ها را فراموش مي‌كند؟

*از قطعاتي كه استاد خرم ساخت و ديگران خواندند، خودتان كدام آهنگ را بيشتر دوست داريد؟

«آمدي كه با دلم گفتگو كني» كه خانم الهه آن را خواند و البته وقتي در گلها پخش شد، آوازش را من با اين شعر خواندم: «مستي و شور جنون از من ديوانه بپرس/ گرمي باده از آن نرگس مستانه بپرس». اين آهنگ خيلي آهنگ زيبايي است و هميشه آن را زمزمه مي‌كردم. يا آهنگ «بر موج غم نشسته منم» كه گفتم. وقتي دو خط از اين آهنگ را به صورت رمانس مي‌خواندم، از خودم بيخود شده بودم. خدا روحش را شاد كند و اميدوارم خانواده‌ي محترمش سالم باشند.

* اجازه بدهيد به بهانه روز تولد شما، درباره سال‌هاي اوليه كارتان حرف بزنيم.

(خنده) وقتي كه روز تولد من است، بايد ديگران به من كادو بدهند اما من اين دكترا كه گرفتم را به مردم ايران كادو مي‌دهم تا بدانند من هيچ وقت فراموششان نمي‌كنم و هنوز هم همان گلپاي كوچك هستم كه پنجاه سال پيش با برنامه گلها آمدم و تقدير و به‌خصوص خود این مردم، به من لطف داشتند و من هم كارهايي كردم كه با ديگران تفاوت داشت.

*قبل از اينكه شما به عنوان يك خواننده‌ شهیر مطرح شويد، در خانواده‌تان صداهاي خوب ديگر هم داشتيد. درست است؟

بله. صداي پدر من خيلي زيبا بود. آنقدر صداي پدرم قشنگ بود كه در آن محله به عنوان «حسين بلبل» معروف بود. پدرم هنرمندي بود كه ريشه داشت و اصولا آواز در خانواده ما موروثي بود. پدربزرگ من هم خوب مي‌خواند. همه‌شان با مرحوم عندليب كه يكي از بزرگ‌ترين خوانندگان روز خودش بود، همراه بودند و ياد مي‌گرفتند. آن زمان عقده و كينه نبود و هنوز اين كارها به مسائل اقتصادي كشيده نشده بود. همه با هم دوست و رفيق بودند و اگر چيزي را مي‌دانستند به هم مي‌گفتند و چوب لاي چرخ هم نمي‌گذاشتند و آنچه كه مي‌گفتند حقيقت بود. آواز در خانواده ما موروثي بود و همانطوري كه مي‌دانيد، تمام برادران من هم مي‌خوانند و هم سال‌ها زحمت كشيده‌اند و همه با هم مجموعه «فراز و فرود» را منتشر كرده‌ايم كه رديف كاملي از موسيقي ايراني است. اين كار زير نظر من و با زحمت برادران من و بچه‌هايشان جمع‌آوري شد و بايد از حوزه هنري، شهرداري و وزارت ارشاد تشكر كنم كه اين «رديف‌ها» را منتشر كردند. اميدوارم كه اينها مثمرثمر واقع شود. البته من هميشه گفته‌ام كه رديف مثل دو دو تا، چهار تا و چهار عمل اصلي است. شما اينها را ياد مي‌گيريد كه بتوانيد مسأله حل كنيد. اگر مدام بخواهيد بگوييد سه چهار تا، دوازده‌تا و سه پنج تا پانزده تا، مردم به شما مي‌خندند. اينها پايه است براي حل مسأله و تازه حل كردن مسأله هم، راه‌هاي مختلف دارد. اگر شما يك سه گاه بخوانيد و دوباره يك سه‌گاه مثل همان بخوانيد و ده تا سه گاه مثل آن بخوانيد كه اهميتي ندارد. يكي بخوان و بگو همان را ده بار پخش كنند.

*آيا در خانواده شما اين رديف‌ها را از قبل بلد بودند؟

 بله. همه‌شان كمابيش بلد بودند و نسل به نسل به ما رسيد، منتها من با استاد بزرگ نورعلي خان برومند آشنا شدم و كارم را كامل‌تر كردم. همه مي‌دانند نورعلي خان برومند يكي از مفاخر هنري بود و من سال‌ها با ايشان آشنا بودم و كار كردم. الان بعضي از دوستان كه يك مدت كوتاه پهلوي ايشان رفتند، جزو افتخاراتشان است كه نورعلي خان را ديده‌اند. اين هنرمند در رشد و ساختن من خيلي موثر بود. فقط خواندن آواز و رديف و اينها مهم نبود، ايشان با بزرگاني در تماس بود مثل اديب خوانساري، مثل آسيد حسين طاهرزاده، مثل حاج آقا محمد ايراني و ما هم چون با ايشان بوديم، با اين بزرگان در تماس بوديم و از فضايلي كه داشتند و انسانيتي كه در وجودشان بود هم برخوردار مي‌شدیم. اينها همه جلوي من بود و بايد ياد مي‌گرفتم. هنرمند تنها اين نيست كه خوب بخواند يا خوب ساز بزند، بايد چيزهاي ديگري را هم در كنارش ياد بگيرد و كار كند. آقاي تهراني هميشه مي‌گفت اول آدم باشيد بعد هنرمند.

آقاي صبا شب و روز با نورعلي خان برومند بود و چون آقاي برومند چشمش نمي‌ديد، من عصاي دستش بودم. من مي‌رفتم آقاي صبا را مي‌آوردم، و بعد مي‌بردم مي‌رساندم، ايشان را مي‌بردم پيش صبا و ديگران و در اين بين، از اين بزرگان خيلي چيزها ياد گرفتم. تنها شعر و ادبيات و موسيقي نبود. زندگي كردن، احترام بزرگتر را نگه داشتن، عشق به آثار خوب، عشق به كارهاي خوب گذشتگان، خوبي كردن و همه و همه. نورعلي خان مي‌گفت شما نبايد مثل آقاي بنان يا آقاي فاخته‌اي بخواني. آنها دارند به آن خوبي مي‌خوانند. اگر شما مي‌خواهيد بخوانيد، بايد حتماً يك سبك و روش براي خودتان انتخاب كنيد كه قبلاً وجود نداشت. من اينها را به‌عنوان اصول كاري خودم در نظر گرفته بودم كه بعد آن شور را با مرحوم مرتضي خان محجوبي خواندم: «مست مستم ساقيا دستم بگير.» اين شور از يك گوشه به نام مثنوي بود اما من طوري آن را اجرا كردم كه يك چيز استثنايي بود و سابقه نداشت. من با اين آواز معروف شدم نه با ترانه. اگر ترانه هم خواندم، نرفتم ترانه‌هايي كه از قديم وجود داشت را بخوانم. بعد از هفده سال وقتي آمدم ترانه خواندم، چيزي را خواندم كه براي آن روز و روزگار بود. من چیزی که استادانم آمدخته بودم را گسترش دادم و چیزی را اجرا کردم که تا آن موقع کسی انجام نداده بود و این روال طبیعی هنر و علم است. به قول مرحوم صبا، اگر علم قرار باشد درجا بزند و هيچ شاگردي از استادش جلو نزند كه علم نيست و تمام علم‌ها مي‌خوابد. بايد شاگردان از استادان جلو بزنند تا علم پيشرفت كند. ببينيد الان موبايل به كجا رسيده است. آقاي نادري، دانشمند ايراني ناسا، شاتل را مي‌برد توي آسمان و در كره مريخ مي‌نشاند. اينها شاگرداني هستند كه از استادان جلو زده‌اند. اگر ما مدام بگوييم منم، منم، اين هيچ كسي را به هيچ جا نمي‌رساند و زندگي، موسيقي، عشق و عرفان را هم از بين مي‌برد.

* در آن سال‌ها كه با نورعلي خان برومند پيش استاد صبا مي‌رفتيد، يا ايشان پيش نورعالي خان مي‌آمدند، آيا با هم ساز و آواز اجرا نكرده بوديد؟

يك بار در منزل آقايي به نام آقاي فرجاد بوديم كه آن موقع، اگر اشتباه نکنم معاون وزارت راه بود. آنجا دوستان و بزرگان موسيقي جمع مي‌شدند مثل مرتضي خان محجوبي، حسين تهراني، پرويز ياحقي، رضا ورزنده، حبيب بديعي و خيلي از بزرگان ديگر. ما هميشه در اين مجامع از اين بزرگان درس مي‌گرفتيم و اين درس‌ها مهم‌تر از حتي خود موسيقي بود. در يكي از اين جلسات همراه ساز آقاي صبا يك آواز دشتي خواندم با اين شعر: «باغبان حرامت باد، زين چمن كه من رفتم.» اين را قبلاً از مرحوم طاهرزاده شنيده بودم كه با مرحوم نورعلي خان، خوانده بود و من تحت تأثير ايشان اين را خواندم. اول مرحوم صبا شروع كرد به ساز زدن. مرحوم نورعلي خان آهسته به من گفت: «ببين، اين صداي خداست»، اينقدر زيبا مي‌زد. من تحت تأثير اين حرف نورعلي خان قرار گرفتم و با اين شعر آواز را شروع كردم: «باغبان حرامت باد، زين چمن كه من رفتم/ گر به جاي من سروي، غير دوست بنشاني».

 

* استاد صبا در محافل و مجامع دوستانه سه‌تار مي‌زدند يا ويولن؟

هر دو. خيلي به سه‌تار علاقه داشت اما ويولن هم مي‌زد. يك سه‌تار داشت كه هميشه در دسترسش بود و من خيلي بيشتر ديدم كه راغب بود سه‌تار بزند تا ويولن اما آن شب كه من با ايشان آواز خواندم، ويولن زد. آنقدر زيبا مي‌زد كه من تحت تأثير قرار گرفتم. مرحوم صبا خيلي دير سرحال مي‌آمد تا به چنين حالت‌هايي برسد. من دو بار اين را ديدم. يك بار هم در گلندوئك بود. آنجا با سه‌تار آن آهنگ معروفش را زد. آنجا هم از خودش بي‌خود شده بود. بي‌نظير بود.


http://upload.tehran98.com/img1/1zpsh820eq7156fqmfv8.jpg

* آن موقع كه با ايشان در آن جمع خوانديد چند سالتان بود؟

فكر مي‌كنم شانزده هفده سال. يك بار ديگر كه خواندم در منزل مرتضي خان محجوبي بود و ضبط شد. مرتضي خان يك ميهماني گرفته بود و خيلي از بزرگان فرهنگ و هنر بودند. خود آقاي محجوبي پيانو مي‌زد، آقاي تجويدي ويلن مي‌زد، آقاي حسين تهراني ضرب مي‌زد، آقاي سعادت‌مند قمي مي‌خواند، خانم قمرالملوك وزيري مي‌خواند، رهي معيري هم بود كه شعر مي‌خواند. آنجا مرحوم پيرنيا مرا ديد و به گلها دعوت كرد.

* قمر هم بود؟

بله. عكسش هم اينجا هست. من قمر را دو بار ديدم. يك بار آنجا بود و يك بار هم در منزل آقاي يكرنگي كه شاگرد اقبال السلطان بود. آن موقع دوم دیگر دندان‌هاي قمر ريخته بود و سن بالايي داشت.

* شما قبل از نورعلي خان برومند، دقيقاً پيش چه كسي تعليم مي‌ديديد؟

پيش پدرم. پدرم خيلي خوب بود. صداي بم پخته‌ و گرمي داشت. خيلي صداي عجيبي داشت. ايشان ذاكر امام حسين (ع) هم بودند و ما پيش ايشان آواز را ياد مي‌گرفتيم.

* پس اينكه صداي برادران شما هم خوب است، همه به ايشان رفته‌ايد.

گفتم كه خاندان ما را بايد خاندان آواز گفت. از سال‌ها قبل نسل‌اندر‌نسل همه مي‌خواندند.

* شما چگونه با نورعلي خان آشنا شديد؟

من شاگرد مدرسه نظام بودم. خانه آقاي تجويدي نزديك خانه ما بود، سر ميدان ژاله، پشت كارخانه برق. يك روز به من گفت: «شما امروز مي‌روي منزل آقاي يكرنگي؟» آقاي يكرنگي شاگرد اقبال‌السلطان بود، از پشت بام افتاده و فلج شده بود. ما با دوستان به آنجا مي‌رفتيم، كمكش مي‌كرديم، تخت‌اش را مي‌آورديم توي حياط و همانجا هم مي‌نشستيم كه تنها نباشد. تجويدي گفت: «امروز من با دوستان و با آقايي مي‌آييم آنجا.» گفتم: «تشريف بياوريد. ما هم آنجا هستيم.» هر روز بعدازظهر مي‌رفتيم پيش اين پيرمرد كه او را جابه‌جا كنيم. آنجا بوديم كه ديديم يك آقاي خيلي مرتب و شيك آمد. خيلي خوب لباس پوشيده بود. آقاي تجويدي مرا به ايشان معرفي كرد و گفت ايشان هم صدايي دارند. «صدايي دارند» را با لحن خاصي گفت. من نفهميده بودم كه این آقای شیک پوش نورعلي خان برومند است. ديدم عينك آفتابي هم زده، نگو نابيناست. آقاي تجويدي به من گفت: «يك چيزي بخوان آقاي نورعلي خان صداي تو را بشنود.» گفتم: «من كه چيزي بلد نيستم.» اين را هميشه مي‌گفتم و حالا هم مي‌گويم. گفت: «حالا يك چيزي بخوان.» و من هم يك بيات ترك خواندم. تمام كه شد نورعلي خان به تجويدي گفت: «آقاي تجويدي، صداي ايشان مثل يك اسب سركش مي‌ماند كه بايد به آن دهنه زد. اگر اين كار انجام شود، ايشان يكي از خوانندگان بي‌نظير ايران مي‌شود.» ما هم از بس از اين حرف‌ها شنيده بوديم، فكر مي‌كرديم تعارف است و هنوز نمي‌دانستم كه ايشان يك چنين استادي است. بعد استاد به من گفت: «مي‌خواهي كار كني؟» من گفتم: «بله. من عاشق آواز هستم و همه‌اش دوست دارم ياد بگيرم.» گفت: «شما مي‌تواني از فردا بيايي منزل ما و آنجا كار كني. البته من شاگرد درس نمي‌دهم. از صداي تو خوشم آمد، مي‌خواهم كار كنم و يك چيزي بسازم و تحويل جامعه بدهم.» من گفتم: «پس اجازه بدهيد من بيايم شما را برسانم منزلتان.» تاكسي گرفتيم و من ايشان را بردم دم منزل‌شان. آنجا را ياد گرفتم و از فردا چهار بعدازظهر كار ما شروع شد. شد، شد تا هشت، نه سال بعد كه بايد بگويم نود سال، براي آنكه من از ده صبح مي‌رفتم آنجا كار مي‌كردم، مي‌بردم ايشان را مي‌رساندم و به جاهايي كه مي‌خواست برود؛ هيأت هفت نفره، هنرستان موسيقي، پيش آقاي خالقي، پيش آقا صبا و پيش ديگران. عصاي دست ايشان بودم. چشمان ايشان نمي‌ديد و من شده بودم همراه ايشان. يك جيپ كوچك داشت كه من مي‌نشستم پشت آن و به اينجاها مي‌رفتم. گاهي هم مي‌رفتم مرحوم صبا را از هنرستان مي‌آوردم، آقاي خالقي را مي‌بردم و مي‌آوردم. خود نورعلي خان را مي‌بردم و مي‌آوردم و از صبح تا شب كارم اين بود.

* هم‌نفس شدن با آقاي خالقي و آقا صبا و ديگران، حتي در حد رساندن ايشان هم باعث مي‌شد كه ياد بگيريد.

همينطور است. از همه‌شان چيز ياد مي‌گرفتم. وقتي اين بزرگان چيزي را بيان مي‌كردند، من ديگر ول‌كن معامله نبودم تا خوب آن را حلاجي كنم و ياد بگيرم. تا آنجا كه مي‌توانستم ياد مي‌گرفتم تا اينكه در يك سن خيلي كم، به برنامه گل‌هاي جاويدان راه پيدا كردم. اين برنامه چهار خواننده داشت: بنان، فاخته‌اي، من و بعد از من هم آقاي عبدالوهاب شهيدي آمد. قبل از ما چهار نفر هم آقاي اديب خوانساري و آقاي طاهرزاده بود. بعدش گل‌هاي رنگارنگ آمد كه در آن آقاي خواجه‌اميري بود، آقاي كورس سرهنگ‌زاده بود، آقاي نادر گلچين بود و دوستان ديگر كه در اين برنامه بودند. آنها هنرمندان خوبي بودند كه صداهاي خيلي خوبي داشتند. بعدتر يك سري جريانات ديگر پيش آمد و خواستند يك سري اسم‌هاي ديگر را بياورند. حتي تصميم داشتند كه اسم گلها را هم عوض كنند و يك چيز ديگر بگذارند. اينكه شد يا نشد و موفق بودند يا نبودند را مردم بايد قضاوت كنند. مي‌خواستند جاي آن برنامه چاوش را بگذارند. من هميشه گفتم، چرا بايد عوض كنيد؟ شما مي‌توانيد يك كار قشنگ‌تر انجام بدهيد، خوب كار كنيد، آن برنامه خودش اتوماتيك از بين مي‌رود. هر وقت كه كار قشنگ بياوريد، قبلي خود به خود كنار مي‌رود يا در حاشيه مي‌ماند. گو اينكه هر موسيقي در هر زماني براي زمان خودش خوب است. اگر شما مي‌خوانيد «مرغ سحر ناله سر كن» يا «از خون جوانان وطن لاله دميده»، اين براي زمان عارف و شيدا بود و براي آن زمان هم بي‌نظير بود. اينها را بايد در موزه هنرمندان حفظ كرد. مثل ميوه به كه لاي پنبه نگه مي‌دارند. بايد اين كار را بكنند تا جوان‌ها بدانند كه در سابق هم اين موسيقي‌ها بود، ولي اگر مي‌خواهيد ترقي كنيد، بايد مطابق با زمان پيش برويد و چيزي بسازيد مثل آن ترانه كه آقاي تجويدي ساخت: «مرا عاشق و شيدا، واله و شيدا تو كردي.» يا «آزاده‌ام» را ساخت، يا «پشيمانم» را ساخت. يا آقاي خرم آن آهنگ‌هاي بسيار زيبا را ساخت. آنها اين كارها را ساختند چون با زمان پيش رفتند. الان هم فكر مي‌كنيد ما تجويدي و خرم نداريم؟ داريم. در بين جوان‌ها از اين استعدادها فراوانند. اگر به آنها بها بدهيم، همه آنها آهنگسازان بي‌نظيري خواهند شد. همين جوان‌ها همانطوري كه گفتم، اگر قرار باشد علم درجا بزند و هيچ شاگردي از استادش جلو نزند، همه چيز از بين مي‌رود. آنها كه مي‌آيند بايد از گذشتگان بهتر باشند. اگر به اين جوان‌ها ميدان بدهيم، توي سرشان نزنيم و چوب لاي چرخشان نگذاريم هر كدام تجويدي و خرم ديگری مي‌شوند.

