GOLPA 22.12.2012 LIVE IN MUNICH.
درود بر همه دوستان عزیزی که برای مرور خاطرات هم که شده به این صفحه مراجعه می کنند. روزگاری که اینستاگرام و تلگرام و فیس بوک و دیگر صفحات مجازی نبود من در این وبلاگ به ارائه آثار استاد گلپا می پرداختم. آپلود یک فایل پنج مگابایتی با اینترنت کند آن دوران گاهی ساعتها به طول می انجامید. با همه سختی ها من آن دوران را بیشتر دوست دارم چون صمیمیتها و دوستی ها بیشتر بود. چند سال هم هست در اینستاگرام و تلگرام و فیس بوک در خدمتتان هستم و خوشحالم هنوز با برخی دوستان قدیمی در ارتباطم. ارادتمند شما فرهاد رحیمی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:21  توسط فرهاد رحیمی
|
سلام.دوستان عزیز می توانند در تلگرام رسمی اکبر گلپایگانی عضو شوند:
https://telegram.me/golpa1
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 20:12  توسط فرهاد رحیمی
|
به همت سایت «موسیقی ما» و حضور چهرهها و اهالی موسیقی؛ جشن تولد 80 سالگی استاد «گلپا» برگزار شد
موسیقی ما -
بعد از ظهر پنجشنبه 10 بهمن ماه، به همت سایت موسیقی ما، جشن تولد 80
سالگی استاد بینظیر و بیهمتای آواز ایران «اکبر گلپایگانی» (گلپا) در
منزل شخصی ایشان برگزار شد تا جمعی از دوستداران ایشان گرد هم آیند و تولد
این بزرگ مرد موسیقی کشور را جشن بگیرند.برای دیدن عکس ها و فیلمهای این گزارش به لینک زیر مراجعه نمایید: http://www.musicema.com/node/193034 به مناسبت سالروز تولد اکبر گلپا دیدار با یک اسطوره برای آقای اصالت و آواز،استاد بی همتا اکبر گلپایگانی [ آرش نصیری - روزنامهنگار / مدیر و مجری برنامه 1000 صدا] اول صبح، بیست دقیقه مانده به ساعت شش میزند به کوه. دوستان و همراهاناش برای این ورزشهای صبحگاهی، بیشتر ورزشکاران هستند؛ اما موسیقی در همه زندگیاش جاری بوده و هست. میگوید: «من سالهاست که ورزش میکنم و همیشه خودم را آماده و سرحال نگه داشتهام که این موضوع مهمی برای یک خواننده است. هر روز صبح با آقای «مهدیزاده» (قهرمان کشتی) و دوستان ورزشکار دیگر به کوه میرویم و در آنجا یکی از کارهایی که میکنیم، این است که آواز میخوانیم و راه میرویم. یعنی در کوه تمرین هم میکنیم.» مرامش مرام مردان قدیم است؛ درِخانهباز و روراست. نه هیچکس را آنقدر بزرگ میکند که نشود نقدش کرد و نه با کسی دشمنی و کینه دارد. تقریباً با همه بزرگان موسیقی و ترانه همکاری و در بالاترین ردههای آواز و موسیقی ایرانی کار کرده است. اما در نگاهش به هنر و موسیقی ایرانی، ذرهای تعصب خشک وجود ندارد و در کار، تنها برای یک چیز اصالت قائل است: خلاقیت. میگوید: «ردیف مثل دودوتا، چهارتا و چهار عمل اصلی است. شما اینها را یاد میگیرید که بتوانید مسأله حل کنید. اگر مدام بخواهید بگویید سه چهار تا، دوازدهتا و سه پنج تا پانزده تا، مردم به شما میخندند. اینها پایه است برای حل مسأله و تازه حل کردن مسأله هم، راههای مختلف دارد. اگر شما یک سهگاه بخوانید و دوباره یک سهگاه مثل همان بخوانید و ده تا سهگاه مثل آن بخوانید که اهمیتی ندارد. یکی بخوان و بگو همان را ده بار پخش کنند.» اینها را کسی میگوید که سالها با «نورعلیخان برومند» دَمخور و همراه بوده و در رادیو 17 سال فقط آواز میخوانده: «استاد «صبا» شب و روز با «نورعلیخان برومند» بود و چون آقای «برومند» چشمش نمیدید، من عصای دستش بودم. من میرفتم آقای «صبا» را میآوردم و بعد میبردم میرساندم، ایشان را میبردم پیش «صبا» و دیگران و در این بین، از این بزرگان خیلی چیزها یاد گرفتم. تنها شعر و ادبیات و موسیقی نبود. زندگی کردن، احترام بزرگتر را نگه داشتن، عشق به آثار خوب، عشق به کارهای خوب گذشتگان، خوبی کردن و همه و همه. «نورعلیخان» میگفت شما نباید مثل آقای «بنان» یا آقای «فاختهای [قوامی]» بخوانی. آنها دارند به آن خوبی میخوانند. اگر شما میخواهید بخوانید، باید حتماً یک سبک و روش برای خودتان انتخاب کنید که قبلاً وجود نداشته. من اینها را به عنوان اصول کاری خود مدنظر گرفته بودم که بعد آن آواز شور را با مرحوم «مرتضیخان محجوبی» خواندم: «مست مستم ساقیا دستم بگیر.» این شور از یک گوشه به نام مثنوی بود، اما من طوری آن را اجرا کردم که استثنایی بود و سابقه نداشت. من با این آواز معروف شدم، نه با ترانه. اگر ترانه هم خواندم، نرفتم ترانههایی که از قدیم وجود داشت را بخوانم. بعد از 17 سال وقتی آمدم ترانه خواندم، چیزی را خواندم که برای آن روز و روزگار بود. من چیزی که از استادانم آموخته بودم را گسترش دادم و چیزی را اجرا کردم که تا آن موقع کسی انجام نداده بود و این روال طبیعی هنر و علم است. به قول مرحوم «صبا»، اگر علم قرار باشد درجا بزند و هیچ شاگردی از استادش جلو نزند که علم نیست و تمام علمها میخوابد. باید شاگردان از استادان جلو بزنند تا علم پیشرفت کند. ببینید الان موبایل به کجا رسیده است. آقای «نادری»، دانشمند ایرانی ناسا، شاتل را میبرد توی آسمان و در کره مریخ مینشاند. اینها شاگردانی هستند که از استادان جلو زدهاند. اگر ما مدام بگوییم منم، منم، این هیچکسی را به هیچجا نمیرساند و زندگی، موسیقی، عشق و عرفان را هم از بین میبرد. بعد میبینید که این روزها اکثر موسیقیها شبیه هم شده است.