* شما اقبال‌السلطان آذر را هم ديده بوديد؟

بله. اقبال آذر را در منزل مرحوم حاج آقا محمد ايراني دو جلسه ديدم. ايشان يك شاگرد بسيار عالي داشتند به نام آقاي بوذري كه هم خطاط خوبي بود و هم خواننده خوب. سه‌شنبه‌ها كه به آنجا مي‌رفتم او را زياد مي‌ديدم. اقبال السلطان را فقط دو جلسه ديدم.

* يك نكته ديگر. اينكه قرار شد برنامه گل‌هاي جاويدان تغيير كند، يك دستور بود يا اينكه آقاي ابتهاج اين را خواسته بود؟

من نمي‌دانم اما آنچه كه مي‌دانم اين بود كه اين كار از نظر من كار خطا بود، براي اينكه وقتي كه شما مي‌خواهيد يك چيزي را درست كنيد، چه لزومي دارد كه يك چيز ديگر را خراب كنيد؟! وقتي برنامه گلها آمد، مگر برنامه‌هاي ديگر راديو را خراب كرد؟ گلها آمد يك برنامه را درست كرد و در همان زمان، گلها بود، برنامه ساعت هشت و نيم بود، يك برنامه پنجاه و سه دقيقه بود و يك برنامه ديگر هم بود كه آقاي دكتر جهانبيگلو اداره مي‌كرد به نام نواي موسيقي ملي. گلها آمد با يك عظمت و با شعراي عالي، اساتيد بي‌نظير و برنامه‌‌اش آنقدر خوب بود كه به طور اتوماتيك جلوي آنها گرفته شد. اين ايرادي ندارد اما آنها مي‌گفتند كه بايد برنامه گلها را كنار بگذاريد و به جاي آن چاوش را بگذاريم كه موفق نشدند. خودشان هم مي‌دانند. اين به نظر من لطمه‌اي بود به خودشان. مردم راه خودشان را پيدا مي‌كنند و الان در هر خانه‌اي كه برويد، ده تا نوار گلها هست.

*استاد. آیا قرار نيست كار جديدي ارائه كنيد؟

يك كار است به نام جواني كه خيلي زيباست. خود من هم خيلي دوست دارم. انشاء‌الله كارش تمام شود، بلكه بتوانيم براي عيد آن را برسانيم. اگر بخواهيم چيز قشنگ و درست و حسابي دربيايد بايد با صبر و حوصله انجام شود. انشاء‌الله بتوانيم يك نوار زيبا تحويل مردم بدهيم.

* اين از قطعات قديم شماست يا جديد است؟

هيچ ارتباطي با قطعات قديم ندارد. داستان است و دارد با زندگي صحبت مي‌كند و مضمونش اين است. جوان‌ها با اميد زندگي مي‌كنند و ما با خاطرات. توی این ترانه به زندگي مي‌‌گويد: «تو به من همه چيز دادي. زن، زندگي، خانه، ماشين، فرزند و همه چيز اما در ازايش چه چيزي را از من گرفتي؟ جواني: «جواني‌مو آسون گرفتي، زندگي، زندگي/ تو با قيمت جون گرفتي، زندگي، زندگي»

* نكته جالبي كه در مورد كارهاي شما وجود دارد و باعث مي‌شود كه همه اينها شنيدني شود اين است كه شما هميشه حرف و داستان دلتان را مي‌گوييد. وقتي موهايتان داشت سفيد مي‌شد خوانديد: «موي سپيد و توي آينه ديدم» و حالا از جواني مي‌خوانيد. حرف دلتان را مي‌خوانيد، براي همين است كه در دل مردم مي‌نشيند. خيلي از لطف‌تان ممنونم.

+ نوشته شده در  جمعه یازدهم اسفند ۱۳۹۱ساعت 18:55  توسط فرهاد رحیمی  | 
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و علاقمندان به موسیقی فاخر ایرانی.از اینکه با تاخیر خدمتتان رسیدم عذرخواهی میکنم.


http://upload.tehran98.com/img1/mkv651otgxgg6y7wwcqi.jpg

ابتدا متن پیام تشکر استاد گلپا از عزیزانی که چه در سایت و چه در فیس بوک تولدشان را تبریک گفته بودند:

سلام و درود خدمت دوستان مهربانم.تشکر میکنم از همه عزیزانی که نسبت به من محبت داشته و تولدم را تبریک گفتند.از اینکه به یادم بودید ممنونم.امیدوارم در تمامی مراحل زندگی شاد و موفق و سلامت باشید...اکبر گلپایگانی


یک شاخه گل 218
هنرمندان :اکبر گلپایگانی (آواز)،زنده یاد مرتضی محجوبی (پیانو)
زنده یاد احمد عبادی (سه تار)
اشعار : مولانا ، بابا فغانی شیرازی ، فرصت شیرازی
آهنگ و آواز در دستگاه سه گاه
گوینده: آذر پژوهش
غزل آواز:بابا فغانی شیرازی

http://upload.tehran98.com/img1/43jpvugz2avrbpr6c2.jpg

لینک دانلود:
www.mediafire.com/?xw2uyowct78pcra
غزل آواز (بدون ساز):
مستم ، خرابم بی خودم منعم مکن ، عیبم مگو
افتان و خیزان می روم ، می بین و این با کس مگو
ای عارف بی خویشـتن ، خرده منه بر عاشـقان
دیـوانه واری می روم،خانه به خانه،کـو به کـو
غزل آواز:
سحـــر ز میــــکـده گـریان و دردنـاک شدم
به راه دوست فتادم چو اشک و خاک شدم
چـراغ دیــدۀ مـن شمــع روی ساقـــی بود
که زد به خرمنـــم آتش چنان که پاک شدم
ز دلــق زهـــد فـروشـــان نیــافتــــم خبری
غبـــــار دامـن رنــدان جـامــه چــاک شدم ...


عکسهای به یادماندنی

http://upload.tehran98.com/img1/tfm8j4xhdwknajfb9h4o.jpg

ناصر ملک مطیعی و اکبر گلپایگانی

http://upload.tehran98.com/img1/4e8qiw75o9uihqeadzl3.jpg

علی تابش،پورزند،اکبر گلپا و فرهنگ شریف

http://upload.tehran98.com/img1/ovw5sui9q6br5icv9t.jpg

گلپا،هایده،فرهنگ شریف،فرود بهروز(نوازنده ویلن) و رامش

http://upload.tehran98.com/img1/8vtiosxj35a7ugxa3hot.jpg

اکبر گلپا به همراه پدرش مرحوم حسین گلپایگانی و برادرش محمد گلپایگانی


http://upload.tehran98.com/img1/01prhyo3gzatckhjahz.jpg

"ساقی پیاله پر کن" و "طاقتم ده" به یاد مهندس همایون خرم تقدیم همه علاقمندان به موسیقی ایرانی...
لینک اجرای "طاقتم ده " در برنامه موسیقی ایرانی:
https://soundcloud.com/asilmusic1/hhs6erzxydks
لینک دانلود "ساقی پیاله پر کن" در برنامه موسیقی ایرانی:
http://www.mediafire.com/?d06v5q11ylnn5ow


+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم اسفند ۱۳۹۱ساعت 17:8  توسط فرهاد رحیمی  | 
زان راهبان راه محبت یکی نماند.....یاران رفته را ز کجا جستجو کنم ...

خبر جانکاه درگذشت ناگهانی دوست عزیز و قدیمی ام مهندس همایون خرم قلبم را به درد آورد. درگذشت این عزیز همیشه ماندگار را خدمت همه مردم هنردوست ایران و خانواده گرامی خرم عزیزم تسلیت عرض مینمایم.

روانش شاد و یادش گرامی...
اکبر گلپایگانی

+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۱ساعت 10:38  توسط فرهاد رحیمی  | 

اکبر گلپایگانی در شهر بن آلمان به روی صحنه رفت.در این برنامه آکادمی پزشکان و دندانپزشکان ایرانی در آلمان جایزه هنری و نشان دکترای افتخاری و عضویت در این انجمن را به اکبر گلپایگانی اعطا کرده و شصت سال تلاش هنری ایشان در موسیقی اصیل ایرانی را ستودند.این برنامه با استقبال گرم صدها ایرانی روبه رو شد...

http://upload.tehran98.com/img1/r8jo1oaki0pcdnrgof0h.jpg


گوشه هایی از مصاحبه اکبر گلپایگانی با دویچه وله آلمان...
گلپا:آواز خواندن سنتی نیست که، آواز ملی است. سنتی چلوکباب، آش رشته، بستنی اکبر مشتی است. این‌ها را می‌گویند سنتی!

http://upload.tehran98.com/img1/5qytsk3xg2avrrbsa3w.jpg
دویچه وله: آقای گلپایگانی، خیلی ممنون که دعوت دویچه وله فارسی را پذ
یرفتید و این فرصت را به ما دادید که گفت‌وگویی با هم داشته باشیم. پیش از آن که برویم سر اصل مطلب، کنسرت دیشب و پایان تور کوچکی که داشتید چطور بود؟

اکبر گلپایگانی: من خیلی راضی بودم؛ به این مناسبت که دلم برای ایرانی‌ها خیلی تنگ شده بود و دوست دارم هرچند صباحی سری به این بچه‌ها بزنم. به خصوص که تور امسال از استرالیا شروع شد و آن‌جا برنامه‌های مختلفی برگزار شد. با این‌که راه خیلی زیاد است و ما ۱۸ ساعت توی هواپیما بودیم و سه شب هم پشت سر هم کنسرت داشتیم. واقعاً کار مشکلی بود. اما این برنامه‌ها الحمدالله به خوبی و خوشی و آن‌طوری که من دوست داشتم، برگزار شد و تمام ایرانی‌ها راضی بودند. چون معمولاً در کنسرت از سلیقه‌های مختلفی شرکت می‌کنند و همه را نمی‌توان راضی کرد. اما اگر شما واقعاً موفق بشوید، حال ممکن است چند درصدی هم سلیقه‌شان با کار شما جور درنیاید. اما خوشبختانه کسانی که من دیدم، همه عاشق موسیقی اصیل ایرانی بودند.یعنی وقتی ما برنامه‌ای را روی سن اجرا می‌کردیم، همه می‌گفتند: "گل‌ها، گل‌ها"! و حتی شماره‌‌های برنامه‌های مختلف "گل‌ها" را هم اسم می‌بردند. مثلاً می‌گفتند گل‌های ۲۰۶ را می‌خواهیم، یا ۵۵۵ را می‌خواهیم. من خوشحال بودم که چقدر این برنامه‌ی گل‌ها، به خصوص "گل‌های جاویدان" روی مردم اثر گذاشته و الان جوان‌ها پی برده‌اند که موسیقی‌ای داشته‌اند با این اصالت و این زیبایی و قشنگی. چنین چیزی آدم را خوشحال می‌کند. ما هم که مجری این برنامه هستیم و باید این برنامه را به گوش جوان‌ها برسانیم، خیلی خوشحال می‌شویم وقتی این‌ها را می‌بینیم.البته همه‌ی موسیقی‌ها همه محترم‌اند، همه قشنگ و زیبا هستند، ولی سلیقه‌ها فرق می‌کند. معمولاً برنامه‌ی گل‌ها برای سنین ۴۰ به بالاست و وقتی یک جوان ۲۳ ساله می‌آید از برنامه‌ی گل‌ها، از آقای یاحقی، آقای شهناز اسم می‌برد و گل‌های ۲۶۵ را می‌خواهد بشنود، من از او می‌پرسم که این‌ها را کجا شنیده‌ای، مادرش یا پدرش می‌گوید: او در خانه‌ مرتب این برنامه‌ها را گوش می‌دهد، این خیلی اثر دارد.

دویچه وله:می‌دانم که در نوجوانی غیر از موسیقی و خوانندگی، رو برده بودید به فوتبال. تا چه حد فوتبال‌تان خوب بود، تا چه حد خوانندگی‌تان؟

اکبر گلپایگانی:مسلم بدانید چون من عاشق موسیقی و آواز بودم، به شکل حرفه‌ای به دنبال فوتبال نرفتم. وقتی در دبیرستان "بدِر" درس می‌خواندم، نزدیک آن "زمین شماره ۳" خیابان شهباز قرار داشت. زمین هم خاکی بود و با بچه‌هایی که تمرین می‌کردیم، همه عضو باشگاه دارایی بودند. پس به‌طبع من هم عضو همان باشگاه شدم. از هم‌دوره‌‌ای‌های آن زمان می‌توانم از آقای غلامحسین نوریان نام ببرم که تا هافبک تیم ملی شد، یا آقای غلامحسین که بک تیم شد و تازگی فوت کرده، آقای نوآموز، آقای جوادی، آقای اخوی، ناصر سلطانی. این‌ها همه بچه‌هایی بودند که آن موقع در تیم تهران جوان خردسال با هم بازی می‌کردیم. بعد یواش یواش به علل سیاسی، که من کلاً از کار سیاسی خوش‌ام نمی‌آید، بچه‌ها گرفتار شدند و آن باشگاه منحل شد. با این‌که سرپرست آن باشگاه، آقای حسین فکری بود که تا مربی‌گری تیم ملی هم رفته بود. آن باشگاه منحل شد و بچه‌ها مجبور شدند به باشگاه دیگری که در سه راه ژاله بود، به نام "باشگاه دارایی" بروند. صاحب امتیاز آن زمان باشگاه آقای اکبر محب بود که خودش هم قبلاً در تیم ملی بازی می‌کرد. ما دسته جمعی به باشگاه دارایی رفتیم، مدتی در این باشگاه بودیم که بعد من به مدرسه‌ی نظام و دانشکده‌ی افسری رفتم. آن موقع نمی‌گذاشتند ما به عنوان عضو ارتش در این تیم‌ها بازی کنیم و تیمی به اسم "تیم سرباز" برای ما وجود داشت که من که به این تیم رفتم.
ولی به علت عشقی که من به موسیقی داشتم، اصلاً دنبال درس افسری، مهندسی و یا دکتری نبودم. من در همه‌ی این رشته‌ها رفته‌ام و تحصیل کرده‌ام، اما دنبال کار دیگری داشتم می‌رفتم، هدف‌ام چیز دیگری بود، عاشق چیزی دیگری بودم و دنبال موسیقی بودم که خوشبختانه آن موقع موسیقی و آواز در درجه‌ی اعلایش بود. آن زمان برنامه‌ی "گل‌های جاویدان" اجرا می‌شد و من برای اولین بار به وسیله‌ی آقای پیرنیا به برنامه‌ی "گل‌های جاویدان" دعوت شدم و با نوازندگانی مثل مرتضی محجوبی، حسن کسایی، احمد عبادی، آقای شهناز، آقای فرهنگ شریف، آقای امیر ناصر افتتاح، آقای رضا ورزنده و... دمخور شدم.
این بزرگان از خود من و موسیقی‌ای که می‌دانستم، انسان دیگری ساختند که غیر از آن موسیقی و مدرسه نظام و دانشکده‌ی افسری و دانشکده‌ی نقشه‌برداری، اصلاً چیز دیگری شد. آقای تهرانی همیشه می‌گفت: اول بروید انسان بشوید، بعد بیایید موسیقیدان بشوید. این‌ها همه اثر گذاشت و از من چیز دیگری ساخته شد که همین گلپایی است که می‌بینید. حال این‌که خوب است یا بد را شماها باید تشخیص بدهید. ولی، غیر از این‌که من هشت سال و نیم شاگرد نورعلی خان برومند بودم که یکی از اساتید موسیقی این مملکت است، با آقای ادیب خوانساری، با مرحوم طاهرزاده، با مرحوم حاج‌آقا محمد ایرانی و... دائم دمخور بودم. شانس آورده بودم که به این بزرگان موسیقی نزدیک بودم و این چیزها را از آن‌ها آموختم. آدم شدن را از آن‌ها پیدا کردم.ما موسیقی‌دان خیلی زیاد داریم، ولی عقده سراپای‌شان را گرفته، به جوان‌ها کمک نمی‌کنند و فکر می‌کنند هیچ‌وقت نمی‌میرند. هرکاری هم دل‌شان می‌خواهد تحت لوای "موسیقی ایرانی" انجام می‌دهند. موسیقی ایرانی که همه‌اش چهار عمل اصلی و جدول ضرب نیست، کمک، بخشش و انسان بودن باید در سرلوحه‌ی کار یک موسیقی‌دان باشد تا جاودان بشود و اسطوره بشود.به هر صورت، خیلی خوشحال‌ام که من این‌ها را از بزرگان موسیقی یاد گرفته‌ام. آن‌ها چراغ راه ما بودند، همه‌ی آن‌ها محترم هستند و به همه‌ی آن‌ها باید احترام گذاشت. ما دنباله‌رو آن‌ها هستیم و ما هم باید به شاگردهای‌مان و جوان‌ها این را یاد بدهیم. امیدوارم که آن‌ها بپذیرند. این تجربه است.