چرا؟ برای این که آن حال و خلاقیت وجود ندارد. من همیشه به شاگردانم میگویم، درست است که شاگرد من هستی، اما خودت باید جلو بروی.» به همه، اینها را میگوید. در این نزدیک به 12-13 سال بارها خوانندههای جوان زیادی را دیدهام که از اقصینقاط کشور آمدهاند تا از استاد درس بزرگی و ماندگاری بگیرند. همه را به خودشان و به آموختن و تلاش کردن ارجاع میدهد. به خودش هم برمیگردد که از استادانش همین را آموخته است: «وقتی من پا به عرصه هنر گذاشتم، خوانندههای خیلی خوبی داشتیم. آقای «بنان»، «فاختهای»، «عبدالوهاب شهیدی»، «ایرج»، «محمودی خوانساری»، «نادر گلچین» و دیگران. آنها همه جایگاه خودشان را داشتند و همه خوب بودند. اما چه اتفاقی افتاد که من توانستم جایگاه خودم را پیدا کنم؟ من نیامدم با «مرغ سحر» خودم را معروف کنم. این اواخر که مد شده بود همه فقط «مرغ سحر ناله سر کن» را بخوانند. فکر میکردند اگر «مرغ سحر» بخوانند، گل میکنند. بابا این برای آن زمان بوده، خیلی هم خوب بوده، اما شما باید چیزی برای زمان حال بخوانید. من وقتی شروع کردم، 17 سال فقط آواز خواندم، نه ترانه. 17 سال آواز خواندم و با «مست مستم ساقیا دستم بگیر» معروف شدم و بعد در موقعیتی که فکر کردم مناسب است، شروع کردم به خواندن ترانه. حالا اگر من به شاگردم بگویم فقط باید همین قالبی و شکلی که من میخوانم بخوانی و همینجور تحریر دهی، آن شاگرد خراب میشود. شاگرد باید ردیفها و دودوتا چهارتا را از من یاد بگیرد، اما راه خودش را برود. شما ممکن است برای آمدن به منزل ما بروی سر پل تجریش، بعد بروی توپخانه بعد بیایی فرمانیه یا صد راه دیگر، اما مهم این است که به اینجا برسی. راههای رسیدن بینهایت است و هرکس باید راه خودش را برود. برخی از خوانندگان، خوانندگان قالبی هستند. مثل قالبهای خِشت که سابقاً یک قالب میگذاشتند که چهارگوش بود و در آن خاک و گِل میریختند و دوباره یکدفعه میدیدید صدتا خشت بغل هم، همه یکاندازه است. این نوع قالبی زدن و خواندن را مردم نمیپسندند. مردم دنبال چیز نو هستند. اگر آوردید، خریدارش هم پیدا میشود.» اینها را با تمام وجود میگوید، چون سالها با این عقیده زندگی کرده است. جایجای حرفهای استاد درس است برای همه هنرمندان به خصوص هنرمندان موسیقی امروز، حتی اگر ژانر کاریشان موسیقی اصیل ایرانی نباشد. این حرف همیشه یک راهکار است: «مردم دنبال چیز نو هستند. اگر آوردید، خریدارش هم پیدا میشود.» وقتی این را میگوید، منظورش فقط موسیقی اصیل ایرانی نیست. میگوید: «به نظر من تمام موسیقیها زیبا هستند؛ راک، پاپ و هر سبک موسیقی اگر به شکل صحیح خود اجرا شود، زیباست. تنها سهگاه و شور زیبا نیستند. موسیقی انواع و اقسام دارد و اگر بگویید فقط فلان سبک، به نظر من خودخواهی است.» و ادامه میدهد: «عدهای هستند که سلیقه خودشان را بر همهچیز مقدم میدانند، اما به نظر من همه کارها خوب هستند و هرکس سلیقه خودش را دارد و همینطور هرکس جایگاهی دارد. آقای «بنان» در موسیقی یک جایگاه دارند، آقای «فاختهای» یک جایگاه و همینطور آقای «ادیب خوانساری»، یک جایگاه. «طاهرزاده»، «نادر گلچین»، «محمودی خوانساری»، «شجریان» و… هرکس به نوبه خود جایگاهی دارند. هیچوقت نباید بگوییم فقط من درست میگویم و بقیه هیچ هستند. نه، دیگران بودهاند که ما توانستهایم باشیم.» ***
در گفتههای استاد، اصل بر اصالت استوار است در هر چیز و هنر و انسان و هنرمند اصیل، از درونش و از وجودش میآید و آنکه میخواهد مثل «گلپا» باشد که در 80 سالگی هم تأثیرگذار و شنیدنی است، باید بر این اصالت و انسان تأکید کند: «شما اگر الان با هنرمندانی که از دوره ما ماندهاند صحبت کنید، هیچوقت حرف بد راجع به کسی نمیشنوید. شاید در نهایت بگویند فلانی خیلی خوب است، اما این نقاطضعف را هم دارد، اما نقاطضعف را هم گنده نمیکنند و برای زحمتی که دیگران کشیدهاند، ارزش قائلند. اما حالا همه اصل مطلب را فراموش کردهاند و دنبال یک نقطه جوهری در یک قالیچه زیبا میگردند تا آن را درشت جلوه دهند. همه محترم هستند و جایگاه خودشان را دارند. مردم هم خوب میفهمند که چه کسی چه کاری انجام داده و همینجا میگویم که من دست تمام هنرمندان ایران را میفشارم و همه آنها را دوست دارم.» همیشه هم برای این درسهای اخلاقی، از پیشکسوتان و دوستان ذکر خیری میکند: «هنرمند تنها این نیست که خوب بخواند یا خوب ساز بزند، باید چیزهای دیگری را هم در کنارش یاد بگیرد و کار کند. آقای «تهرانی» همیشه میگفت اول آدم باشید، بعد هنرمند.» ***