دویچه وله:قطعاتی که شما اجرا می‌کردید را مردم می‌رفتند عیناً تقلید می‌کردند و می‌خواندند و شاید بتوانم بگویم تنها خواننده‌ای بودید که چنین موردی برایش پیش آمده بود. این آوازها بداهه بودند یا از قبل فکر شده بود؟

اکبر گلپایگانی:دویچه وله:آوازها تمام بداهه بودند. ولی ترانه‌ها فرق می‌کردند. مثلاً در ارتباط با کارهای آقای پازوکی که شعر و آهنگ را خودش می‌گوید، یا کارهای آقای اسدالله ملک‌ یا آقای محمد حیدری را که بیشتر شعرهایش را خانم هما میرافشار گفته بود و یا آهنگ معروف آقای تجویدی (دل خرابه، چه خرابی، جای آبادی نمانده...) که شعرش را خانم مخبر گفته بودند، من اجراکننده هستم. آهنگ و شعر را دیگران ساخته‌اند و من اجراکننده هستم. ولی آوازهایی را که ۱۷ سال می‌خواندم، همه بداهه بودند و بداهه‌هایی بودند که همه مثل ترانه جاودانه شده بودند. مثلاً «پیش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکی» یا «امشب شده‌ام مست که مستانه بگریم...»، «ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم»، «کاروان» و... پس باید ترانه را از آواز جدا کرد.
کاری که من کردم این بود که آواز را به خانه‌های مردم بردم. با این‌که پیش از آن کسی آواز گوش نمی‌داد، آواز صفحه شد و به شکل صفحه به هرخانه‌ای رفت و در هر خانه‌ای، اگر یک حافظ بود، شش تا صدای گلپا بود، با آواز. بعد ترانه آمد. این‌ها خیلی مهم بود.
در ادامه‌ی بحث هم مسائلی را برای مردم بازگو خواهم کرد که مردم بدانند تحت چه شرایطی ما آواز را آوردیم جلو و به کجا رساندیم، که در کاباره‌ی "شکوفه نو" (که جزو چهار کاباره‌ی بزرگ دنیا بود و هنرپیشه‌های بزرگ دنیا مثل نورمن ویزدم، تارزان و... در آن برنامه اجرا می‌کردند) هم به اجرا درآمد. یعنی این بچه‌های هنرمند به جای این‌که بروند پای منقل تریاک، بنشینند و تریاک بکشند، آن‌ها را آوردم، سیستمی به وجود آوردم که آن‌ها همه می‌آمدند که بتوانند پولدار بشوند و دیگر به طرف آن بساط گرایش نداشته باشند. همه ورزش می‌کردند، همه ماشین‌های شیک، لباس قشنگ، خانه‌ی قشنگ و زن و بچه‌های خوب و... پس من یک خدمت فرهنگی هم در کنار این کرده بودم.
حالا عده‌ای بودند که سنیک نبودند، نمی‌توانستند روی سن بیایند، اصلاً اسم لباس، مدل، مزون‌ها، عطر و... را نمی‌دانستند. این‌ها چون نمی‌توانستند روی سن بیایند، می‌آمدند شایعه می‌ساختند که این کار فلان است.... اما باید گفت، این‌که شما می‌روی پای منقل یارو می‌نشینی، به تو می‌گویند این را بکش، سرحال می‌آیی و بهتر می‌خوانی؛ آن هم به دروغ! بعد هم آخر سر، تازه به قول آقای تهرانی، مقدار کمی پول را در پاکت جا می‌دادند و توی جیبت می‌گذاشتند، بهتر است یا این‌که بگویی، هرکسی که صدای من را دوست دارد، هر کسی می‌خواهد من را ببیند، پول حسابی هم بدهد. شبی دو هزار تومان پول گرفتن در زمانی که زمین در خیابان ایرانشهر متری ۱۱ تا یک تومانی بود، بهتر بود یا این‌که به فلان دوره‌ی فلان سلطنه بروی و تا صبح بنشینی: دلی دلی، امان، امان که چندرغاز پول در یک پاکت به شکل بسیار بدی به تو بدهند؟! اصلاً هنرمند در این مهمانی‌ها در حالت درجه هشتم بود. این‌که هنرمندی برود روی سن و بگوید: من فلانی هستم، هرکسی می‌خواهد من را ببیند، بیاید این‌جا و فلان قدر هم باید برای شام و غذا و تشکیلات بپردازد، این فرم دیگری است.

این کمک‌ها را ما کردیم، حالا دیگران هر چه گفتند تاریخ قضاوت می‌کند که چه بود، چه خواهد شد و آیا آن بهتر بوده یا این‌که شما به جایی برسید که هم نفع‌اش به زن و بچه‌ات برسد و هم نفع‌اش به دیگران برسد. این که بهتر از آن است که شما به خودت ظلم کنی، دود را توی معده و ریه‌ات بکنی. که چی؟ آن وقت مقایسه هم می‌خواهی بکنی؟ خُب به هر بچه‌ای بگویی، می‌گوید آن یکی بهتر است.

http://upload.tehran98.com/img1/ztpcno2wrkscaivxvzmf.jpg

دویچه وله:کلاً کارهای هنری شما را می‌شود به سه بخش تقسیم کرد: سنتی، موسیقی کلاسیک گل‌ها و ترانه‌خوانی. این تغییر مسیر...

اکبر گلپایگانی:منظورت از سنتی چیست؟

دویچه وله:همین آواز خواندن...

اکبر گلپایگانی:آواز خواندن سنتی نیست که، آواز ملی است. سنتی چلوکباب، آش رشته، بستنی اکبر مشتی است. این‌ها را می‌گویند سنتی.

دویچه وله:پس آواز ملی، موسیقی کلاسیک گل‌ها و ترانه‌خوانی. این تغییر مسیر جرقه‌ای بود که آن موقع ایجاد شد؟ دلیل شخصی خودتان بود یا ...؟

اکبر گلپایگانی:دویچه وله:نه، نه... این هدف من بود اصلاً. ما آمده بودیم در رشته‌ای زحمت کشیده بودیم. من الان ردیف را به نام "فراز و فرود" نوشته‌ام و خود وزارت ارشاد هم آن را بیرون آورده و دارد پخش‌اش می‌کند. ردیف در موسیقی ایرانی مانند چهار عمل اصلی است. ردیف و جدول ضرب. یعنی اگر شما این چهار عمل اصلی و جدول ضرب را بلد نباشی، اصلاً نمی‌توانی مسئله حل کنی. ردیف برای بداهه‌نوازی و بداهه‌خوانی است.
اما الان اکثر خواننده‌هایی که دارند ترانه می‌خوانند، ساده‌ترین مطلب را در ردیف، یعنی فرق یک‌گاه با دوگاه را نمی‌دانند یا بیات عجم چیست، سپهر چیست و... اما بعضی‌های‌شان در عین حال خوب می‌خوانند. ترانه می‌خوانند، اما خوب می‌خوانند، اجرا کننده‌ی خوبی هستند. مثل خانم هایده، خانم مهستی، خانم مرضیه، خانم حمیرا. یا در میان آقایان، بهترینش بنان بود که پیس‌های سنگین مرحوم خالقی را همه به آن زیبایی خوانده است. آقای فاخته‌ای هم همین‌طور و یا خیلی‌های دیگر. هم خوانندگان مرد خوب داشته‌ایم و هم خوانندگان زن خوب. ما خواننده داشته‌ایم که خیلی ترانه را خوب می‌خواند، ولی فرق یک‌گاه و دوگاه را هم نمی‌دانست. وقتی به او می‌گفتی سه‌گوش ناصری، باید یک ساعت فکر می‌کرد که این چیست. یا همین ساده‌ترینش، "آواز افشاری" که زیربنای "شور" هم هست را از بیشتر خوانندگان که بپرسی "حزین" با "عراق" با "قرایی" چه فرقی دارند -همه هم در افشاری هستند- نمی‌دانند در کجا باید فرود بیایند که بشود حزین، کجا فرود بیایند که بشود قرایی و یا عراق. اصلاً حالت‌ها و تحریرهایش با هم فرق می‌کند. خواننده‌هایی هستند که این‌ها را نمی‌دانند، ولی ممکن است ترانه‌خوان خوبی باشند. آقای گل‌نراقی یک ترانه خواند (مرا ببوس) و با همان یک ترانه گل کرد.
این حالت هست و این را عده‌ای با اغراق یا شایعه و یا به خاطر عقده، قاطی می‌کنند که یکی را بکوبند. اما که چی؟ اصلاً از کوبیدن دیگران شما می‌خواهید بالا بروید؟ این که نمی‌شود. بالاخره مردم چیزهایی را می‌شنوند و چیزهایی را هم می‌روند تحقیق می‌کنند و پیدا می‌کنند. به خصوص جوان‌ها که الان با وجود اینترنت و فیس‌بوک و ... امکان تحقیق زیادی دارند.

دویچه وله:اکثر خواننده‌ها، بعد از انقلاب دوباره به موسیقی سنتی (یا همان‌طور که شما می‌گویید ملی) روی آوردند. شما ولی این کار را نکردید...

اکبر گلپایگانی:یک سری خواننده‌ها برنگشتند به موسیقی ملی ما، برگشتند به آن چهار عمل اصلی، یعنی ردیف. یعنی شروع کردن به ردیف خواندن و فکر کردند آواز می‌خوانند. اما این آواز نیست، این درس پس دادن است.

دویچه وله:ولی شما این کار را نکردید، علتش چه بود؟

اکبر گلپایگانی:برای این‌که من می‌دانستم این کارها درست شده برای این‌که شما مسئله حل کنی، بداهه‌نواز بشوی، کار بداهه‌خوانی را بکنی. وقتی شما یک شعر یا گوشه را درست می‌خوانی، باید مردم بروند مطالعه کنند، ببینند چرا این شعر تا این حد به دل‌شان نشسته. ممکن است شما این شعر را در گوشه‌ی مخالف سه‌گاه بخوانید، اما در آن چیزهایی هست غیر از مخالف سه‌گاه و غیر از آن‌چه ردیف‌‌دان‌ها گفته‌اند. آن‌چه ردیف‌دان‌ها گفته‌اند که وحی منزل نیست. مثلاً آقای میرزا حسین قلی یا آقای میرزا عبدالله آمده چیزهایی در ردیف پیدا کرده‌اند، اما خیلی کسان دیگری هم ممکن است بیایند و چیزهای دیگری پیدا کنند. یک جوان می‌آید، چیزی را می‌خواند و شما یک‌باره ماتت می‌برد که این دیگر چیست در مخالف سه‌گاه؟ بعد می‌بینی که این همان است که شما پیدا کرده‌اید و باید روی آن اسم بگذاری. مثلاً ما گوشه‌ای در اصفهان داریم به نام "صدری" که آقایی به نام صدری آن را به نام خودش ثبت شده است. خیلی از گوشه‌ها هستند که به نام افراد ثبت شده‌اند. الان در نوا، گوشه‌ای هست به نام حاج اکبری. عده‌ای هنوز فکر می‌کنند این حاج‌اکبری کیست؟ حاج اکبری کی بوده، اسم من را گذاشته‌اند. چون من این را به وجود آورده‌ام. یا حاج صادقی، مرادخانی و... به اسم افراد گوشه‌های خیلی زیادی داریم.

عده‌ای که دوباره به ردیف‌خوانی برگشته‌اند، آن ردیف‌خوانی است، اما در آواز ما ردیف‌خوانی داریم، مرصع‌خوانی هم داریم، مناسب‌خوانی هم داریم. همه‌ی این‌ها خوانندگی است، ولی آن‌چه که شما به عنوان یک مجموعه تحویل می‌دهید، باید به دل مردم بنشیند. در کنسرت دیشب من هر شعری می‌خواندم، هر قسمتی از یک دستگاه را می‌خواندم، مثل ترانه، دیدید مردم چه خودکشی‌ای می‌کردند؟! پس لابد روی این شعر زحمت کشیده شده و به شکل زیبایی ارائه شده است. وگرنه شما شعری را شروع کنید و همین‌طوری بخوانید، ممکن است کسی خوش‌اش نیاید و خسته بشود. اما روی شعری مطالعه کنید و ببینید چگونه آن را در چارچوبی که مربوط به موسیقی ملی ما باشد، ارائه بدهید، آن وقت به دل مردم می‌نشیند.

دویچه وله:شنیده‌ام که آقای معین زمانی شاگرد شما بوده‌اند. کلاً شما تا چه حد تدریس می‌کردید؟

اکبر گلپایگانی:اوایل که کلاس موسیقی "گام" تشکیل شده بود، من در آن‌جا آواز درس می‌دادم، آقای فرهاد فخرالدینی که سرپرست ارکستر ملی شد، ویولون درس می‌داد، آقای امیرناصر افتتاح ضرب درس می‌داد، آقای ورزنده سنتور درس می‌داد. آقای معین را هم چند جلسه دیدم، نه به عنوان این‌که شاگرد من باشد، به عنوان یک دوست و برادر و خیلی هم از صدایش خوش‌ام می‌آید و امیدوارم که سلامت باشد. نه، آن‌طور نبوده که شاگرد رسمی من بوده باشد. من فکر می‌کنم آقای معین خودساخته است اصلاً. خودش بوده. به هرحال من اطلاع ندارم ایشان شاگرد کی بوده. من چند جلسه ایشان را در مجالس دیدم. بسیار هم جوان خوبی است و امیدوارم سلامت باشد و باز همین هم جلوی خیلی چیزها را می‌گیرد.

دویچه وله:دیشب از طرف «آکادمی پزشکان و داندان‌پزشکان ایرانی در آلمان»، جایزه‌ای به مناسبت ۶۰ سالگی کار هنری‌تان به شما اهدا شد و از شما قدردانی شد. می‌دانم از این جایزه‌ها زیاد گرفته‌اید و در منزل‌تان در ایران حسابی ردیف کرده‌اید...

اکبر گلپایگانی:بله، دکترها، حتی نخبگان جوان، بچه‌هایی که برای شیمی و فیزیک می‌روند، از دانشگاه شیراز با مصوبه آموزش و پرورش جایزه‌ای به من دادند. از مجارستان، از موزیک‌بیلدینگ در دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای جایزه گرفته‌ام و حتی چهار، پنج ماه پیش، جایزه‌ی "رز طلایی" را از آکادمی صدای آمریکا گرفته‌ام. خیلی از این جایزه‌ها هست و همان‌طوری که گفتید، کلکسیونی از این جایزه‌ها در منزل ما هست.

دویچه وله:جایزه‌ی دیشب چه اهمیتی برای شما داشت؟

اکبر گلپایگانی:عده‌ای ممکن است بخواهند از این جوایز بهره‌برداری کنند، ولی من عشق مردم به خودم را در این جایزه‌ها مستتر می‌بینم و هر وقت هم به آن‌ها نگاه می‌کنم، نیرو می‌گیرم. برای این‌که می‌بینم عده‌ای آمده‌اند از ته دل از کار من قدردانی کرده‌اند. عده‌ای می‌آیند توی کنسرت‌ها شرکت می‌کنند، خیلی هم محترمانه، دست هم می‌زنند، ولی می‌روند. اما این مطلبی که مثلاً دیشب اتفاق افتاد، آن هم از طرف جامعه‌‌ی پزشکانی که در اروپا هستند و همه حداقل دو سه زبان می‌دانند؛ این به آدم نیرو می‌دهد. آیا می‌شود چنین چیزی را با پول خرید؟ دیگران این همه پول می‌دهند و می‌آیند کنسرت می‌گذارند، ولی به چنین چیزی نمی‌رسند. من این را می‌خواهم، نه آن را. ما آمده‌ایم، می‌خواهیم دوستی و عشق و محبت مردم را جلب کنیم، نه این‌که پول بخواهیم بگیریم. پول را هزار جور دیگر هم می‌تواند به دست آورد. گرفتن چنین جایزه‌هایی به من نیرو می‌دهد. چیزی در آن هست که من را شارژ می‌کند.

وقتی من در مرز هشتاد سالگی می‌آیم دو ساعت روی سن می‌خوانم، پانزده شب هم تا صبح نمی‌خوابم و از سیدنی گرفته تا اروپا سفر می‌کنم، این عشق است دیگر! وگرنه چه کسی می‌تواند سه شب پشت سر هم تا سه بعد از نیمه‌شب نخوابد، دوباره صبح بلند شود ورزش کند و بگوید آقای رضایی، آقای فلانی، پاشو برویم ورزش کنیم! همه می‌گویند خل شده لابد؟! این عشق مردم است، ما این را می‌خواهیم.

http://upload.tehran98.com/img1/4b8gd6jvbuhpoauiiqu.jpg

دویچه وله:اتفاقاً می‌خواستم بپرسم به زودی شما هشتاد ساله می‌شوید و می‌دانم که ناراحتی قلبی هم دارید، چرا این همه استرس به خودتان می‌دهید و چرا تا این حد فعال هستید؟

اکبر گلپایگانی:عشق مردم مرا نگه داشته است. من همیشه گفته‌ام که اگر بدانم واقعاً پنج دقیقه‌ی دیگر می‌میرم، می‌گویم شور را بزن بخوانیم، سه‌گاه را بزن بخوانیم. چون اصلاً عشق مردم است که آدم را نگه می‌دارد. شما اگر به دنبال مواد مخدر نرفتی، دندان‌هایت را حفظ کردی، از سیگار، دود و... دوری کردی، من فکر می‌کنم اگر عمری باشد تا ۱۰۰ سالگی هم می‌خوانی. یعنی واقعاً خواهی خواند. یعنی من این‌طور فکر می‌کنم که اگر بناست بمیرم، نه توی رختخواب، بلکه پشت میکروفون این کار تمام بشود.

دویچه وله:امیدوارم که حالا‌ حالاها بتوانیم از صدای شما لذت ببریم. خیلی ممنون.

اکبر گلپایگانی:خیلی خوشحال شدم که توانستم کمی شما را واقعاً روشن کنم که از نظر موسیقی شما به مردم خدمت کنید، اطلاع‌رسانی کنید و بگویید مسئله‌ی ردیف و این‌ها کمی بچه‌بازی است که این بساط را درآورده‌اند. عده‌ای می‌گویند مرصع‌خوانی، عده‌ای می‌گویند صداسازی. بابا صدا، صدای پرنده است، این صدا طبیعی است، این را خدا به شما داده، ودیعه است که برای دیگران بخوانید و روی آن کار هم بکنید. شما موقعی ساز می‌زنید، ویولون سه‌تار و... این‌ها مصنوع دست بشر است، خدا چیزی را در سینه‌ی شما گذاشته که به میلیون‌ها نفر ممکن است ندهد. خُب این جاودانه می‌شود. من وقتی می‌بینم مردم هنوز آهنگ "موی سپید" را که مال پنجاه سال پیش است می‌خوانند، می‌فهمم که این جاودانه شده. صدها آهنگ خوانده می‌شود، چه در تمام دنیا و چه در خود ایران، ممکن است دوتای آن‌ها این‌طوری بشود. این‌جا باید خودت به خودت ببالی که ناخودآگاه چی به وجود آمده، خدا چه کمکی به تو کرده، قدر خدا را بدانی. چه کنم عاشق ایران‌ام من!

+ نوشته شده در  چهارشنبه سیزدهم دی ۱۳۹۱ساعت 12:27  توسط فرهاد رحیمی  | 

THE GREAT CLAASIC SHOW WITH THE LEGEND OF PERSIAN VOICE
GOLPA 22.12.2012 LIVE IN MUNICH.
Info Tel. 0151 100 111 44
نگاه انترتینمنت با افتخار تقدیم می‌کند
مجلل‌ترین کنسرت سال دردر هتل لئوناردو رویال مونیخ
۲۲.۱۲.۲۰۱۲
 با صدای گل کرده از عشق گلپا

http://golpa3.persiangig.com/image/549100_379402042137646_1627719307_n.jpg

لازم به ذکر هست استاد گلپا هم اکنون در استرالیا هستند و به زودی عکس از کنسرتهای ایشان در همین وبلاگ و همچنین فیس بوک ایشان منتشر خواهد شد.همچنین غیر از شهر مونیخ المان استاد کنسرتهای دیگری در شهرهای مختلف آلمان برگزار خواهند کرد...

تحلیل گلهای رنگارنگ 450

بازهم اصفهانی متفاوت از استاد گلپا.بیات شیراز یکی از گوشه های مهجور و فرعی مایه اصفهان هست.اشخاصی که یه مقدار دلسوخته تر هستند و با اون فضای اصفهانی که مایه قدیمی تر داره بیشتر لذت میبرند مطمئنا بارها به این نغمه برخورده اند! چرا که بیات شیراز یکی از آن نغمه هاییست که مایه ای دلسوخته و گرم و وصمیمی دارد.حقیقتا آوازهای گلپا الگو و درس هستند.یادگیری گوشه ها و تنالیته ها و مقامها و همینطور ملودیهای خلاقانه و مدولاسیونهای زیبا همگی از آوازهای استاد گلپا قابل برداشت است.
نوین بودن سبک گلپا در اجرای این گونه نغمات و بداعت او در این فن ظرافتهاییست ارزشمند برای اهل هنر و به ویژه فراگیران آواز که از حالت خشک بودن و تکراری بودن و دلزدگی و قدیمی بودن آن زدوده و باعث میشود با روحیه ای بهتر شنونده ویا فراگیر آواز از این مطلب بهره ببرد و بیاموزد.
نوازندگان:همایون خرم و لطف اله مجد
در دیر مغان آمد
یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران
از نرگس مستش مست
بیات شیراز
در نعل سمند او
شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او
بالای صنوبر پست
بیات شیراز
شمع دل دمسازم
بنشست چو او برخاست
بیات شیراز در مقام بیات راجع
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظر بازان برخاست چو او بنشست
عشاق
چهچهه عشاق
بازآی که بازآید عمر شده حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست
عشاق
چهچهه دوم در عشاق
در دیر مغان آمد
یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران
از نرگس مستش مست
بیات شیراز

لینک دانلود:

تحلیل آواز:نادر

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۱ساعت 19:9  توسط فرهاد رحیمی  | 

استاد اکبر گلپایگانی مخالفت خود را با تجلیلی که خانه موسیقی قرار بود در 17 مهر ماه در سالن همایش های برج میلاد از ایشان به عمل بیاید اعلام کردند و فرمودند که تجلیل واقعی را طی چند دهه گذشته مردم از من به عمل آورده اند و من همیشه قدردان محبتهای مردم عزیز و مهربانم هستم.


گفتگوی روزنامه خورشید با اکبر گلپایگانی در مورد ردیف فراز و فرود

http://golpa3.persiangig.com/image/411.jpg

گروه فرهنگ و هنر:چند روزی است که مجموعه فراز و فرود توسط استاد حسن گلپایگانی وارد بازار شده است. این مجموعه آموزشی در زمینه ردیف‌ها و آموزش موسیقی است. یکی از کسانی که در این مجموعه تلاش مستقیم داشته است استاد اکبر گلپایگانی است. حنجره طلایی موسیقی ایران که زمینه آموزش به جوان‌ها را دارد به طور قطع به این فکر بوده که چراغی برای آنها روشن کند.
او نیز مانند گذشتگان خود راهی را برای پیشرفت موسیقی باز کرده. البته فعلا نمی‌شود دراین‌باره که این مجموعه چقدر مؤثر خواهد بود، اظهارنظر مستقیم کرد اما خوشنامی استاد گلپایگانی در تربیت شاگردانی که به صورت رایگان پرورش داده است، هنردوستان را به آینده و تأثیرگذاری این اثر فاخر خوشبین می‌کند.مانند همیشه وی با آغوشی باز پذیرای ما شد و با توجه به خستگی از جواب دادن به سؤال‌های ما خودداری نکرد.
 فکر اولیه مجموعه فراز و فرود از کجا بود؟
از مدت‌ها قبل به این فکر افتادیم که ردیف‌های موسیقی را آنچه از آقایان نورعلی خان برومند، حاج‌آقا محمد ایرانی و اساتید دیگر که با آنها کار کرده‌ایم آثار باارزششان را جمع‌آوری کنیم و برای دانشجویانی که در این زمینه تحصیل می‌کنند به طور قطع این مجموعه گنجینه‌ای گرانبهایی است با تلاش‌های شبانه‌روزی که در طول 11 سال توسط برادرم حسن گلپایگانی جمع‌آوری شده است ما در این مجموعه کارها را نقد کردیم و اشتباه آثار را حذف یا اصلاح و
به صورت درست اجرا کرده‌ایم. البته این کارها زیر نظر مستقیم خود من انجام گرفت. باید گفت که فراز و فرود حاصل 11 سال کار تیمی است که ما در اختیار جوان‌ها گذاشتیم و به شما این را یادآور می‌شویم که با تمرین این مجموعه، هنرمند طی دو سال چه نوازنده یا خواننده با زحمت به موسیقی‌دان خوبی تبدیل خواهد شد. البته نباید وجود خلاقیت را در فرد که شرط اول است، نادیده گرفت.
  با توجه به اینکه ردیف‌ها مختص به اساتید موسیقی هستند، اشتباه بودن کار آنها و اصلاح آن چقدر روی ذهن جوان‌ها تأثیر خواهد گذاشت؟
ردیف چهار عمل اصلی ریاضی است. شما ضرب، تقسیم، جمع و تفریق را باید یاد بگیرید که مسأله حل کنید. مسأله حل کردن هم نیاز به خلاقیت دارد که به کمک آن ردیف‌ها کارتان گل کند اما تمامی هنرمندان جایگاه خود را دارند. این دلیل نمی‌شود که مثلا اگر بنان یا فاخته گوشه‌ای را ندانند یا اشتباه کنند، موسیقیدان نیستند. به طور قطع کسانی که شناخت کافی از ردیف‌ها دارند، اینها را خوب حلاجی می‌کنند. اگر بنان یک دیلمان خوانده است یا ادیب یک شور به طور قطع بی‌نظیر خوانده است. اساتید ما همه زحمت کشیده‌اند و به خاطر یک گوشه یا مشکل کوچک نباید تمام این هنرها و آثار فاخر را رد کرد. اصلا این کار صحیح نیست. اگر کسی هم بیان کند، از روی کینه و عقده بوده است. هر هنرمندی جایگاه خود را دارد و آثار آنها چراغی است برای اینکه در تاریکی ما زمین نخوریم یا راهمان عوض نشود. در گذشته نه اسمی بود و نه شناخت کافی اما درک مردم نسبت به موسیقی بالا بود. مثلا زمانی که بنان می‌خواند، همه او را می‌شناختند یا وقتی صدای ادیب یا ایرج از رادیو پخش می‌شد. همه می‌گفتند این صدای ادیب یا ایرج است.
 به نظر شما کاری که 11 سال توسط اساتید ایران جمع‌آوری شده (فراز و فرود) چقدر در آینده موسیقی مؤثر خواهد بود؟
از نظر من بی‌نظیر است اما چون خود من دخالت و نظارت مستقیم بر آن داشته‌ام، نمی‌توانم اظهارنظر مستقیم بر آن داشته باشم و بگویم این کار بهترین است اما به طور قطع کسان دیگری در نوشتن ردیف مانند محمود کریمی، موسی خان معروفی و اساتید دیگر زحمات بسیاری کشیده‌اند اما فراز و فرود چراغی راهی برای جوان‌هایی است که بخواهند با موسیقی آشنا شوند و راه خود را گم نکنند. موسیقی همانند یک ساختمان است. اگر این ساختمان بدون فونداسیون و زیرسازی باشد،
به طور قطع عمری نخواهد داشت و خراب خواهد شد، پایه و اساس موسیقی و آواز همین ردیف است.
 در طول تاریخ اساتید ما همیشه در پرورش شاگرد مشکل داشتند یا به تازگی بحث پول در تربیت شاگردان به میان آمده تأثیر آن بر روند صعودی موسیقی چقدر است؟
به طور قطع تأثیر منفی خواهد گذاشت. موسیقی عاشق می‌خواهد چون بحث یک یا دو جلسه نیست. بحث یک عمر تلاش است.
60 سال است که برای این مملکت بدون توقف و توقع می‌خوانیم. به طور کار ما مورد قبول مردم بوده که ادامه داده‌ایم. شاگردان و جوان‌ها نیز باید عاشقانه به دنبال این کار بروند.
شما اگر عاشق نباشید، نمی‌توانید به دنبال موسیقی بروید. مثلا می‌روید دنبال کاسبی و پولدار هم می‌شوید. پس این کار و هنر عاشق می‌خواهد. حال چه استاد باشد یا شاگرد. به طور قطع شما هیچ هنرمندی را که دلش با مردم نتپد و چیزی در چنته که به درد جوان‌ترها بخورد یا به آنها یاد بدهد، نخواهید دید که به پول فکر کند. خیلی از بچه‌ها و جوان‌ها که می‌خواهند با کوهی از استعداد درس موسیقی را فرا بگیرند، زندگی‌شان لنگ پول است و این انصاف نیست که ما بیاییم از آنها پول بگیریم. خیلی از آنها به دلیل مشکلات مالی و شهریه بالا به سمت دیگری می‌روند. البته باید اساتید ما رایگان و دلسوزانه تدریس کنند. البته جایی هم که لازم باشد، پول بگیرند اشکالی ندارد. البته اگر عاشق باشند اما اگر بحث کاسبی و نان است که یک بحث دیگری است.
 همیشه آثار و ردیف‌های ما در طول تاریخ به صورت سینه به سینه بوده، مکتوب شدن و ثبت و ضبط شدن آنها تأثیر مثبتی بر روند آموزش موسیقی خواهد گذاشت؟
پایه و اساس موسیقی ما بر مبنای آموزش سینه به سینه است. نمی‌شود که موسیقی را به حالت نت درآورد و جلوی شاگرد گذاشت. در طول تاریخ همیشه آثار موفق از استاد به شاگرد رسیده است. در مورد فراز و فرود نیز این‌گونه خواهد بود. یعنی همان زمان که در کلاس تمرین می‌کنند باید حتما استاد بالای سر شاگرد باشد. استاد بخواند و او نیز تمرین کند. اگر این امر به حال نت باشد، موضوع از نظر من رد خواهد شد. ذات موسیقی اصیل ما بر پایه فی‌البداهه و سینه به سینه است. مکتوب شدن آن همانند ارکستر سمفونیکی است که نت جلوی نوازنده‌ها می‌گذارند و هر کجایی که یادشان رفت به نت نگاهی بیندازند. خود ما یک زمان 6 تا 8 ساعت سر کلاس بودیم و استاد با ما کار می‌کرد.
 در همه جای دنیا آثار موسیقی مکتوب، ثبت و ضبط می‌شود اما در ایران بنا به دلایلی این کار خیلی مرسوم نبوده و باعث شده بسیاری از آن فراموش شود. نظر شما چیست؟
در این زمینه حق با شماست. آثار باید ثبت و ضبط شوند. بسیاری از آثار ما از بین رفته است. نمونه آن یک زمانی رادیو فقط پخش بوده و امکان ضبط آن آثاری که پخش می‌شده، وجود نداشته است. همین باعث شده که آن آثار یک بار پخش شود.
 به عنوان آخرین سؤال، چقدر به آینده موسیقی ایران با این نوع نگرش آموزش امیدار هستید؟
من گاهی سری به کلاس‌های برادرانم، حسن گلپایگانی و گلریز که در حال تدریس هستند، می‌زنم و دانشجویان و جوان‌ها را می‌بینم که آنها بیشتر به موسیقی اصیل و ملی خود علاقه نشان می‌دهند. به طور قطع همین علاقه و جذب جوانان باعث می‌شود که موسیقی اصیل ما پیشرفت کند و اساتید آرام آرام سکان موسیقی را به دست جوان‌ترها بدهند.


مطلبی جالب درباره گلپا در سایت گلها(خانم جین لویسون)

http://golpa3.persiangig.com/image/1111.jpg



گلپایگانی،علی‌اكبر (تو ۱۳۱۲ش) خوانندۀ آواز و ترانه و یكی از پنج خوانندۀ بزرگ برنامه‌های گل‌ها در سال‌های ۱۳۳۸-۱۳۵۰ ش. او در خانواده‌ای از خوانندگان مذهبی (طبقۀ روضه‌خوانان و مداحان) متولد شد و صدای خوش در خانوادۀ او موروثی بود. برادران او همگی در موسیقی و آواز ایرانی، دارای دانش و تجربه و شهرت قابل توجه‌اند. تحصیلات او در رشتۀ فنی نقشه‌برداری بوده است؛ به واسطۀ آشنایی‌ای كه با ردیف‌دان  آن عصر، نورعلی برومند (۱۲۸۴-۱۳۵۳ ش) پیدا كرد، توانست طی هفت سال شاگردی او، دورۀ كاملی از ردیف‌های آوازی را بیاموزد و از هنر خوانندگان سالخورده‌ای كه از عصر قاجار باقی مانده بودند، استفاده كند. اولین برنامۀ آوازی او در سال ۱۳۳۸ ش در «گل‌ها» برنامۀ گل‌های جاویدان  شمارۀ ۱۴۱ اما با آواز  در برگ سبز شمارۀ ۸۵ مست مستم ساقیا دستم بگیر در مایۀ شور و همراه پیانوی مرتضی محجوبی و شعری از بیژن ترقی، شهرتی پایدار و زودرس برای او آورد. با وجود میل استادش برومند، او خیلی سریع به رادیو جذب شد و حمایت داوود پیرنیا، جایی شایسته را در این برنامه‌ها برای او در نظر گرفت. اكبر گلپایگانی با نام هنری «گلپا»، به وجود آورندۀ روشی تازه در آواز كلاسیك ایرانی شد كه از سال ۱۳۳۹ ش به بعد، قوی‌ترین گرایش اجرایی در این هنر بین مردم را نشان داد. در واقع استعداد او در طراحی روشی نو برای ارائۀ آواز ایرانی و تأثیر شگرفی كه بین مردم گذاشت، همانند تأثیر پرویز یاحقی در ویولون‌نوازی بود. او آواز ایرانی را از شكل مفصل و پیچیده و سنگین درآورد كه استادان قدیم نظیر ادیب خوانساری (خوانندۀ مورد علاقۀ گلپا) و بنان و تاج اصفهانی می‌خواندند و به شكلی ساده شده، دلچسب و قابل سپردن به حافظۀ اهل موسیقی، ارائه كرد. به‌نحوی كه هركدام از برنامه‌های آوازی او مثل یك تصنیف خوش ساخت، در حافظه مردم می‌نشست. استعداد فوق‌العادۀ گلپایگانی در شناخت ملودی‌های ایرانی، شناخت شعر كلاسیك فارسی و درك روح زمانه، موقعیتی را برای او رقم زد كه پیش از آن نصیب هیچ خواننده‌ای نشده بود. گلپایگانی، فاصله آشكار بین هنر آواز سنگین كلاسیك و هنر ترانه خوانی‌های مردم‌پسند (با شاخصه‌ای بسیار از دلكش تا ویگن) را پُر كرد و تودۀ مردم را با این هنر، الفت دوباره‌ای داد. از هنر آواز اكبر گلپایگانی برنامه‌های متعددی همراه تكنوازان بزرگ گل‌ها ضبط شده كه توانایی‌های صدا، ذهن پردازشگر، شعرشناسی و خلاقیت خاص او را نشان می‌دهد. دورۀ اوج او با ویولون پرویز یاحقی و حبیب‌الله بدیعی، تار فرهنگ شریف و سنتور رضا ورزنده همراه است. جالب اینكه او برخلاف دیگر خوانندگان، با اجرای ترانه شروع نكرد، بلكه با آواز شروع كرد و در سال‌های بعد از ۱۳۵۵ ش كه از گل‌ها كناره گرفته بود هنر خود را در ترانه‌خوانی نیز نشان داد. شخصیت چند وجهی و پیچیده او در ساله‌ای  ۱۳۳۹-۱۳۵۶ ش در عرصه‌‌های دیگر نیز استعداد خود را نمایان كرد، از جمله تدریس آواز، اجرای برنامه‌های تلویزیونی، كنسرت‌های موفق در خارج از ایران (به عنوان یكی از اولین خوانندگان گل‌ها كه در خارج كنسرت می‌داد) و تأسیس یكی از اولین شركت‌های تولید نوار كاست، و كاباره‌داری كه توانایی‌های او را در مدیریت اداری، سودآوری تجاری و ایجاد جذابیت‌های هالیوودی روی صحنه نشان داد. به‌طوری كه كسی غیر از او نتوانست چنین نقش دشوار و چندگانه‌ای را انجام بدهد. بازی در فیلم‌های تجاری ایرانی در سال‌های ۱۳۴۶-۱۳۵۳ ش شخصیت «سیناترا»‌وار او را به تمامی نشان می‌داد. در واقع، اكبر گلپایگانی خواننده‌ای بود كه با درك هوشمندانه از هر موقعیت، موسیقیای متناسب را ارائه داد و هم در هنر و هم در تجارت، موفق بود. برنامه‌های او در گل‌ها، در رادیو و تلویزیون، در مجالس خصوصی، در كنسرت‌ها و در كاباره، متفاوت و تفكیك شده‌اند. هنرمندان بنیادگرای موسیقی، این روش او را نمی‌پسندیدند و از او انتظار داشتند كه تا آخر عمر، شاگرد نورعلی برومند بماند و ردیف‌ها را بارها و بارها تكرار كند، اما گلپایگانی راه خود را رفت و از تأیید گرم جامعۀ ایرانی در پنجاه سال گذشته برخوردار شد. دانستن این نكته مهم است كه وی سی سال است كه هنوز اجازۀ كنسرت در داخل ایران را نداشته و از خواندن در رادیو و تلویزیون نیز ممنوع بوده است. فعالیت گلپا از ۱۳۵۸ ش به بعد، تدریس در منزل، كنسرت در خارج كشور و انتشار نوار كاست بوده كه فروش قابل توجهی داشته‌اند. هنر آوازخوانی گلپا در برنامه‌های گل‌ها، نشان‌دهندۀ سبك خاص اوست و می‌توان رگه‌هایی كم‌رنگ از سبك خوانندگی ادیب خوانساری، بنان و قوامی را در این برنامه‌ها پیدا كرد، ولی پیش از همه، سلیقه‌های شخصی اوست كه با قدرت نمایان می‌شود. او درخشش خود در گل‌ها را مدیون مدیریت داوود پیرنیا می‌داند كه با سلیقۀ عالی و مراقبت دلسوزانۀ خود، اعتباری تازه به موسیقی ایرانی بخشید. در حقیقت برای ارزیابی اكبر گلپایگانی به عنوان خواننده‌ای دوره دیده و صاحب سبك در آواز ایرانی، اصلی‌ترین مرجع، همان دورۀ كار او در «گل‌ها»ست. وی در سفرهای خارجی خود به دریافت مدال‌ها، نشان‌ها، دکترای افتخاری و عناوین افتخارآمیز نایل شده است. حضور ذهن، توانایی صدا و نیروی احساسات جوانی او، با همراهی بهترین تكنوازان آن برنامه‌ها، اوجی را برای او رقم زد كه او در برنامه‌های آوازی سال‌های پس از آن، كمتر توانست به آن اوج دست پیدا كند. از آثار فراوان او می‌توان «روی برگی بنویس عشق» (با همکاری فضل‌الله توکل، تهران، ۱۳۸۴ش) را نام برد.