در آخرین کنسرت استاد «خرم» برای دیدن کنسرت و دیدار دوست قدیمش به سالن برج میلاد رفته بود. استقبال مردم آنقدر بود که آنجا را به هم ریخته بود. وقتی استاد «خرم» درگذشته بود، از استاد «گلپا» دربارهاش پرسیده بودم. گفته بود: «عقدهها کنار میرود و چوب لای چرخ گذاشتنها انشاءالله تمام میشود و وقتی همه میخواهند از ته دل قضاوت کنند، میبینند که این موضوع درست است که «خرم» یک آهنگساز بینظیر بود. چیزهایی از گوشههای مختلف پیدا میکرد که از دانش، هوش و هنرمندی بینظیرش حکایت میکرد. «خرم» فراموش نمیشود. هروقت شما آهنگی از او را زمزمه میکنید، یعنی او زنده است.» هنرمند را هنرش زنده نگه میدارد و «گلپا» را هنرش، عشقش و زندگی سالمش.
در 80 سالگی میخواند و این معجزه عشق است. هیچچیز، حتی سالها نبودن در
متن جریانات روز موسیقی او را از یاد مردم نبرده است و هر روز در خاطر مردم
بزرگتر میشود. این هم معجزه عشق است. به مناسبت سالروز تولد اکبر گلپایگانی؛ گفتگوی روزنامه شرق با فرهنگ شریف،میلاد کیایی و منصور نریمان ...
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 11:57  توسط فرهاد رحیمی
|
گفتگوی روزنامه آرمان امروز با اکبر گلپایگانی:
کینه راهی برای موفقیت نیست! امروزه هنر جایش را به ادعا داده است!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم آذر ۱۳۹۲ساعت 19:17  توسط فرهاد رحیمی
|
عکسی کمیاب از اجرای گلپا از راست به چپ: اکبر گلپا _ امیر پازوکی(نوازنده عود) _ پورج ندیمی(نوازنده سنتور) _ آبتین اجلالی (نوازنده ضرب) _ مهیار فیروز بخت (نوازنده ویلن) ... اکبر گلپا و همسرش گلرخ گرایلی گلپا در تیم فوتبال هنرمندان 1346 از راست به چپ: از راست به چپ: کوروس سرهنگ زاده،انوشیروان روحانی،عهدیه،ایرج،حبیب اله بدیعی،مهین دیهیم،همایون خرم،اکبر گلپا،اسداله ملک،مهستی،حمید قنبری صحبت های فضل اله توکل در مورد گلپا در شبکه آموزش ! ویدئو را از لینک زیر می توانید دانلود نمایید: http://golpa3.persiangig.com/video/TAVACOL-%20GOLPA.flv لینک ویدئوی مصاحبه جالب شهروز رفیعی با گلپا در سال 1993 ویدئو را در لینک زیر می توانید مشاهده نمایید: http://www.youtube.com/watch?v=RRBvGM2Y1Ws
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۲ساعت 13:20  توسط فرهاد رحیمی
|
گفتگوی منتشر نشده اعتماد با زنده یاد فریدون حافظی
- من از گلپا تشكر كردم به خاطر اينكه باعث شده بود توي خانه مردم پر بشه از صفحه هاي موسيقي ايراني
منبع:روزنامه اعتماد عکسی به یادماندنی از حضور گلپا و فردین در جشن عروسی دختر ناصر ملک مطیعی
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۲ساعت 13:21  توسط فرهاد رحیمی
|
اکبر گلپایگانی: مخاطب من اینجاست / ایرج گردن کلفت آواز ایران استاکبر گلپایگانی معروف به گلپا همانند حسین خواجهامیری، خواندن را به
شکل حرفهای از سنین پایین آغاز کرد و همانند او سالها از خواندن محروم
ماند. با این حال او سالها قبل به دعوت دانشکده «میوزیک بیلدینگ»
کالیفرنیا به همراه استاد فرهنگ شریف به تدریس موسیقی ایرانی پرداخت. با همه اینها به نظر میرسد که هم اکنون آواز بیات تهران تا حدودی به فراموشی سپرده شده است؟ ایرج را باید از معدود خوانندگانی دانست که توانست سبک مخصوص به
خودش را داشته باشد. چگونه این اتفاق افتاد؟ به خاطر توانایی حنجرهاش
بود؟ تکنیکش یا بهرهگیری از استادان تراز اول؟ خیلیها بر این اعتقادند که ایرج با حضورش در سینما، باعث شد که شخصیت موسیقیاییاش تحت تأثیر شخصیت سینمایی فردین قرار گیرد. شما و آقای ایرج سی و چند سال از خواندن محروم ماندید، اما
همچنان در ایران ماندید. این کمی عجیب نیست؟ یعنی این ماندن هزینه سنگینی
برای شما نداشت؟ منبع: http://khabaronline.ir/detail/312083/culture/music
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 2:34  توسط فرهاد رحیمی
|
دانلود آهنگ جدید گلپا به نام "ویرانه"
آنجا که روزی خانه ی عشق و صفا بود عاشق ترین بودی برایم حال اخرینم بهر تو رنج آفرینم بهر تو ... لینک دانلود:
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:40  توسط فرهاد رحیمی
|
به زودی شنونده جدیدترین ترانه اکبر گلپایگانی به نام ویرانه خواهید بود.شعر و آهنگ از ساخته های فضل اله توکل در دستگاه ماهور می باشد ... متن صحبتهای اکبر گلپا در مورد این آهنگ سلام و عرض ادب دارم خدمت همه عزیزان علاقمند به موسیقی اصیل ایرانی.مدتی پیش اعلام آمادگی کرده بودم بعد از دهه ها عدم اجرای برنامه در ایران به نفع زلزله زدگان عزیز کنسرتی برگزار کنم که متاسفانه شرایط برای اجرای این کنسرت مهیا نشد!به همین علت تصمیم گرفتم اثر جدیدم به نام "ویرانه" را که شعر و آهنگ آن از آقای فضل اله توکل می باشد به صورت رایگان و از طریق سایت و فیس بوک شخصی خودم به هموطنان عزیز زلزله زده و مردم عزیزم تقدیم نمایم.این آهنگ که در دستگاه ماهور ساخته شده است تا چند روز آینده از طریق این صفحه و تمامی سایتهای معتبر موسیقی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت و امیدوارم مورد توجه همه عزیزان قرار بگیرد.شاد و سلامت باشید ... با احترام اکبر گلپایگانی اکبر گلپایگانی:هیچکس چون جلیل شهناز در نوازندگی تار خلاقیت نداشت مراسم تجلیل از بزرگ مرد موسیقی ایران در اصفهان برگزار شد و پیام اکبر گلپایگانی با این مقدمه که، هیچ کس چون جلیل شهناز نتوانست در نوازندگی تار از خود خلاقیت نشان دهد، برای حاضران قرائت شد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، صبح روز جمعه(7 تیر)، مراسم تجلیل از بزرگ استاد تار ایران زمین در مسجد سید اصفهان برگزار شد. در ابتدای این مراسم محمد جواد کسایی فرزند مرحوم استاد حسن کسایی متن پیام خواننده موسیقی اصیل ایرانی، اکبر گلپایگانی را به شرح ذیل قرائت کرد: «فقدان استاد گران قدر موسیقی ایران، جلیل شهناز را به مردم هنر دوست اصفهان تسلیت میگویم هیچ کس چون جلیل شهناز نتوانست در نوازندگی تار از خود خلاقیت نشان دهد آثار وی ملودیهای پر مغز زیبا و جاودانه بود و نواختههای بسیاری از این استاد بی نظیر بر جای مانده است که در هیچ کدام " تکرار" نقشی ندارد همه نوآوری و همه بداههپردازی است. بسیاری نی نواختند،مینوازند و خواهند نواخت اما هیچ کس ( حسن کسایی) نشد و نخواهد شد... تردید ندارم روزی و روزگاری خواهد آمد که ما نیستیم اما مجسمه سه اسطوره جاودان موسیقی ایران درشهر اصفهان را بنا خواهند کرد. مجسمه تاج اصفهانی در وردی شهر اصفهان مجسمه حسن کسایی را در میدان نقش جهان ( که نگین شهر اصفهان است) و مجسمه جلیل شهناز در خروجی اصفهان ( به سمت شهر حافظ و سعدی یعنی شیراز) یاد هنرشان_ همواره برای ملت و فرهنگ ایران جاودانه باد _ دوستدارتان اکبر گلپایگانی 5 تیرماه 1392" منبع:ایسنا
+ نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ساعت 2:1  توسط فرهاد رحیمی
|
برنامه هایی با همکاری گلپا و شهناز ...
متاسفانه هنرمندان حادثه ساز تاریخ موسیقی ایران و برنامه گلها از میان ما می روند بی آنکه توانسته باشیم تقدیر شایسته ای از این بزرگان به عمل آوریم.استاد جلیل شهناز خداوندگار تار و یار دیرینه و صمیمی اکبر گلپایگانی یکی دیگر از هنرمندان جاودان تاریخ موسیقی ایران بودند که متاسفانه دار فانی را وداع گفتند.جلیل شهناز و اکبر گلپایگانی همکاریهای بسیار زیادی در برنامه گلها و همچنین در دیگر برنامه های رادیو و کنسرتها و بزم ها با یکدیگر داشته اند و می توان به جرات گفت در میان خوانندگان آواز گلپا بیشترین همکاری را با زنده یاد شهناز داشتند.از این برنامه های بی نظیر می توان به گلهای جاویدان شماره 147(دشتی،خسروشیرین) اشاره کرد که از برنامه های مورد علاقه زنده یاد شهناز بود یا برگ سبز 256 در بیات ترک(زند) که از دیگر برنامه های زیبای این دو هنرمند بزرگ بود و همچنین راست پنجگاه این دو بزرگمرد که به صورت تصویری ضبط شده است نیز بی گمان یکی از شاهکارهای موسیقی ایران می باشد که حتی خود زنده یاد شهناز در این مراسم بعد از اجرای اواز گلپا به تعریف و تجمید از گلپا و اجرایش می پردازند. اکبر گلپایگانی و جلیل شهناز صمیمیت و نزدیکی بسیار زیادی به هم داشتند و حتی چند سال قبل استاد جلیل شهناز مطلبی در مورد گلپا در مجله موسیقی قرن 21 نوشت که خواندن آن خالی از لطف نیست: "آقای اکبر گلپایگانی از هنرمندانی است که دوستش دارم و علاوه بر این که صدای کم نظیری دارد،زحمات بسیاری در راه اعتلای آواز ایرانی کشیده است.