+ نوشته شده در  سه شنبه چهارم مهر ۱۳۹۱ساعت 17:6  توسط فرهاد رحیمی  | 
سلام دوستان عزیز و هنردوستم.از اینکه مدتی غیبت داشتم و نمی توانستم در خدمتتان باشم پوزش میطلبم.در چند هفته اخیر اتفاقاتی در موسیقی ایران افتاد که مهمترین آنها پخش ردیف فراز و فرود هست که کاملترین ردیف موسیقی ایرانی می باشد که با صدای استاد حسن گلپایگانی و زیر نظر استاد اکبر گلپایگانی ضبط شده هست که در دفترچه موجود در این اثر ارزشمند به این موضوع پرداخته شده هست.عزیزان علاقمند به سبک و مکتب آوازی اکبر گلپایگانی می توانند با تهیه این اثر،ردیف آوازی موسیقی ایران را به شیوه اکبر گلپایگانی بیاموزند و ادامه دهنده سبک بی نظیر و منحصر به فرد استاد اکبر گلپایگانی باشند.این البوم نفیس برگ زرینی در تاریخ موسیقی ایران زمین می باشد که باید از برادران گلپایگانی بابت عرضه این اثر تشکر و قدردانی شود.اتفاق دیگری که در چند روز گذشته رخ داد و باعث شد تا بسیاری از هواداران استاد گلپا با بنده تماس بگیرند و گلایه کنند پخش مقاله ای در ماهنامه گزارش موسیقی در مورد استاد گلپا می باشد که بسیار بودار!!!و مغرضانه نوشته شده هست.وقتی این مقاله را خواندم بسیار تاسف خوردم برای نویسنده این مطلب که بدون سند و مدرک عقاید شخصی خود را به شکل کاملا توهین امیز در این ماهنامه درج کرده و جالب هست که هیچ تذکری نیز از سردبیر گزارش موسیقی دریافت نکرده است!!!متاسفانه موسیقی ما در وضعیتی قرار گرفته هست که هر شخصی که تخصصی در زمینه موسیقی نداشته به خود اجازه می دهد در مورد بزرگان موسیقی ایران مطلب انتقادی(البته این مطلب نقد نبود بلکه توهین آشکار بود) بنویسد.چرا باید هر شخصی با یادگیری چند گوشه به خودش اجازه دهد دیگر هنرمندان را نقد کند؟در شماره اینده گزارش موسیقی بنده جواب مطالب کذب و بی اساس نویسنده این مقاله را خواهم داد.مقاله نوشته شده آنقدر ناشیانه و غیرکارشناسانه بود که نویسنده مطلب نتوانسته بود علاقه قلبی خود به یک استاد آواز دیگر را مخفی کند!!!!!!نمی دانم چه قصدی در میان هست که هر کسی برای بالابردن خواننده محبوبش سعی می کند اکبر گلپا را زیر سوال ببرد!!ایرادات ایشان به خصوص در مورد آوازهای معروف و بی نظیری چون برگ سبز شماره 91 و گلهای رنگارنگ 246 آنقدر مسخره و خنده دار بود که فقط باید تاسف خورد به حال و روز این موسیقی و وضعیتی که در برخی مطبوعات اینچنینی برقرار هست.متاسفانه هیچ نظارتی نیز بر مطالب نوشته شده صورت نمی گیرد،چون اگر می گرفت هر شخصی به خودش اجازه نمی داد با سواد ناچیز موسیقیاییش عقده های شخصی خود را به قلم بیاورد و روح هنر را آلوده کند.امیدواریم که از این به بعد شاهد اهانت به بزرگان موسیقی آن هم در یک مجله تخصصی موسیقی نباشیم و کسانی که سعی می کنند مطالب تخصصی و انتقادی در مورد یک هنرمند بزرگ بنویسند جزو افراد حرفه ای و شناخته شده در عرصه موسیقی باشند تا با یک مطلب غیرکارشناسانه به جایگاه بزرگان هنر خدای ناکرده اهانت نشود.

تحلیل گلهای رنگارنگ 260


خانمانسوز بود آتش آهی گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی
این آواز از اون سری آوازهای استاد گلپاست که بسیار بسیار زیاد معروف شد.و این آواز نیز مانند چندین آواز دیگر استاد گلپا که در یکی از مطالب پیشین که نام برده شد سرزبانها میچرخید.هنوز مردم بیاد دارند
شعر بسیار زیبا و خاص این آواز که حسن سلیقه استاد گلپا در انتخاب این شعر بوده بسیار قابل تامل و پراهمیت است.
این شعر بسیار پرعمق و بسیار سنجیده و بسیار بااحساس است طوریکه تا مغز استخوان انسان اثر میکند.
هنرمند ارزشمند آقای معینی کرمانشاهی سراینده این شعر پرمحتوا بوده.
زیبایی ادبی و نوع آرایش کلمات باز بطرز مسحور کننده ای کنار یکدیگر قرار گرفته
من همیشه به آوازه خوانان و هنرجویان عرض میکردم که اجرای این نوع اشعار که با حرف مصوت کشیده هم ختم میشود و با این طرز آرایش کمی دشوار هست.ازلحاظ اینکه خواننده میبایست تمرکز کافی در اجرای این شعر داشته باشد و کمی پیچیده و دشوار هست.آهی گاهی.سپاهی گاهی
چقدر زیبا! آهی گاهی.حالا یک حرف بیشتر نگاهی گاهی.حالا برعکس کلمه نگاه،گناهی گاهی.سپاهی گاهی.حالا سیاهی گاهی.کاهی گاهی.خیلی زیبا و ابیات بسیار پرمعنی هستند.
 
گلهای رنگارنگ۲۶۰
خانمانسوز بود آتش آهی گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی
درآمد افشاری
هستی ام سوختی از یک نظر ای اختر عشق
آتش افروز شود برق نگاهی گاهی
درآمد دیگر افشاری ( جامه درآن هم از همین مقام شروع میشود)
روشنی بخش از آنست که بسوزم چون شمع
رو سپیدی بود از بخت بود سیاهی گاهی
درآمد افشاری
چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی
دل برقصد به بخت از شوق گناهی گاهی
عراق و ایست بر افشاری
*سه ضربی عراق
چهچهه عراق
زرد رویی نبود عیب مرانم از کوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
عراق
چهچهه دوم عراق و ایست بر رهاب
زرد رویی نبود عیب مرانم از کوی
رهاب
زرد رویی نبود عیب مرانم از کوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
بیت اول رهاب
بیت دوم درآمد افشاری
خانمانسوز بود آتش آهی گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی
نکته دیگر که من عین این عبارت را از گلپا به ذهن دارم.همیشه ایشون تاکید میکنند مناسب خوانی و مرصع خوانی.این دو ویژگی بسیار مهم گلپاست که خود ایشون همیشه سفارش میکنندو یک آوازه خوان خوب را به این دو خصیصه نسبت میدهند.که البته این اصول مکتب آوازی اصفهان هست و گلپا هم بسیار زیاد پایبند بر این مکتب هستند...

تحلیل آواز:دوست هنرمندم نادر

دانلود:
http://www.4shared.com/audio/Fg_HpVMT/Golhaye_rangarang_260.html


موفق باشید
+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۱ساعت 1:42  توسط فرهاد رحیمی  | 
ردیف آوازی فراز و فرود منتشر شد

ردیف آوازی فراز و فرود که کاملترین ردیف آوازی تاریخ موسیقی ایران می باشد توسط حوزه هنری منتشر شد.این ردیف با صدای استاد حسن گلپایگانی برادر استاد اکبر گلپایگانی اجرا شده است و شامل گوشه ها و ردیف هایی می باشد که توسط استاد اکبر گلپایگانی و حسن گلپایگانی جمع اوری شده است.

+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 19:7  توسط فرهاد رحیمی  | 

متن پیام تسلیت اکبر گلپایگانی به مناسبت زلزله آذربایجان شرقی

درگذشت شمار زیادی از هموطنان عزیز آذری زبانمان را که در زلزله اذربایجان شرقی جان خود را از دست دادند خدمت مردم شریف ایران و به خصوص مردم غیور اذربایجان تسلیت عرض میکنم.بسیار از این واقعه دردناک ناراحت و غمگین هستم و دلم از این واقعه به درد آمده است.روحشان شاد و یادشان گرامی...اکبر گلپایگانی

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۱ساعت 12:59  توسط فرهاد رحیمی  | 

متن گفتگوی گلپا با دنیای اقتصاد...

http://golpa3.persiangig.com/image/0135.jpg

وقتی همه خواب بودیم گلپا "رز طلائی" گرفت
مجوز بدهید،دکترا پیشکش!
علیرضا بندری
شبی كه در تاب و تب تماشاي فوتبالهای پرهياهوي يورو
2012 عربده مي کشيديم و براي ستار ه های دست نيافتني اروپا،
پيراهن چاك مي كرديم، در قاره اي ديگر جايزه معتبر «رز طلايي »
به یک ايراني اهدا شد كه بچه های سرزمين من نامش را به سختي
به ياد مي آورند. تلفظ نام «ايني يستا » و «کريستيان رونالدو » براي
كودكان سرزمين من آسان تر از به زبان آوردن نام «گلپاست.
پيرمرد در خانه نشسته است.پيرمرد جز به عشق كو ههای
خسته پايتخت از خانه بيرون نمي آيد.دانشگاههای معتبر دنيا براي
پيشكش درجه دكتري شان به پيرمرد له له مي زنند. «شش ماه در
آمريكا سرگردان بودم و آخرش «اين » را به ما دادند. »
«اين » كه پيرمرد مي گويند یک تنديس طلاي بيست و چهار
عيار است كه با تمام درخشندگي و شكوه نمي تواند عيار هنر
آوازخوان پير شهر ما را نشان بدهد.پيرمرد جايزه «گلدن رز » را
بعد از سه دهه سكوت، ربوده است آن هم درست در شبي كه
همه خواب بوديم. سي سال بعد از انقلاب كوبا بود كه جمعي از
پژوهشگران موسيقي در آمريكا تصميم گرفتند براي كشف دوباره
گروه كوبايي «بوئنا ويستا » به هاوانا سفر كنند.از آخرين اجراي گروه
چيزي قريب به سي و كي سال مي گذشت.بعد از انقلاب «فيدل
كاسترو » رسما اعلام كرده بود كه مملكت به جاي «موزيسين » به
«كارگر » نياز دارد. «بوئنا ويستا » هم به موج انقلاب پيوست و اعضاي
گروه مشاغلي مثل كفاشي و خياطي را انتخاب كردند تا از قافله
كاستروي بزرگ جا نمانند.
بعد از سا لهای سال «ابراهيم فرر » خواننده گروه و اعضاي گروه
«بوئنا ويستا » كشف شدند و با حمايت یک گروه آمريكايي روي
صحنه رفتند و در كمتر از یک سال به عنوان يكي از پرطرفدارترين
گرو ههای موسیقی خود را مطرح كردند. «ابراهيم فرر » در سن
هفتاد و دوسالگي معتبرترين جايزه موسيقي دنيا يعني كاپ گرمي
را ربود تا نشان بدهد دود همچنان از كنده بلند مي شود اما ...
اما دود از كنده «ابراهيم فرر » سرزمين ما بلند نمي شود.ما به
گلپا خيانت كرده ايم. با دادن دكترا به گلپا خيانت كرده اند.
پيرمرد، دكترا نمي خواهد. صحنه مي خواهد.اجرا مي خواهد. سالني
به عظمت تخت جمشید مي خواهد تا بتواند ثابت كند كه دود از
كنده بلند می شود.
به فراموشي سپردن «گلپا » مرگ موسيقي مردمي ايران است،
تشييع جنازه برنامه تكرارنشدني گلها ست، مرگ مي ناب است.
وداع با آوازهاي كوچه باغي است. راستي چه مي گويم وقتي همه
خوابیم؟! پيرمرد هنوز مي خواند اما صدايش مجوز ندارد. براي
دخترکي مي خواند كه جهيزيه ندارد. براي كودكي كه نمي داند
چرا هر هفته خونش را عوض مي كنند. براي پهلوان قديمي شهر
مي خواند كه فقط هق هق حنجره «گلپا » شانه های ستبرش را به
لرزه در مي آورد. ما هم صداي پيرمرد را دوست داريم.ما آنقدر پول
نداريم كه به پيرمرد «رز طلاي بيست و چهار عيار » هديه كنيم اما
دلي داريم كه پيرمرد شش دهه به خاطرش نغمه سر داده است.
پيش از آن كه، زود، دير شود كلاه از سر برداريم و به احترام پيرمرد
بایستیم...
رودررو با استاد اكبر گلپايگاني خواننده مشهور ايران به بهانه جایزه جهانی رزطلایی
مي خواهم در تخت جمشيد كنسرت برگزار كنم

یاسین نمکچیان-علیرضا بندری
شهرت و محبوبيت دو مقوله كاملا جدا از هم به حساب مي آيند، اما چه ويژگي هايي كنار هم قرار مي گيرند تا يك هنرمند بعد از 30 سال سكوت، هم شهرت خودش را حفظ مي كند وهم محبوبيتش
را. در روزگاري كه آ دمها به راحتي سركشيدن يك ليوان آب، همه چيز را فراموش مي كنند، چرا از كنار نام كسي كه سا لهاست در گوش هاي نشسته و به قول خودش با خاطرات نفس می کشد به راحتي
نمی گذرند. چه چيزهايي باعث می شود تا از بين صدها آدمي كه دست به هر كاري می زنند تا عنوان هنرمند را يدك بكشند، تنها يكي پيدا می شود كه به هیچ ادعايي راه خودش را می رود و خاطره جمعي
يك سرزمين لقب می گیرد. راه يافتن به حافظه تاريخي ملت اتفاق مهمي است. اتفاقي كه تنها براي عد ه اي محدود می افتد و حالا او حافظه تاريخي ماست. صدايي كه نسل به نسل و سينه به سينه چرخيده
و اشکها و لبخندهاي ما را شكل داده است. همان اندازه كه مردم دوستش دارند و هنوز عكسش را روي ديوار اتا قها يشان قاب می كنند، به سرزمينش عشق می ورزد و دنيا را با يك تكه از خاك اينجا
عوض نمی کند. اگرچه هنوز صدايش در رسانه ملي پخش نمی شود، اما با همه ناملایمات كنار آمده و همه چيز را بازي روزگار تلقي می کند. دريا دلي است كه عطر باران در كلماتش موج می زند. در همه
اين سا لها سكوت كرد و وقتي هم هشت سال پيش با دو آلبوم «عقيق » و «مست عشق » برگشت، ركورد فروش آلبو مهاي پس از انقلاب را شكست. انواع و اقسام تشويق نامه ها و دكتراي افتخاري را از
دانشگا ههاي معتبر دنيا گرفته، اما دوباره برگشته همين جا تا هر روز صبح ساعت 5 و نيم صبح به كوه و كمر بزند و براي دل خودش آواز بخواند. او اكبر گلپايگاني است. حافظه تاريخي ما كه اخيرا جايزه
«گلدن رز » را هم كنار دكترای افتخاري اقتصاد و هنر يونسكو و دكتراي افتخاري آواز دانشگاه کلمبیا و چند تاي ديگر از همینها در ويترين خانه اش گذاشته است. ما به همين بهانه رودررويش نشستيم،
اما خودش معتقد است جايزه اش را يك عمر از دست مردم گرفته و به اين چيزها دل نمی بندد.

http://golpa3.persiangig.com/image/000000000000000.jpg

شما اخيرا برنده جايزه گلدن رز شديد. اگر ممكن
است كمي درباره اين جايزه حرف بزنيد؟

ما در واشنگتن بوديم كه تماس گرفتند و دعوت كردند
تا در مراسمي شركت كنيم. من گفتم نمي توانم بيايم؛ اما
اصرار كردند كه حتما در برنامه حضور داشته باشم.
چند نفر از دوستان هم که عضو كميته برگزاري
جايزه بودند، تماس گرفتند كه حتما بروم، اصرار دوستان
باعث شد تا همراه خانواده به مراسم بروم. آن روز هنوز
نمي دانستم داستان چيست؛ اما مراسم باشكوهي بود و
هنرمندان زيادي از كشورهاي مختلف حضور داشتند.
درست شبيه مراسم فرش قرمز بود كه هنرمندان با
لبا سهاي رسمي راه مي روند و مصاحبه مي کنند و عكس
مي گيرند.
چطور شد كه شما را انتخاب كردند؟
دليلش را نمي دانم. در قسمتي از برنامه مجري فارسي
زبان ان قسمت، روي صحنه حاضر شد و شعر خواند و
درباره اينكه صداي تو اينگونه است حرف زد. من هنوز
متوجه نشده بودم كه طرف صحبتش من هستم. بعد از
آن جهانبخش پازوكي شاعر و آهنگساز روي سن رفت
و شعري با مطلع چلچراغ بزم گلها اینجاست خواند تا
رسيد به آخرش كه گلپا اينجاست.
همسرم گفت مثل اينكه قرار است اتفاقي بيفتد و یک
نفر كه انگليسي حرف میزد پاكت را باز كرد و نام مرا صدا
كرد. من اصلا شوكه شده بودم كه بين اين همه خواننده
چرا به من جايزه داد ه اند.
خانم فخري خوروش هم آن شب جايزه گرفت؟
بله. از خانم خوروش هم دعوت كرده بودند و با اينكه
مريض بود از ايران خودش را رسانده بود. بهروز وثوقي هم
جايزه فخري خوروش را داد.
برنامه اسپانسر خاصي داشت؟
شركت DLY اسپانسر برنامه بود. آن طور كه
مي گفتند نزدیک به 500 هزار دلار خرج كرده بود. مثلا
من همراه خانواد ه ام به آنجا سفر كرده بودم كه تمام هزينه
ما را پرداخت كردند.
بازتاب مراسم چطور بود؟
همان موقع كه برنامه اجرا می شد، چند شبکه به
صورت مستقيم پخش مي کردند. سا یتهاي زيادي هم
آنلاين برنامه را گزارش مي کردند.
روزنامه نگاران زیادی هم بودند كه مرتب مصاحبه
مي کردند و مجبورمان كردند تا نيمه های شب بمانيم و
جواب سوالهايشان را بدهيم.
شما هم عادت داريد شبها خيلي زود می خوابيد؟
دقيقا. من هميشه 9/30تا 10 می خوابم و صبح ها ساعت 5/30 براي ورزش كردن بيدار می شوم.
داوران برنامه چه كساني بودند؟
همه خارجی بودند كه اطلاعي از آنها ندارم؛ اما
سرپرستی ادبيات و شعر و موسيقي برعهده احسان يار
شاطر بود.
روي تنديس هم ذكر شده به پاس 60 سال فعاليت
هنري.