به طور خلاصه می توانم بگویم گلپا هنرمندی واقف،وارد و استاد و مانند اقایان بنان،فاخته ای(قوامی)،تاج اصفهانی و ادیب خوانساری صاحب سبک است". همسر استاد جلیل شهناز نیز اکبر گلپایگانی را خواننده محبوب و مورد علاقه خودشان می دانند و در کتاب همسران هنرمندان نوشته شهین حنانه در مورد گلپا چنین اظهار نظر کرده اند: "من صدای گلپا را در صدر قرار می دهم.هم از نظر وسعت و هم از نظر تحریر بی همتاست،وصیت کرده ام بعد از مرگم برایم هیچ کاری نکنند،فقط گلپا بیاید و در عزای من بخواند و اگر نیامد،نوار صدایش را بگذارند". امیدوارم قدر انگشت شمار هنرمندان بزرگمان را که در قید حیات هستند بدانیم و مرده پرست نباشیم.هنرمند تا زنده هست باید به فریادش رسید.ما مدیون این بزرگان هستیم چون اگر این بزرگان نبودند موسیقی ما از بین می رفت!همانطور که طی سالهای اخیر با خانه نشینی این بزرگان موسیقی اصیل ایرانی رنگ دیگری به خود گرفت و به حاشیه رانده شد! در رمانس آخر گلپا به نام دیگه این آخره کاره گلپا حرف دل همه هنرمندان را زد و چه زیبا خواند: دسته های گل نهادن بر مزار من چه سود؟ در زمان بودنم یک شاخه گل دستم بده ... در آخر لینک چند برنامه با همکاری گلپا و جلیل شهناز تقدیم به حضورتان می گردد: لینک آواز خسرو شیرین: http://www.iransong.com/g.htm?id=76980 لینک آواز شوشتری: http://www.iransong.com/g.htm?id=75525 آواز معروف مهلت دیدار در بیات ترک: http://www.iransong.com/g.htm?id=75472 لینک آوازی در بیات ترک: http://www.iransong.com/g.htm?id=72420 عکسی قدیمی از اکبر گلپا و ناصر ملک مطیعی پیام تسلیت اکبر گلپایگانی به مناسبت درگذشت احمد ابراهیمی درگذشت جناب آقای احمد ابراهیمی هنرمند پیشکسوت آواز ایرانی را خدمت خانواده محترم ایشان و مردم هنردوست ایران تسلیت عرض میکنم.روحش شاد و یادش گرامی ...
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم تیر ۱۳۹۲ساعت 15:33  توسط فرهاد رحیمی
|
متن پیام تسلیت استاد گلپا به مناسبت درگذشت استاد شهنازیادداشت اکبر گلپا در مورد استاد جلیل شهناز در روزنامه شرق روزنامه شرق 28 خرداد 1392
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:9  توسط فرهاد رحیمی
|
گلپایگانی در میان خوانندگان آواز رقیب نداشت و در مرتبه اول قرار گرفت. صفحات گلپا رکورد فروش صفحات ایرانی را شکست صدای گیرای گلپا باعث شد مردم بیش از پیش به آواز اصیل ایرانی روی بیاورند گلپا و ویژه نامه نوروزی مجله بهاری گفتگوی مفصل با استاد اکبر گلپایگانی خواننده برتر ایرانی پیرامون آسیبهای موسیقی ایرانی فقط می خواهند چوب لای چرخ همدیگر بگذارند! مقدمه: یکی از هنرمندان بزرگی که در اواخر دهه سی و زمانی که موسیقی آوازی ایران تقریبا به شکل امروز رو به نزول درآمده بود، در آسمان موسیقی ایران ظهور کرد و با نبوغ و خلاقیت ذاتی و سواد موسیقی بالایی که داشت موسیقی ایرانی را از مرگ حتمی نجات داد، اکبر گلپایگانی بود. هنرمندی که با صدای آسمانی و منحصر به فردش هفده سال اول دوران فعالیتش را فقط آواز خواند. آوازهایی که هر کدام رنگ و بوی دیگری داشتند و شبیه به هم نبودند و این خلاقیت از گلپا نابغه ای ساخت که در تاریخ موسیقی ایران برای همیشه ماندگار شد. اکثر بزرگان و اساتید موسیقی ایران اعتقاد دارند که گلپا از نظر جنس صدا و تسلط بر ردیف ها و مرکب خوانی و تلفیق شعر و موسیقی بی نظیر می باشد. در مورد این هنرمند بزرگ مطالب زیادی توسط بسیاری از اساتید هنر ایران و دیگر کشورها گفته شده و در کتابها و روزنامه ها و مجلات مختلف چاپ شده است و بیشتر علاقمندان به موسیقی ایرانی با بیوگرافی این هنرمند صاحب سبک آشنایی دارند. با استاد گلپا درباره اصلی ترین معضلات موسیقی در سالهای اخیر صحبت کرده ایم. * مدتهاست موسیقی اصیل ما دیگر به مانند سابقه مخاطب ندارد. شما علل افت موسیقی اصیل ایرانی در این چند دهه اخیر را در چه می بینید؟ اول ما باید ببینیم چه کسانی در گذشته موسیقی فاخر ما)مثل برنامه های «گلها »( را اداره می کردند و هنرمندان ما چه کسانی بودند چون برای هر کاری باید اسباب کار فراهم باشد.اسباب کار چه بوده که آن موسیقی زیبا تبدیل شده به این موسیقی که امروز فرم آن عوض شده؟ آن موسیقی که ما در مورد آن صحبت می کنیم هنرمندانی داشت مثل مرتضی خان محجوبی،علی تجویدی، روح ا.. خالقی، موسی معروفی و همایون خرم، حبیب بدیعی، حسن کسایی، پرویز یاحقی و جلیل شهناز و بسیاری دیگر و اگر اینها نبودند آن آهنگهای زیبا و ماندگار خلق نمی شد. همه اینها ردیف را بلد بودند و کسی نمی تواند بگوید که اینها ردیف را بلد نبودند ولی چیزی که اینها داشتند نبوغ و خلاقیت بود که باعث شد این هنرمندان بزرگ در عرصه موسیقی ماندگار شوند و آن موسیقی های زیبا به یادگار بماند. مثلا وقتی من آمدم سه گاه بخوانم از گوشه حصار شروع کردم به خواندن با شعر «رند و خراباتی و دیوانه و مستیم » و نیامدم از درآمد بخونم و به جای «دل ای دل » و «امان امان » کردن با شعر شروع کردم و این برای مردم ما تازگی داشت. از گوشه های مختلف هنرمندان شروع به هنرنمایی می کردند و همه هم باسواد بودند ولی بعدها آن قدر تبلیغات بد علیه هنرمندان راه انداختند و حتی خواستند نام برنامه «گلها » را تغییر دهند که نگو. * البته علیرغم همه این تبلیغات باز هم برنامه «گلها » به یک برند در برنامه های موسیقایی ما بدل شد! ما وقتی نگاه می کنیم می بینیم کسی که برنامه «گلها » را اداره می کرد شخصی مثل داوود پیرنیا بود و عزیزانی مثل رهی معیری و معینی کرمانشاهی و بیژن ترقی و دکتر صورتگر و علی دشتی شعرای «گلهای جاویدان » بودند و غزلهایی هم که در این برنامه برای آواز اجرا می شد از بزرگانی مثل حافظ و سعدی و مولانا بود و خیلی کم پیش می آمد کسی بیاید و شعر حافظ را مثلا با ضرب به صورت ترانه اجرا کند بلکه ترانه می ساختند مثل «من از روز ازل دیوانه بودم » یا «صبرم عطا کن «،» پشیمانم » و «مرا عاشقی شیدا » و نظایر آن. ما ترانه سراهای بزرگی داشتیم که ترانه می گفتند و نمی آمدند با فشار، اشعار حافظ و سعدی و مولانا را تبدیل کنند به ترانه!! در ضمن این هنرمندان هیچ کدام وابسته به اقتصاد و پول نبودند که مثلا ما فلان جا می آییم و این قدر می گیریم . بلکه اینها عاشق بودند عاشق موسیقی و کارشان بودند و به همین علت بود که یک چنین موسیقی ها و بداهه هایی هم به وجود می آمد. زمانی که هنرمندانی مثل یاحقی و عبادی و ورزنده و شهناز می رفتند داخل استودیو قبل از آن نمی دانستند که مثلا در چه دستگاهی باید برنامه اجرا کنند بلکه با عشق دور هم می نشستند و می گفتند که مثلا عزیزجان حالا چی بزنیم و مثلا می گفتند یک آواز افشاری بزنیم یا آواز بیات ترک بزنیم و اینها اصلا نمی آمدند که اجبار کنند که باید حتما از درآمد شروع کنیم و ....بلکه مثلا وقتی قرار می شد افشاری بزنند از گوشه ای مثل قرایی یا عراق و حزین شروع می کردند. اینها همه مثل هم هستند ولی حالتها متفاوت است و این همان بداهه نوازی می باشد که متاسفانه امروزه کمتر شاهد آن هستیم و شما امروز ببینید چه کسانی آمدند و چه ادعاهایی دارند ولی فقط ردیف دان هستند و عین ردیفی را که همه هنرمندان قدیمی هم بلد بودند مو به مو اجرا می کنند و خلاقیت و نوآوری دیگر وجود ندارد. * درباره این فقر خلاقیت بیشتر توضیح دهید. شما وقتی افشاری می خوانید می توانید از هر گوشه ای که دلتان می خواهد آواز را شروع کنید و قرار نیست حتما از درآمد شروع کنید و قبلش سه ساعت «دل ای دل ای » و «امان و امان » و شعرهای تکراری و آوازهای شبیه به هم بخوانید چراکه در این روند دیگر اسم محصول را نمی شود گذاشت موسیقی بلکه به قول آقای شهناز این موسیخی هست و مردم هم چون آن قدر گرفتار مشکلات اقتصادی و زندگی شده اند که توجهی به این مسائل ندارند و باری به هر جهت یک کاری را گوش می دهند و خیلی کم پیش می آید یکی با جان و دل یک موسیقی را گوش کند! مثلا شما داخل ماشین نشسته ای و یک موسیقی را همین طوری می شنوی. شنیدن با گوش دادن خیلی فرق دارد. یک موقعی است که شما خودتان با عشق می روید دنبال یک کار و می گویید می خواهم مثلا یک آواز یا یک ساز از فلانی را گوش کنم؛ این خیلی تفاوت دارد با موسیقی که شما می شنوید و از کنارش رد می شوید و متاسفانه امروزه کم هستند کسانی که دنبال گوش دادن به موسیقی های امروزی باشند چون موسیقی های گوش دادنی هم خیلی کم شده است! و همین کمبودها باعث شده است که مردم از موسیقی گریزان باشند چون دیگر آن حال از بین رفته وگرنه آن موقع که مثلا قرار بود یک برنامه «گلها » از رادیو پخش شود چون آن اوایل اصلا تلویزیون هم نبود مردم جمع می شدند پای رادیو که مثلا امشب قرار است یاحقی و گلپا برنامه اجرا کنند یا فردا شب فاخته ای و شهناز و یا کسایی قراراست برنامه اجرا کنند. موسیقی ها به آن شکلی بود که مردم علاقه نشان می دادند و اگر بخواهید دلایل افت موسیقی در سالهای اخیر را ریشه یابی کنید باید ببینید آن موقع چه کسانی بودند و الان چه کسانی. آن موقع از مدیرش بگیرید تا موزیسین ها و خوانندگان و شعرا و آهنگسازها وهمه اینها، اهل عشق به موسیقی و بداهه و دوستی و محبت و عرفان بودند ولی الان فقط می خواهند چوب لای چرخ همدیگر بگذارند و آن دوستی ها و محبت ها و عرفان مولانایی از بین رفته است. * کمی از این بحث جدی فاصله بگیریم. شما سال پیش موفق به دریافت جایزه معتبر رُز طلائی شدید و امسال نیز جایزه ارزشمند و دکترای افتخاری دیگری از آکادمی پزشکان در آلمان دریافت نمودید. فلسفه این جوایز در چیست؟ در کنسرتی که در بن آلمان برگزار کردیم، آكادمي پزشكان و دندان پزشكان آلمان، دكترايی را به پاس شصت سال فعالیت فرهنگي و هنري به من دادند. اين نشان، يك لوح بلورين است كه عبارت شصت سال تلاش من، هم به انگليسي و هم به فارسي روی آن نوشته شده است. البته من قبل از این جایزه نیز جوایز و دکتراهای دیگری را نیز از دانشگاه کلمبیای آمریکا و یونسکو و سنای فرانسه و دانشگاه هنر مجارستان و رویال فستیوال هال لندن نیز گرفته ام ولی برای من محبت و عشق مردم بالاتر از این جوایز ارزش دارد و من دکترای خودم را پنجاه سال پیش از مردم عزیزم گرفته ام؛ مردمی که هنوز گلپای خودشان را دوست دارند و فراموش نکرده اند.این جوایز را هم در موقعی مناسب به مردم عزیزمان و موزه موسیقی تقدیم خواهم کرد. *یکی از اساتید موسیقی ایران که در زمان مسافرت شما دار فانی را وداع گفت استاد همایون خرم بود. از استاد خرم برایمان بگویید. متاسفم که یکی دیگر از مفاخر موسیقی ملی ما از دست رفت، مهندس خرم هنرمندی بزرگ و خلاق بود برای موسیقی ایران که آثار ارزشمند و بی نظیری از خودشان به یادگار گذاشتند و پیدا کردن جایگزین برای هنرمندانی مثل همایون خرم عمر نوح و صبر ایوب می خواهد. وقتی هنرمندی مثل خرم ساز می زد فقط هنر نبود بلکه انسانیت بود که این هنر را جلوه گر می کرد.امیدوارم مردم و مسئولین قدر آن هنرمندانی که دوران بازنشستگی را سپری می کنند بدانند و این تنها رسیدگی مادی نیست بلکه معنوی است. برای هنرمندانی مثل همایون خرم انسانیت و عشق و محبت حرف اول را می زد و مادیات برای چنین هنرمندی ارزشی نداشت. با خرم عزیزم برنامه های متعددی در برنامه «گلها » و همچنین «اف.ام موسیقی ایران » که از رادیو پخش می شد داشتیم و در بسیاری از برنامه ها وقتی اورتور زده می شد قبل از اجرای خواننده من شعر را به صورت رمانس اجرا می کردم مثل «ساغرم شکسته ای ساقی » و بسیاری آثار دیگر. از خود خرم عزیز نیز من یک آهنگ خواندم با نام «ساقی » که شعر آن را آقای معینی کرمانشاهی گفتند: «ای ساقی ای ساقی پیاله پر کن/دریای روحم را ز ناله پر کن/از رنگ و ریا بیچاره شدم ساقی کجایی/در شهر جنون آواره شدم ساقی کجایی » که این آهنگ را هم به صورت رمانس با ویلن مهندس خرم اجرا کردیم و هم با پیانو برای فیلم «حنجره طلائی » و همچنین با یک ارکستر کامل نیز به صورت ترانه اجرا کردیم. خاطرات زیادی با هم داشتیم و یادم می آید یک بار که با خرم عزیز کنسرتی داشتیم برق سالن رفت و ما مجبور شدیم بدون میکروفون برای مردم برنامه اجرا کنیم و اتفاقا برنامه خیلی هم زیبا شد. ما اصلا نیازی به میکروفون نداشتیم چون هنرمندان میکروفونی نبودیم. یاد و خاطرات و آثار مهندس خرم عزیز برای همیشه جاودانه خواهد ماند و فراموش نخواهد شد. استاد سال پیش یک کار بسیار زیبا از شما منتشر شد به نام «دیگه این آخره کاره » و این اثر را به صورت رایگان تقدیم مردم ایران کردید که مورد استقبال بسیار خوبی قرار گرفت. آیا کار جدید دیگری در دست انتشار دارید؟ بله، يك كار دیگر هست به نام «جواني » كه شعر و آهنگ آن از دوست عزیز و هنرمندم فضل ا.. توکل می باشد که کار بسیار زیبایی شده است و امیدوارم که تا نوروز بتوانیم این کار را منتشر نماییم. من هیچ وقت برای ارائه اثر جدید عجله نمی کنم و اعتقاد دارم یک هنرمند باید زمانی اثری را ارائه کند که حرفی برای گفتن داشته باشد. جوانی دارد با زندگی صحبت می کند که تو به من همه چیز دادی، زن و خانه و ماشین و فرزند ولی اینها را به من دادی در عوضش چه چیزی را از من گرفتی؟ جوانی ام را از من گرفتی! و ترانه می گوید: «جوانيمو آسون گرفتي، زندگي، زندگي/ تو با قيمت جون گرفتي، زندگي، زندگي » گفتگو:فرهاد رحیمی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 19:55  توسط فرهاد رحیمی
|
گفتگوی خبرگزاری میراث فرهنگی با اکبر گلپایگانی (بخش پایانی)
گلپا: اگر اجازه فعالیت داشته باشم، خودم را تکرار نمیکنمهرچند پس از انقلاب و طی یک دهه گذشته از گلپا آثاری منتشر شد اما او هنوز موفق به دریافت مجوز کنسرت نشدهاست. این روزها درس موسیقی میدهد و همچنان برای گرفتن مجوز کنسرت تلاش میکند؛ معتقد است که آمادگی ارائه کاری نو را دارد و اگر در کنسرتی حاضر شود، خودش را تکرار نمیکند. بخش دوم (پخش پایانی) گفتگو با او را بخوانید.