به نظرم گرفتن یک جايزه مساله مهمی می تواند باشد؛
اما نقطه مشترك بيشتر جايز ه ها و تشويق نام ه هايي كه
در اين نامه است از دكتراي افتخاري دانشگا ههاي مختلف
دنيا گرفته تا چيزهاي ديگر، نوشته روي آنها است. همين
جمله به پاس 60 فعاليت هنری. شاید در ظاهر خيلي
ساده به نظر بيايد؛ ولي برای من اهميت دارد كه گواه
یک عمر است. من براي اين كلمه ارزش قائلم. چون يادم
مي آورد در كنسرت آمريكا 6 هزار نفر براي ديدن من به
لاس وگاس آمدند. ما هنرمندان زيادي داشتیم كه در
یک دوره درخشيدند و خيلي زود خاموش شدند. در واقع
مثل ستاره يا جرقه بودند 60 .سال براي مردم خواندم و
هنوز فراموش نشدم. همين پاداش من است.
من سعي كردم هرگز كم کاری نكنم و اگر هم شرايط
زمانه و مصلحت روزگار باعث دوری ام شد در جاي ديگر
جبران كرد ه ام. من یک شهروند ایرانی ام كه كشورم را
دوست دارم و به هر كجاي دنيا هم که بروم با همه
استقبالی كه می شود باز هم بر می گردم به همين آب و
خاك، باور كنيد استقبال 6 هزار نفري از یک كنسرت آن
هم با بليت 250 دلار كه براي یک خانواده 4 نفره 1000
دلار تمام می شود اتفاق كمي نيست.
به هر حال مردم فرق بين هنر و غير هنر را مي دانند
و براي كسي كه عمرش را در اين راه گذاشته احترام
قائل هستند. هم نسلان شما آثار خاطره انگيزي را
در موسيقي ايران به يادگار گذاشتند، اما حالا
جوا نها علاقه ای براي انجام كارهاي خاطر ه انگيز
نشان نمی دهند.

متاسفانه هر چيز كه با اقتصاد قاطي شود به همين
شكل درمي آيد. يعني وقتي حرف پول وسط باشد
موسيقي از مسير اصلي خارج می شود.
زندگي در اين دوره سخت شده است و هر كسي
مي خواهد گليم خودش را از آب بيرون بكشد. اگر آدمي
علاقه داشته باشد هميشه چيزهاي بكر پيدا می شود. اما
بايد مرارت بكشد. جوا نهاي اين دوره بيشتر حاضری خور
هستند و به لقمه آماده فكر می کنند.
در دوره شما خيلي زمان مي برد تا هنرمندي بتواند ساز دست بگيرد و به عنوان نوازنده كار كند ولي
حالا اين طور نيست.

خيلي كم پيدا می شود كه هنرجويي 8 تا 10 سال
از عمرش را براي يادگيري بگذارد و بعد هم تا آخر عمر
جوياي يادگرفتن باشد. البته در هر دور ه اي عد ه اي پيدا
مي شوند كه جوينده هستند وگرنه علم و موسيقي از بين
می رفت. موسیقی علم است و با زمان حركت می کند
اینک یک عده گیتاری روي دوش بيندازند نمی توان
نامشان را هنرمند گذاشت. اينكه می گویم بيشتر دنبال
لقمه آماده هستند همين است. چند وقت پيش با آدمي
برخورد کردم كه تنها چند ماه آموزش گيتار ديده بود.
می گفت با همين چند ماه آموزش در یک سفره خانه
مشغول به كار شد ه ام كه هم تفريح میکنم و هم كار و
مهمتر از همه به درآمد بالايي هم رسيد ه ام. وقتي شرايط
اين طوري است چه می توان گفت. باز هم تاکید می کنم
در همين شرايط یک عده هم صورت خودشان را با سيلي
سرخ نگه می دارند و دنبال كار درست می روند.
حر فهاي شما درست است. نسل شما به تلاش و
اهميت دادن به يادگيري شهرت داشت.

يادم مي آيد در آن سالها اصغر بهاری در خيابان
شهباز در نزديكي خانه ما ساكن بود. من گاهي به خانه
نورعلي خان برومند می رفتم و او هم همراهم می امد.
ساعت 12 شب به بعد كه برنامه ما تمام می شدد ماشيني
براي برگشت نبود و ما پياده از اميريه تا شهباز را در
تاريكي شبهای تهران لابه لای صداي سگها به خانه
بر می گشتیم. من كه سازم در سینه ام بود و جوان بودم
ورزشکار و تند راه می رفتم و مرحوم بهاري با چمدان
در دست نفس نفس می زد و می گفت كمي آهسته برو
ما هم برسيم. حالا به اين سن رسيد ه ام می فهمم پيرمرد
چه می گفت.
نكته جالب كارنامه هنري شما اين است كه شما
سا لها آواز خوانديد و تن به ترانه خواني نداديد.
چرا؟

من 17 سال تمام آواز خواندم. استادم نورعلي خان
مخالف بود و مي گفت ترانه را بايد خانمها بخوانند. باراديو
هم مخالف بود و می گفت اصلا حرفش را نزن. آن موقع
استاد پيرنيا كه آدم بزرگي بود از من دعوت كرده بود تا
به راديو بروم و من بعد از 17 سال خيلي اتفاقي ترانه
خوان شدم.
خاطر ه اش را تعريف مي كنيد؟
در فيلمي كه ناصر ملك مطيعي بازي ميکرد قرار بود
ترانه اي روي تصوير او خوانده شود. یک روز دور هم جمع
بوديم كه دوستان گفتند لازم نيست تصوير تو در فيلم
باشد.تو بخوان چهره ملك مطيعي را نشان می دهیم.
وقتي ديدم اين طوري است قبول كردم و آهنگ «قهر
و ناز اندازه داره » كه اولين ترانه من هم بود اجرا شد.
استقبال از كار آنقدر زياد بود كه حيرت كردم و ترانه های
بعدي را شروع كردم.
يعني قبلش با آوازخواني به شهرت رسيده بوديد؟
بله. همه با آوازهايم من را می شناختند، مثلا آواز مست
مستم ساقيا دستم بگير آنقدر معروف بود كه طرف روي
دوچرخه ركاب می زد و آن آواز را مي خواند.
مثل اينكه درباره این آواز خاطره قشنگي هم
داريد؟

تفریح آن روزگار مردم اين بود كه روي پل تجريش
می رفتند و آب طالبي و بستني مي خوردند. من معمولا با
بديعي می رفتم چون ماشين داشت.
یک شب رفتيم تا چيزي بخوريم متوجه شديم یک
عده دور یک جوي خشك جمع شد ه اند و مردي با تاري
شكسته در دست آواز مي خواند. جلو رفتيم ببينيم ماجرا
چيست ديديم طرف با لهجه تركي می خواند مست مستم
ساقيا برگرد بيا دستم بگير. مردم تشويق می کردند من به
بديعي گفتم چه می گويد؟ گفت: با اينكه غلط می خواند
اما مردم دوست دارند و به دلشان می نشیند
هميشه گفته ايد در سا لهاي گذشته اصلا كم کاری
نكرد ه ايد؟ مثل اينكه رديفهاي ايراني را هم تدوين
كرد ه ايد و همين روزها منتشر می شود.

من به كمك برادرم حسن گلپايگاني اين كار را انجام
دادیم. رديفهاي ايراني از اول 116 تا بود كه آقاي
كريمي نوشته بود. بعدها موسی خان معروفي چهار صد
و خورده ای رديف را تدوين کرد و حالا هم ما چيزي
بیشتر از 900 رديف را پيدا کرده ایم كه با عنوان «فراز
و نشيب » همين روزها منتشر می شود. خيلی ها در اين
زمينه زحمت كشيدند.
مثل مرحوم صبا كه به نقاط دور افتاده سفر ميکرد تا
رديفهای تازه پيدا كند كه نتيجه كارش پيدا كردن زرد
مليجه و ديلمان و ... بود.
شما هم براي پيدا كردن اين ردیفها زياد سفر
كرديد؟

بله به خيلي جاها رفتم. بارها با نورعل يخان برومند
سفر كردم. اتفاقا در يكي از اين سفرها رديفي پيدا
كردم كه اسم خودم را روي آن گذاشتم.دردستگاه
همایون گوشه اي وجود دارد به اسم شوشتري. تك ه اي
هم به نام بختياري وجود دارد. در نزديك يهای خواستار
لري را ديديم كه ترکیبی از اينها را می خواند استادم
گفت كار عجيب و غريبي درآمده است و بايد اين را در
گوشه بگذاريم. همان را همراه ياحقي خواندم كه وقتي
می شنوید تشخيص داد شوشتري است يا لري
و بختياري. چون خودم آن را پيدا كردم به پيشنهاد استاد
تجويدي اسمش را حاج اكبري گذاشتيم
دنبال اين قضيه هستيد كه در ايران كنسرت برگزار
كنيد؟

چون همیشه از كارهاي سياسي و حاشيه ای فاصله
گرفت هام احساس كردم شايد تعبيرهاي ديگرگون ه اي از
درخواست من شكل بگيرد. به همين خاطر هرگز به فكر
برگزاري كنسرت نبودم ولي دوست دارم اگر شرايط مهيا
شد كنسرتي را در تخ تجمشيد برگزار كنم.
يعني فقط به برگزاري کنسررت در تخ تجمشيد
فكر می كنيد؟

نه اين فقط یک ايده است و تا حالا هم صحبتي نشده
است. معمولا در تهران حاشيه هاي بيشتر از متن حضور
دارند. به همين دليل اتفاقاتي رخ می دهد كه با موسيقي
مغاير است. اگر در تخ تجمشيد برگزار كنم مردم فقط به
خاطر موسيقي شركت می کنند. خيلي دوست دارم اين
اتفاق بيفتد و با همكاري هنرمندان بزرگ روي صحنه
بيايم.
براي همين فكر تا حالا برنامه ريزي هم كرد ه ايد؟
راستش می خواهم تلفيقي از هنرمندان پيشكسوت و
جوا نها كنار هم قرار بگيرند و خوراک خوب به مردم
بدهيم. از طرفي قيمت بليتها را طوري تعیین كنيم
كه همه مردم توان حضور در آن را داشته باشند. درآمد
كنسرت را هم می توانیم براي بيماران خاص كنار بگذاريم.
يعني درآمد آن برايتان مهم نيست؟
اصلا مهم نيست. شك ندارم هنرمندان ديگر هم بدون
چشمداشت كار خواهند كرد. هدف ما به دست آوردن
پول نيست چون آن یک بحث ديگري است.
شما مثال هايی را درباره اقتصاد و هنر طرح كرديد
كه اقتصاد به هنر آسيب می رساند. يعني وقتي نگاه
تجاري صورت می گیرد آسیب هم پشت سرش
می اید. كي اين قضيه را باز مي كنيد.
تمام جوا نها با اميد زندگی می کنند، اما ما با
خاطراتمان نفس می کشیم. فرق جوان و سالخورده
همين نكته است. جوان براي آینده ه اش برنامه و اميد
دارد و آدمي در سن و سال من چندان به اميد متكي
نيست. ما با خاطرات خودمان را سرپا نگه می داریم در
اين وسط بدي وجود ندارد. اقتصاد در زندگي اصل مهم
و ضروري است. آدمها بايد در جواني برنامه ريزي درستي
داشته باشند تا در کهنسالی به مشكل برنخورند. علم
اقتصاد براي هر آدمي يعني اينكه درآمدش را نسبت به
هزينه های زندگي تقسيم كند و یک مقدار را هم به عنوان
پس انداز كنار بگذارد. اگر كسي از ابتدا درست برنامه ریزی
كند هيچ وقت به خودفروشي هنري نخواهد رسيد. من
مخالف نيستم كه هنرمند از هنرش پول دربياورد. مخالف
خودفروشي هستم.
وگرنه همان طور كه پزشک براي جراحي دستمزد
دريافت ميکند و از تخصصش پول درمی اورد هنرمند
هم می تواند از تخصصش استفاده كند و زماني كه به اين
دام افتاد تا براي تامين تفريح روزمره اش هنرش را آلوده
كند كار خراب می شود در واقع اقتصاد زير سوال می رود
البته بايد در نظر گرفت كه شرايط ایران با
كشورهای ديگر متفاوت است. در ایران بعد از
برگزاري يك كنسرت با پرداخت هزینه هاي اجاره
سالن و دستمزد هنرمندان و ... چيزي باقي نمی ماند
اما در كشوري مثل آمريكا يك هنرمند با برگزاري
يك كنسرت تا مدتها تامين است و دغدغه
معيشتي نخواهد داشت.
فرهنگ اينجا همين است و بايد پذيرفت. به نظر من
در كشوري مثل ايران هنرمند غير از كار هنري بايد كار
ديگري داشته باشد. من بعد از اينكه شاگرد مدرسه نظام
بودم و به دانشكده افسري رفتم و بعد دوره نقشه برداری
دیدم هيچ وقت خودم را اكبر گلپايگاني خواننده گلها
تصور نكردم. گفتم من اكبر گلپايگاني كارشناس بانك
و ثبت احوال هستم و از كارم حقوق دریافت می کنم. اگر
می خواستم وقت تلف كنم و به حاشيه سازي بپردازم حالا
بايد زندگي سختي را می گذراندم.
يعني در جواني فكر همين روزها بوديد؟
دقيقا. وقتي می خواستم ازدواج كنم هم با حساب
و كتاب قدم برداشتم. هميشه فكر ميکردم در آينده
بچه هایم نياز به زندگي راحت و تحصيل مناسب دارند
تا به خواسته هایشان برسند، يعني تكليف خودم را از اول
روشن كردم.
حر فهاي شما كاملا درست است. اينكه هركسي
بايد راه را درست انتخاب كند.

واقعيت همين است. هر کشوری شرايط خودش را
دارد. زندگي یک هنرمند در آمريكا با زندگي یک هنرمند
در ايران تفاوت دارد. درست نيست ما الگوهاي خارجي را
در ايران پياده كنيم. بايد ساختار اقتصاد ما ايراني باشد
و متناسب شرایط خودمان. اگر در آمريكا بليت یک
كنسرت 500 دلار تعیین می شود، همان كنسرت بايد
در ايران با بليت 50 دلاري فروخته شود.
شما خودتان چه كاري را انجام داد ه اید تا حالا با
خيالي آسوده زندگي كنيد؟

من وقتی خواننده گل‌ها بودم هر جلسه 250 تا 300 تومان از رادیو می‌گرفتم. همان موقع دو نفر به اسم حسن عرب و حجازی از شکوفه نو آمدند و پیشنهاد کردند با آنها کار کنم. قرار شد 100 هزار تومان دریافت کنم که معادل حقوق یکسال رادیو بود. به هنرمندان دیگر مثل یاحقی، فرهنگ شریف، امیر ناصر افتتاح و... هم همین اندازه پول می‌دادند. آن موقع زمین در خیابان ایرانشهر متری 11 تومان بود. من فکر کردم وقتی اینها چنین پولی می‌دهند و کار مبتذل هم آماده می‌کنند چرا موسیقی خوب روی صحنه نبریم و همین پول به خودمان نرسد. آقای شهباز، جهانگیر ملک و دلکش و... را صدا کردم و قضیه را مطرح کردم.

بعضی ها اول موضع گرفتند كه ما حوصله چنين كاري

را نداريم و من جواب دادم اگر كار آنها نگرفته بود و مردم
استقبال نمی کردند هرگز به ما چنین پولی نمی دادند
همان اول كار می گفتند شکست خوردیم و خداحافظ.
من پيشنهاد كردم شرکتی راه بيندازيم و سالن اجاره
كنيم و برنامه بگذاريم. به دوستانم گفتم اگر هركدام كي
گوشه كار را بگيرد همه چيز خوب پيش می رود و ما براي
خودمان كار ميکنیم نه براي كس ديگري. در آن دوره
من كلوپي راه انداختم با نام ساقي كه كار هم گرفت و
خوب پيش رفت.
همان هم باعث شد حالا ديگر دغدغه مالي نداشته
باشيد؟

بله همان كار و برنامه ریزی ام براي آينده. باور كنيد
پول براي آدمي در سن و سال من هيچ ارزشي ندارد.
اگر بنا باشد من به پول كسي سلام و علیک كنم صبح
به صبح روبه روی بانك ملي می ایستم و تعظيم ميکنم و
اگر هم قرار باشد به زور كسي تعظيم كنم جلوي جرثقيل
می ایستم و سرم را خم می کنم من ديگر گول نمی خورم
و دنبال یک حقيقت هستم كه جوابگوي نياز روحي من
باشد. حالا اگر با برگزاري یک كنسرت چند ميليون هم
به دارایی ام اضافه شود سودي براي من نخواهد داشت.
اصلا هميشه هر كاري درست و اصولي انجام شود به
درآمدزايي هم خواهد رسيد.
صددرصد هميشه كار درست نتيجه می دهد. شما
اگر جاده ای را راست برويد بهتر از آن است كه كج و
كوله برويد. راه صاف زودتر به مقصد می رسد. در اين
دوره همه عجله دارند. بايد فرهنگسازی شود و تفكر
حرفه ای جاي غيرحرفه اي را بگيرد. در یک زماني اگر
خطاط و نقاش اثري خلق ميکردند و دستمزد دريافت
ميکردند اتفاقی نمی افتاد، اما اگر پرويز ياحقي در
برنامه اي ساز می زد و دستمزد می گرفت همه می گفتند
هنر لکه دار شد. هيچکس فكر نمی کرد هنر وقتي لکه دار
می شود كه یک آدم در خيابان بميرد و كسي جنازه اش
را بلند نكند.
شما سا لها سكوت كرديد تا به قول خودتان فضا
براي فعاليت جوا نها باز باشد، اما گذشت زمان ثابت
كرده است كه هم نسلان شما از محبوبيت بيشتري
برخوردارند. فروش قابل توجه آلبو مهاي «مست عشق و
عقيق كه در سال 82 منتشر كرديد گواه همين

ادعاست. چرا مردم هنوز آثار نسل شما را بيشتر
دوست دارند؟

ببينيد بايد مسوولان جواب اين سوال را بدهند. بايد
پرسيد چرا وضعيت اينطوري شده است. روي چيزهايي
كه در اين دوره توليد می شود نمی توان اسم هنر گذاشت.
در اثر بی هنری اين كارها اسم هنر گرفتند.
ما هم روي همين مساله تاكيد كرد ه ايم. اينكه چه
ويژگی هایی كنار هم قرار می گيرند تا هنرمندي به
اسم اكبر گلپا پديد بيايد؟

همان داستان هنر. شما به پرايد ماشين می گویید و
بنز و لكسوس را هم ماشين می نامید. هنر و هنرمند براي
خودش تعريف دارد.
نمی شود كسايي و بديعي را با آدمي كه یک آهنگ پنج
دقيقه اي می خواند و هزار نقش هم در آن 5 دقيقه بازي
ميکند، مقايسه كرد.
سكوت آد مهايي مثل شما باعث می شود ذائقه
مردم تغییر كند. یکسري سكو تها به قيمت
سنگيني تمام می شود.

سكوت بعضي وقتها لازم است. در موسيقي هم
نتي داريم به نام سكوت گاهي سكوت نقش مهمي بازي
ميكند.
ولي آن سکوت يك نت است، اين سه دهه طول
می كشد. ستايش سكوت خوب است، اما طولاني
بودنش آزاردهنده است.

من اگر سكوت نمی کردم.همين اندازه محبوب نبودم.
شايد محبوبيتم خيلي كمتر می شد من فداكاري كردم
تا جوانها كار كنند، ولي آنها راه را اشتباه رفتند و از
سكوت من سوءاستفاده شد. همه شروع كردند به خواندن
مرغ سحر كه آهنگ 70 سال پيش بود. اين آهنگ
خيلي قشنگ است ، اما نه براي اين دوره. آن موسيقي
زمان درويش خان و عارف قزويني بود و بايد در موزه
می گذاشتيم. هركس یک مرغ سحر اجرا كرد و خواست
جهان را فتح كند و اسطوره موسيقي شود.
گاهي سكوت آدمها را دست نيافتني مي كند.
به خاطر سكوت نسل شما گو شهاي ما تربيت
موسيقايي را از دست دادند.

سکوت من بدون چشمداشت بود. بدون حرف
سياسي. بدون حاشيه. من می توانستم جنجال كنم، اما
همه چيز را گذاشتم تا مردم قضاوت كنند. همه چيز
تحول پيدا مي کند. همین تلفن هر روز كاركردش
با روز قبل فرق ميکند. صبا می گفت اگر شاگردي از
استادش جلو نزند یک جاي كار ايراد داشته است. با ما
درست برخورد نشد و همين باعث شد حالا یک آهنگ
به یادماندني پيدا نميکنید. حالا هم هركسي مي خواهد
كارش بفروشد، آهنگهاي قديمي را اجرا ميكند. نبايد
همه چيز را با هم قاطي مي کرديم. كاش چوب لاي چرخ
یکدیگر نمی گذاشتیم...

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

+ نوشته شده در  شنبه هفدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 22:11  توسط فرهاد رحیمی  | 

اکبر گلپایگانی در کنسرت استاد همایون خرم

استاد اکبر گلپایگانی به همراه همسر محترمشان با حضور در کنسرت همایون خرم مورد استقبال بی نظیر مردم قرار گرفتند.به محض اینکه حاضرین در سالن مطلع شدند گلپا در کنسرت حضور دارد همه برای گرفتن امضا وعکس یادگاری به سمت گلپایگانی رفتند و در طی کنسرت نیز هر موقع تصویر گلپا از مانیتور سالن پخش می شد مردم به شدت گلپا را تشویق می کردند. دو عکس از حضور گلپا در کنسرت همایون خرم تقدیم علاقمندان به استاد گلپایگانی


http://golpa3.persiangig.com/image/111111111111111.jpg

http://golpa3.persiangig.com/image/222222222222.jpg


http://golpa3.persiangig.com/image/530643_390303647700850_1078302284_n.jpg

http://golpa3.persiangig.com/image/0111.jpg

با حضور در لینک زیر عکسها و مطالب بیشتری از این کنسرت به یاد ماندنی را ببینید و بخوانید:

http://www.musicema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-1-pid-5334.html





ویژه نامه آخر هفته "دنیای اقتصاد" منتشر شد...

افتصاد موسیقی از دیروز تا امروز در گفتگو با گلپا...



جايزه‌اي براي اكبر گلپايگاني

علي‌اكبر گلپايگاني با دكتراي پژوهش موسيقي جايزه بين‌المللي «رز طلايي» گرفت

گفت‌وگوی روزنامه ایران با علي‌اكبر گلپايگاني به بهانه دريافت جايزه جهاني رز طلايي

جايزه ام را از مردم گرفته ام

در روزهايي كه خبر درگذشت هنرمندان كشورمان دوستداران هنر ايران زمين را ماتم‌زده مي‌كند خبري در سايت‌هاي خبري و تلويزيون اكثر كشورهاي جهان پخش شد كه سبب خوشحالي و تا حدي اميدواري در ميان هنردوستان بود. هر چند كه در كشورمان كمتر به آن پرداخته شد. مرد حنجره‌طلايي آواز ايران در مراسم رزطلايي (Golden Rose) كه جايزه مهمي در موسيقي محسوب مي‌شود اين جايزه را نصيب هنر موسيقي كشور كرد. در اين مراسم كه در همان سالن اسكار سينمايي برگزار مي‌شود به دو هنرمند ايراني اين جايزه اهدا مي‌شود كه در بخش موسيقي علي‌اكبر گلپايگاني و در بخش هنرپيشگي فخري خوروش پا روي فرش قرمز سالن گذاشتند تا افتخار ديگري نصيب هنر اين مرز و بوم كنند، تاكنون 5 آلبوم ترانه و شماره از گل‌هاي رنگارنگ با صداي اين خواننده و با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر شده است پس به بهانه جايزه‌اي ارزشمند سري به منزل او زديم. حاصل گفت‌وگوي دوساعته با علي‌اكبر‌گلپايگاني را در ادامه مي‌خوانيد.

با توجه به اينكه از سراسر جهان خواننده‌ها و نوازنده‌هاي زيادي كانديداي جايزه رزطلايي بودند مهمترين دليل انتخاب شما در چه بود؟
كارنامه اصلي من در گل‌هاي جاويدان و رنگارنگ است. در آن آكادمي خانمي به نام جني است كه متولد كشور انگليس و به همراه همسر روسي‌اش كه پژوهشگر است در شهر لندن زندگي مي‌كنند. كار ايشان تحقيق و پژوهش بر روي برنامه گل‌هاست، يا افراد ديگر مانند دكتر عالمي و جناب آقاي پازوكي كه از آهنگسازان بنام هستند و خيلي از موسيقيدان‌هاي برجسته از سراسر جهان كه به عنوان داور حق رأي دارند. ولي يكي از مهمترين دلايل انتخاب من مدرك دكتراي موسيقي بود كه در سال 1961 از دانشگاه نيويورك گرفتم كه به همراه استاد فرهنگ شريف در آنجا تحصيل مي‌كرديم. از طرف ديگر تنديس شيرطلايي را از ژاك شيراك رئيس جمهور اسبق فرانسه دريافت كردم و البته من در يونسكو نيز مدتي تدريس كرده‌ام. در آن زمان دكتر دانيلا رئيس‌ آنجا بود و به همراه استاد «نورعلي‌خان برومند» (كه استاد خود من بود)، فرامرز پايور و علي‌اصغر بهاري در قالب يك گروه براي تدريس به يونسكو دعوت شديم. اين‌ها نمونه‌هايي از فعاليت‌هاي من بود.پس آنها از من و امثال من شناخت كافي دارند و كارهاي ما را دنبال مي‌كنند. ولي با اين اوصاف فكر مي‌كنم كار آخر من (من تو را آسان نياوردم به دست) روي رأي آنها تأثير بسياري گذاشت و به پاس يكصدسال هنر موسيقي ايراني به نمايندگي از تمام اساتيد گذشته جايزه را گرفتم. ولي اين رزطلايي را من 40 سال پيش از مردم ايران گرفته‌ام. شادي آنها باعث خوشحالي من است.
براي همين مردم كه قدردان هنر شما هستند، آيا اين روزها كار تازه‌اي در دست داريد؟
به تازگي يك كتاب با برادرم و بچه‌هايش در مورد رديف موسيقي ايراني به نام فراز و نشيب نوشته‌ايم، كه بيش از 900 رديف، دستگاه، آواز، مقام و ... در آن موجود است و تا چند هفته ديگر به دست مردم مي‌رسد.
شما تأكيد بسيار بر نت و رديف داريد ولي روي آن تكيه نكرديد، آيا دليل موفقيت اكبر گلپايگاني چيز ديگري است؟
در آن زمان جوانترين خواننده گل‌هاي جاويدان من بودم و با سني كم در كنار بزرگاني چون بنان، فاخته‌اي، اديب، عبدالوهاب شهيدي، عبدالعلي وزيري و سيدحسين طاهرزاده حضور داشتم. خواننده‌هاي ديگر در گل‌هاي رنگارنگ و شاخه گل و ... بودند و در سني جوان پيشكسوت آنها محسوب مي‌شدم. در آن زمان با شاگردي نزد نورعلي خان، زحمت بسياري روي رديف كشيدم ولي فقط روي آن تكيه نكردم.
قبلاً گفتم كه رديف همان چهار عمل اصلي رياضي است. شما فقط آنها را ياد مي‌گيريد ولي نمي‌توانيد روي آنها مانوري دهيد و يك اثر خلق كنيد. شما همين‌طور بگوييد دو‌دوتا، تا كي؟ آدم خسته مي‌شود. موسيقي ما حالا يك شكل شده و همه شبيه همديگر مي‌خوانند. شعرها جديد است و طراوت و واضحي گذشته را ندارد.
به عنوان استاد آواز ايران چه راهكاري را پيشنهاد مي‌كنيد؟
موسيقيدان‌ها با هم همكاري داشته باشند و جلسات مداوم برگزار كنند. به همديگر كمك و معايب هم را برطرف كنند ولي حالا ما عكس اين را مي‌بينيم. همه با هم مخالفند و چوب لاي چرخ هم قرار مي‌دهند و فكر مي‌كنند اگر ديگري نخواند كار خودش گل مي‌كند!
زمان خود ما هم اين‌گونه بود. پس از مرحوم پيرنيا يك شاعري آمد و يك عده‌اي را جمع كرد و خواستند يك كار نو و خلاقيتي در برنامه عظيم گل‌ها ايجاد كنند!شاهكار آنها عوض كردن نام گل‌ها به چاووش بود ولي با مخالفت مردم روبه‌رو شدند. سپس دوباره آمدند خلاقيت نشان دادند و نام گل‌ها را به گل‌هاي تازه تغيير دادند! مگر مي‌شود؟ گل اگر تازه نباشد كه گل نيست و بدتر شد و بعد گفتند كه گلپا در گل‌ها نباشد و نه‌تنها من بلكه آقايان ياحقي، كسايي، جليل شهناز و ... را كنار گذاشتند كه خودشان را نشان دهند مثلاً ني كسايي را حذف و دف وارد برنامه گل‌ها كردند و يا تار شهناز را برداشتند و به جاي آن كمانچه آوردند و خوشبختانه دوباره با مخالفت مردم روبه‌رو شدند و ديدند كه كينه راهي براي موفقيت نيست.
پس از گل‌ها چه كرديد. چرا به گل‌ها برنگشتيد؟
عده‌اي از هنرمندان برگشتند ولي روح من آزرده شده بود، پس برنگشتم و رفتم به جوانترها كمك كنم و چند شاگرد خوب انتخاب كردم كه از نخبگان هستند و از آنها پولي نگرفتم و نمي‌گيرم و حالا خوانندگان خوبي هستند.
اميدوارم كساني كه در آينده مي‌آيند اين كينه‌ها را كنار بگذارند و بدانند كه هر كسي جايگاه خودش را دارد. بنان در جايگاه خودش و قوامي هم در جايگاه خودش. با آمدن كس ديگر جايگاه او از بين نمي‌رود. هر كاري آب و رنگ خودش را داراست و البته آنها بايد با زمان پيش بروند چون حالا گوش جوان‌ها به اين حرف‌ها بدهكار نيست. شما اگر بخواهيد يك‌راست پنجگاه 45 دقيقه‌اي بخوانيد ديگر كسي گوش نمي‌دهد. يعني حوصله‌ و وقتش را ندارد. بايد يك اثر در قالب آن اصالت‌ها ارائه دهيد با وقت كم و شنونده زياد تا موفق شويد ولي متأسفانه حرف زدن و ادعاي زيادي و البته كينه مشكل موسيقي ماست، همه استاد شدند نوازندگي شهناز جايش را داده به صحبت كردن. ني كسايي جايش را به مصاحبه داده است. من شاگرد فلاني بودم و فلان كار را كرديم كه نشد كار! شما خودت كجاي موسيقي هستي؟ گيرم پدرت ابافاضل / از بهر پدر تو را چه حاصل
آيا از شاگردان شما كسي هست كه با خلاقيت جاپاي استاد بگذارد؟
مرحوم صبا به من گفت شاگرد اگر از استادش جلو نزند علم مي‌خوابد. اين حرف نه در مورد موسيقي بلكه در هر كار ديگر درست است. شاگرد بايد برود كار كند و با زحمت يك چيز جديد كشف كند. مرحوم صبا با زحمت ديلمان را به رديف موسيقي اضافه كرد و او ننشست فقط حرف بزند. چون فايده‌اي ندارد هر كسي به قدر زحمتش نامش در تاريخ جاودانه خواهد شد.
پس از انقلاب سال‌ها در موسيقي نبوديد و يكباره با كاست (مست عشق) سكوت را شكستيد چطور شد كه دوباره كار را شروع كرديد؟
در آن زمان اين كاست روانه بازار شد. مجله‌اي به نام موسيقي قرن بيست و يكم روي جلد نوشت. گلپا برگشت و ركورد شكست. من كارهاي گذشته را تكرار و بازخواني نكردم كارها همه جديد بود. البته باور كنيد مسئله ركورد شكستن برايم مهم نبود بلكه اصالت كار مهم بود. اگر هم تا آن زمان نخواندم ديدم دوستان ديگر فكر مي‌كنند كه اگر ما در ميدان نباشيم كار آنها گل مي‌كند. ولي دليل سكوت من اين بود كه گفتم شايد كار من باعث شود جلوي كار جواني گرفته شود چون ما به جوان‌ها احتياج داريم و دليل عقب نشستن من اين بود نه به خاطر دوستان. كه ان‌شاءالله كار آنها نيز گل كند.
اين عقب كشيدن و نخواندن يك نوع خودكشي هنري يك هنرمند نيست؟
كاملاً درست است. مانند اين است كه كسي خودكشي كند و من آن زمان اين حس را داشتم ولي اين مرگ را قبول كردم كه جوانترها بيايند و موفق شوند.
شما با آمدن اين كاست به بازار آيا فكر نكرديد اگر به دل مردم ننشيند ذهن مردم نسبت به گلپا عوض شود و ثمره يك عمر تلاش و موفقيت هدر رود؟
نه، ريسك نكردم. اين كار بسيار زيبا بود. آهنگ‌ها هم از فضل‌الله توكل. من از تخصص چندين ساله‌ام در آوازخواني استفاده كردم. تخصص اصلي من در ملودي آهنگين است كه خودم مي‌ساختم. در اين اثر از شعر سعدي مانند كاروان در دستگاه سه گاه استفاده كردم و خوشبختانه به دل مردم نشست و ركورد شكست البته جواب دوستان را دادم. من هيچ وقت كينه نداشتم ولي توكل داشتم و آنچه مردم مي‌خواستند انجام دادم به قول حضرت سعدي كه مي‌فرمايند: صدبار بدي كردي و ديدي ثمرش را/ نيكي چه بدي داشت كه يك بار نكردي.
شما در دانشگاه برويد و ببينيد صدنفر ويلون مي‌زنند شايد دو نفر از آنها سازشان قابل شنيدن است و بقيه به قولي اره به اعصاب مردم مي‌كشند و آنها آدم‌هاي عادي نمي‌توانند باشند. آنها بنده‌هاي خاص خدا هستند كه خدا آنها را خلق كرده براي مردمي كه از صبح زحمت مي‌كشند و خسته به منزل مي‌آيند تا شب يك موسيقي بشنوند و با عرفان به خدا نزديكتر شوند.
شما كه به خلاقيت و نوآوري در موسيقي معتقد هستيد آيا جوان‌هاي ما با موسيقي پاپ يك نوع خلاقيت به وجود آوردند؟
موسيقي پاپ مال جوان‌هاست. آنها تحرك دارند. ما بايد قبول كنيم كه موسيقي چيزهاي ديگري هم است.
به نظر شما در ايران كسي جايزه رزطلايي را به دست مي‌آورد؟
همه در اين حد هستند كه اين جايزه ارزشمند را بگيرند. اگر ببينيد كه كسي دارد موفق مي‌شود بايد كمكش كنيد، معايبش را در تنهايي به او بگوييد و نبايد تخريبش كنيد و البته آرزو و اميد مال جوانترهاست. موردي كه امروزه مي‌بينم خواننده جوان و خوبي مانند آقاي عليرضا افتخاري كه صداي خوبي هم دارد دائماً چوب لاي چرخش مي‌گذارند و گاهي او را سياسي مي‌دانند. او اگر اهل سياست بود كه خواننده نمي‌شد مثلاً مي‌رفت وكيل مجلس مي‌شد و يا سياستمدار. اين نسل بايد موسيقي مملكت را نگاه دارند. من آرزو مي‌كنم آنها سلامتي خود را حفظ كنند كه سلامتي يك موسيقيدان يا خواننده بسيار مهم است. مثلاً دندان‌هايشان را حفظ كنند خواننده اول بايد به فكر دندان‌هايش باشد. چون اگر دكوراسيون دهانش به هم بخورد صدايش عوض و بد مي‌شود. صدا طبيعي است و ساز مصنوعي. نوازنده با كشيدن و ضربه زدن به سيم و سازش صدا توليد مي‌كند اما خواننده با تارهاي صوتي، پس خوانندگان بيشتر به سلامتي خود فكر كنند و هميشه ورزش كنند.
شما ورزشكار هم بوده‌ايد. از آن دوران بگوييد.
من از تيم فوتبال ايرانجوان با مربيگري حسين فكري شروع كردم و بعد به تيم دارايي رفتم كه از تيم‌هاي مطرح ايران بود و سپس به دانشكده افسري و در تيم سرباز بازي كردم و همدوره ما در آن زمان حسين خواجه‌اميري (ايرج) بود كه در خدمت ايشان از صداي زيباي او لذت مي‌برديم.
در پايان.
اميدوارم همه جوان‌ها موفق باشند و سلامت. البته هنرمندان بايد به غير از حفظ سلامت از حاشيه دور باشند و هر چه از حاشيه دورتر باشند موفق‌تر هستند مانند ورزش. مرحوم آقا تختي كه از دوستان نزديك من بود و جمعه‌ها با هم كوه مي‌رفتيم اگر كشتي مي‌گرفت، فقط كشتي مي‌گرفت يا در فوتبال آقاي پروين، يا كريمي فقط فوتبال بازي مي‌كنند در موسيقي هم اين طور است. جوان‌ها را بايد تشويق كرد نه تخريب.

دودوتا چهارتا

هنرمندان بزرگي مانند بنان، قوامي، اديب خوانساري و خوانندگان قبل و بعد از آنها آواز مي‌خواندند. من هم آواز مي‌خوانم حالا كمي با نمك‌تر يا كمي بي‌نمك‌تر، همه زحمت مي‌كشند، ولي در آن زمان هم من مي‌گفتم كه اگر يك سه گاه مي‌خوانيد، سه گاه دوم بايد با سه گاه اولي فرق داشته باشد. اگر قرار باشد فرقي نكند يك سه گاه ضبط كنيد و آن را مرتب پخش كنيد. در موسيقي بايد تنوع و خلاقيت وجود داشته باشد. در اين كتاب همه اين درس‌ها داده شده است. چهار عمل اصلي در رياضي وجود دارد؛ ضرب، تقسيم، جمع و تفريق. شما اينها را ياد مي‌گيريد كه با آنها مسئله حل كنيد. رديف و تشكيلات آن هم چهار عمل اصلي رياضي است. شما همين طور دو دوتا را تكرار كنيد هميشه چهارتا مي‌شود و اين كپي است. پس شما بايد رديف‌ها را بدانيد و با چاشني خلاقيت يك اثر جاويدان خلق كنيد. متأسفانه موسيقي امروز ما گرفتار همين مسئله است. خواننده آواز مي‌خواند و يك كاست بي‌سر و ته بيرون مي‌دهد. من در كار «مست مستم» كه در دستگاه شور بود، آن زمان بسيار مورد پسند مردم قرار گرفت ولي حالا به من بگويند آن را دوباره بخوان اين كار را نمي‌كنم و به جاي آن يك كار جديد با سلايق مردم بيرون مي‌دهم مانند كار آخر من با ساز دكتر جهانشاه برومند كه جراح دندانپزشك و فك است و ويلون را خيلي خوب مي‌زند و اين كار را با عنوان «ديگه اين آخر كاره» در منزل ضبط كرديم. اين كار نه آهنگساز داشت و نه چيز ديگر ولي به دل مردم نشست و تأثيرگذار شد. اين نوعي خلاقيت است.

منبع:

http://www.iran-newspaper.com/1391/4/10/Iran/5114/Page/19/Index.htm 


 



تسلیت استاد گلپا به مناسبت درگذشت بانو روشنک

گلی دیگر از برنامه گلها غریبانه خاموش شد...به من اطلاع دادند که متاسفانه بانو صدیقه رسولی معروف به روشنک نیز دار فانی را وداع گفتند.بانو روشنک از گویندگان خوش صدا و بی نظیر گلها و رادیو بودند که همکاری های بسیار زیادی در برنامه گلها با یکدیگر داشتیم.گویا ایشان را در روستای ییلاقی آهار واقع در شمال شرق تهران به خاک سپرده اند.این ضایعه دردناک را خدمت ملت هنردوست ایران و همچنین خانواده محترم ایشان تسلیت عرض میکنم.روحش شاد و یادش گرامی...اکبر گلپایگانی



عکسهای کنسرت باشکوه گلپا در تورنتو کانادا

Golpa Concert May 2012 In Toronto

با آرزوی سلامتی و طول عمر برای هنرمند بی بدیل موسیقی ایران اکبر گلپایگانی

منبع عکسها:

فیس بوک رسمی اکبر گلپایگانی

 

+ نوشته شده در  جمعه دوم تیر ۱۳۹۱ساعت 20:35  توسط فرهاد رحیمی  | 

تسلیت استاد گلپایگانی به مناسبت درگذشت استاد حسن کسائی

با نهایت تاسف و تاثر درگذشت دوست عزیز و هنرمندم جناب آقای حسن کسائی را که از مفاخر بزرگ تاریخ موسیقی ملی ایران می باشند خدمت خانواده این عزیز از دست رفته و همچنین مردم عزیز و هنردوست ایران تسلیت عرض میکنم.روحش شاد و یادش گرامی باد...اکبر گلپایگانی


صفحات رسمی فیس بوک اکبر گلپایگانی

دوستان عزیز در مورد صفحات فیس بوک متعددی که به نام استاد گلپایگانی هست سوال فرموده بودند.باید عرض کنم دو صفحه زیر تنها صفحات رسمی اکبر گلپایگانی در فیس بوک می باشد و صفحات دیگر ارتباطی به ایشان ندارد:

https://www.facebook.com/Akbar.golpa1

https://www.facebook.com/Akbar.Golpa2

لازم به توضیح می باشد که در صفحه اول لیست دوستانشان تکمیل شده است(۵۰۰۰نفر عضو و بیش از هزار نفر پیگیری کننده تا این لحظه)و عزیزانی که در فیس بوک عضو می باشند می توانند به صفحه دوم مراجعه نمایند که این صفحه نیر به علت استقبال بسیارعالی هواداران تقریبا در حال تکمیل شدن می باشد و به زودی صفحه شماره سه ایشان نیز اعلام خواهد شد.


ایجاد حاشیه ممنوع!!!

متاسفانه در چند روز اخیر افرادی معلوم الحال در این وبلاگ و همچنین وبلاگ گلهای آواز ایران نظرات تفرقه انداز و توهین آمیزمی نویسند و به نوعی قصدشان ایجاد اختلاف بین هواداران اساتید موسیقی ایران می باشد.دوستان عزیز موسیقی سلیقه ای می باشد و هر انسانی حق دارد به صدایی که علاقمند می باشد گوش فرا دهد.چه زمانی ما باید یاد بگیریم که به سلایق و نظرات دیگران احترام بگذاریم؟در این چند سال اخیر بحثهای زیادی در این مورد شده است و حتی خود من و بسیاری از دوستان نیز در این بحثها شرکت داشتیم آیا این بحثها سودی برای موسیقی کشورمان داشته است؟چرا نمی خواهیم باور کنیم هر هنرمندی در جایگاه و سبک خودش بهترین هست و مقایسه آنها با یکدیگر اشتباه می باشد؟سالهاست که هدف من و دوستان عزیزی چون نادر و خانم حسینی و سعید انصاری و فرهاد اردکانی و شریفی و ...ترویج موسیقی اصیل ایرانی می باشد و هیچ زمانی هم از کسی توقع تشکر یا خسته نباشید نداشته و نداریم ولی متاسفانه هر بار مطلبی در یکی از وبلاگها زده می شود عده ای جبهه گیری می کنند و حرفهایی به زبان می آورند که در شان کسی که خود را هوادار موسیقی ایرانی می داند نیست.موسیقی اصیل ایرانی موسیقی چاله میدانی نیست که هر کسی هر چیزی از دهانش خارج شد به زبان بیاورد.باید یاد بگیریم به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم.چه ایرادی دارد یک نفر صدای بنان را دوست داشته باشد و دیگری گلپا یا ایرج یا محمودی خوانساری و ...؟مهم این هست که همه این بزرگان برای اعتلای موسیقی ایرانی زحمت کشیده اند و آثار ماندگاری در تاریخ موسیقی ایران ثبت نموده اند که هرگز تکرار نخواهد شد.عزیزانی که با نام هوادار گلپا یا هوادار ایرج برای یکدیگر شاخه شونه میشکید!!!روی سخنم با شماست.آیا نمی دانید این دو بزرگوار از قدیم با یکدیگر رفاقت دیرینه دارند و چقدر همدیگر را قبول دارند؟استاد گلپایگانی در این چند سالی که در خدمتشان هستم همواره از استاد ایرج به نیکی یاد می کنند و ایشان را ستایش میکنند و دوستان عزیزم که نیز با استاد ایرج در تماس هستند تعریف می کنند که استاد ایرج همیشه می گویند در آواز اکبر گلپایگانی را فقط قبول دارم.آیا این همه علاقه و محبت این دو استاد به یکدیگر را نمیبینید که به خودتان اجازه می دهید به عقیده و سلیقه دیگری اهانت می کنید؟ایا بارها فیلم مراسم هایی را این دو بزرگوار شرکت دارند و از علاقه خود به یدگیر سخن می گویند را ندیده اید که اینطور گستاخانه بی احترامی می کنید؟به من چه ارتباطی دارد یکی به صدای وفائی یا ... علاقه دارد و به صدای گلپا ندارد؟آیا من باید به این شخص اهانت کنم که چرا به صدای گلپا علاقه نداری؟؟خوب عزیز من گوش ایشان با صدای وفائی یا هر خواننده دیگری ارتباط بهتری برقرار می کند و ارتباطی به من ندارد.از این به بعد در این وبلاگ نظرات حاشیه ای و نظراتی که هنرمند دیگری را تخریب می کند تایید نخواهد شد.به جای تخریب یکدیگر سعی کنیم از شنیدن صدای خوانندگان مورد علاقه مان لذت ببریم و افتخار کنیم که هوادار موسیقی هستم که سرشار از عشق و احساس و عرفان می باشد.برای این قسمت مصاحبه قدیمی گلپا و ایرج(دهه پنجاه)با یکدیگر را قرار می دهم تا بیش از پیش به صمیمیت این دو هنرمند عزیز که حتی از یکدیگر انتقاد هم می کنند پی ببرید:

مقدمه:

ایرج و اکبر گلپایگانی"گلپا" دو خواننده موسیقی اصیل ایرانی از سالها قبل یکه تازان آوازهای اصیل ایرانی هستند و در سبک خود برای خود رقیبی نمی شناسند.انچه که می خوانید گفتگوی جالب و شنیدنی این دو خواننده معروف با یکدیگر است که قبل از اجرای برنامه در برنامه جمعه بازار فریدون فرخزاد،مبادرت به آن کرده اند و راوی هنری از این گفتگوی دوستانه برداشت کرده است.

گلپا:

ایرج جان شنیدم که دیگه نمی خوای توی فیلمها آواز بخونی؟

ایرج:

والله میدونی این روزها بیشتر خواننده ها آوازه خوان فیلم شدن و قرب و منزلت این کار تا حدود زیادی پایین اومده.از طرفی همونطور که میدونی من بیشتر وقتم صرف رسیدگی به کارهای کارخانه صفحه زنی خودم می کنم و در نتیجه فرصت کمتری برام باقی می مونه که اونم صرف رسیدگی به کارهای خانوادگی میشه،پس وقت اونو ندارم که در فیلمها آواز بخونم.خوب تو چیکار میکنی.چند وقته که نمیبینمت.

گلپا:

این روزها که دارم مقدمات سفرمو به آمریکا فراهم می کنم.قراره من و الهه برای دادن کنسرت به کالیفرنیا بریم و چند روزی هم در کاباره درویش نیویورک برنامه اجرا کنیم.واسه همین سفر چند قطعه شعر هم آماده کردم که قراره فردا همراه با تار فرهنگ شریف و ضرب امیر بیداریان برای برنامه گلها ضبط کنیم.راستی اگر دلخور نمیشی میخوام یک سوالی از تو بکنم و اونهم اینکه عده ای عقیده دارن استفاده هر چه بیشتر از صدای عارف در فیلمهای فارسی باعث شده که تو دیگه تو فیلمها نخونی.

 ایرج:

این حرف هم از اون حرفهای خیلی خنده داره که بعضی ها ناخوداگاه به زبون میارن.علت اینکه من فعالیت خوندن در فیلمها رو کم کردم فقط به خاطر گرفتاری هائی است که دارم نه وجود آقای عارف.چون همه میدونن که من و عارف در دو سبک کاملا متفاوت می خونیم و از طرفی این خود من هستم که از مدتها قبل کمتر راضی میشم توی فیلمها بخونم نه اونکه کسی منو وادار به کناره گیری کرده باشه.این درست مثل اون میمونه که مثلا برم ترانه جاز بخونم و عارفو از میدون بدر کنم که البته قبول صحت این مساله تا حدود زیادی غیرممکن است.

گلپا:

ازت ممنونم که جواب سوالمو دادی و خیلی هارو از اشتباه دراوردی.خوب حالا که صحبت از آواز خوندن بمیون اومد ممکنه ازت بپرسم که عقیده تو در مورد و صدای من چیه:

ایرج:

حقیقتو بگم یا هندونه زیر بغلت بزارم.

گلپا:

معلومه میخوام حقیقتو بگی.

ایرج:

به عقیده من تو در خواندن آواز خواننده پرقدرتی هستی و من بصدای تو خیلی علاقه و در عین حال ایمان دارم.اما در مورد خودت تنها عیبی که داری اینه که یه کمی خودتو میگیری.خوب عقیده تو در مورد من و صدای من چیه؟

گلپا:

صدات فوق العاده عالیه و من هم بصدای تو ایمان دارم.و اما خودت خیلی آدم خوبی هستی،ولی یه عیب داری و اونهم اینه که لجباز و یکدنده هستی.راستی تا یادم نرفته به عقیده تو "ما" یعنی من و تو رقیب یکدیگر هستیم؟

ایرج:

والله چه عرض کنم،خود تو در این مورد چه عقیده ای داری؟

گلپا:

من که فکر نمی کنم بین من و تو رقابتی وجود داشته باشد.

ایرج:

من هم همین فکرو میکنم،چون سبک خواندن من با سبک خواندن تو کاملا متفاوته.اصلا منظور تو از این سوال چی بود؟

گلپا:

میخواستم جواب اونهائی رو بدم که همه جا شایع می کنند من و تو رقیب همدیگه هستیم و برای هم شاخه شونه می کشیم.

ایرج:

حالا نوبتی هم باشه نوبت سوال کردن منه.ممکنه بگی عقیده تو در مورد موسیقی اصیل ایرانی چیه و آیا فکر نمیکنی خطری موسیقی سنتی ما رو تهدید می کنه.

گلپا:

والله موسیقی اصیل ایرانی که احتیاج به تعریف کردن نداره چون اونهائی که باید این موسیقی را بشناسند می شناسند ولی در مورد خطری که براستی موسیقی اصیل ما را تهدید می کند،این سنت غرب گرائی است که بعضی ها دچار آن شده اند و هر روز از روز بیشتر به سوی موسیقی غربی و شرقی و ترکی و عربی گرایش پیدا می کنند و موسیقی اصیل را بدست فراموشی می سپارند.عقیده تو در این مورد چیه.

ایرج:

به عقیده من در چند سال اخیر بعلت بعضی بی توجهی ها موسیقی اصیل ایرانی دچار تغییر و تحول شده است و هرگاه این روال ادامه یابد روی خواهد رسید که باید فاتحه موسیقی اصیل ایرانی را خواند.

گلپا:

مثل اینکه فرخزاد ما را صدا می زند.گویا نوبت اجرای برنامه بما رسیده است.

ایرج:

آره،بریم داخل استدیو.

نکته:نکته جالب توجه در این مصاحبه پیش بینی صحیح این دو هنرمند بزرگ از آینده موسیقی اصیل ایرانی می باشد که امروز به روشنی می بینیم!!!


گلهای مخصوص به مناسبت نهمین سالگرد برنامه گلها

در این قسمت گلهای رنگارنگ مخصوص را که به مناسبت نهمین سالگرد برنامه گلها اجرا شده هست را تقدیم علاقمندان به موسیقی اصیل ایرانی می نمایم.در این برنامه به ترتیب از هنرمندانی که در برنامه گلها حضور یافته اند نام برده می شود و از هر هنرمند قطعه ای کوتاه پخش می شود:

گلهای رنگارنگ مخصوص(ویژه نهمین سالگرد برنامه گلها)


موفق باشید


+ نوشته شده در  شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۱ساعت 17:19  توسط فرهاد رحیمی  |