خبرگزاری میراث
فرهنگی- گروه فرهنگ و هنر- بخش پایانی- گلپا هنرمند آواز ایران در بخش نخست
صحبت های خود از زندگی و هدفهایش گفت و از مصیبتی که زلزله بر هموطنان
وارد کرد. شاید بتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که جسارت وی در بیان عقایدش و
ایستادن برای هدفش از او گلپا ساخت. هرچند که ممارست و سالهای سختی نیز
زندگیاش را تحت الشعاع قرار داد اما او همواره گلپا باقی ماند. وی
راز ماندگاری را برای هنرمند در خلاقیت و بداهه میبیند. از دید او بداهه
نوازی تسلطی است که هنرمند در طی سالیان کسب می کند و تراوشاتی است که از
درونش میجوشد. به بیان دیگر او هنر بداهه نوازی در موسیقی را شناخت کامل
آن هنر می داند. از
دید او، کسی توان ارائه کاری بینظیر دارد که با انواع موسیقی آشناست. وی
هیچ نوع موسیقی را که بر پایه علم باشد و تفکری حمایتش کند نفی نمیکند.
ادامه گفت و گو با گلپا را میخوانید: در
شرایط فعلی، اگر محیط را برای فعالیت شما باز بگذارند، با توجه به اینکه
مسوولان فرهنگی هنری بارها اعلام کردهاند که از فعالیت هنری در چهارچوب
قوانین کشور استقبال میکنند، آیا باز هم خود را تکرار میکنید یا اینکه
حرفی جدیدی برای گفتن دارید؟ عقیده
دارم که تا به حال درجا نزده ام. به امید خدا با حرف جدید میآیم. همواره
با زمان پیش رفتهام و این را در زندگیام نیز می توانید ببینید. اگر
بگویند بیا "آواز مست مستم ساقیا " را دوباره بخوان ، نمیخوانم، بازسازی
نمیکنم. هیچگاه "مرغ سحر ناله سر کن" را نخواندهام . زیرا عقیده دارم
"مرغ سحر ناله سرکن" در زمان خودش بینظیر بوده است و توانسته راهی به سوی
مخاطب باز کند. اگر بنا باشد دوباره کار کنم، کاری جدید ارائه می دهم. فرض را بر این بگذاریم که اجازه کنسرت به شما بدهند، چه تغییراتی ایجاد می کنید؟ از
ابتدا گفتهام بداهه نوازی و خلاقیت. اگر بخواهم دوباره بیایم گلپایی دیگر
میشوم؛ آب در داخل جوی آب است، هنرمند باید چشمه باشد و همیشه جوشان، این
همان بداهه است. هر گوشهای را که میخوانید نباید شبیه اولی باشد اینگونه
خواندن بداهه میشود. وقتی آواز از درون میجوشد چیزی دیگر میشود. باید
دقت کنید، شرایط، زمان و مکان فعلی با زمان قبل خیلی فرق دارد. به همین
خاطر گلپای امروز هم با گلپای دیروز تفاوت دارد. شهروند این کشورم و طبق
قوانین پیش می روم. تا به امروز به من گفته اند نخوان و من هم پایبند
بودهام و نت سکوت را اجرا کردم. اگر
اجازه فعالیت داشته باشم خودم را تکرار نمیکنم. چندی پیش مجموعه ای را به
بازار عرضه کردم با نام" فراز و فرود" که با کمک برادرانم به اتمام رسید.
به نظرم شاهکار است. در آن مجموعه توانستیم گوشه هایی از بین رفته را زنده
کنیم. نسل
امروز موسیقی کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا در کار جوانان امروز
خلاقیت میبینید؟ و آیا آنها هم این قابلیت را دارند که مانند اکبر
گلپایگانی، به گلپا و گلپایی دیگر تبدیل شوند؟ دو
نکته وجود دارد. اول اینکه باید یک عده بداهه نواز و خلاق به وجود بیاوریم
و از طرفی دیگر عدهای ردیف دان موسیقی داشته باشیم. کسانی که بخواهند
موسیقی را آموزش ببینند باید ردیف بدانند و به اصول مقدماتی و پیشرفته مسلط
باشند. در موسیقی، دانستن اصول پایه نقش بنیادین دارد و باید این مرحله طی
شود. اما در بحث بداهه نوازی و خلاقیت تنها دانستن شرط لازم و کافی نیست.
خلاقیت با تسلط و باور به وجود میآید. باید آنقدر به کار تسلط داشت تا به
خلاقیت رسید. همه
در موسیقی میتوانند به درجه دکترا برسند اما همگان خلاق نمیشوند. شاید
2000 ویلون وجود داشته باشد اما پرویز یاحقی تنها یک نفر است، بدیعی کم
است، حسن کساییها کم اند. این را بدانید که در هر رشتهای می توانید خلاق
پیدا کنید. اما باید این نکته را هم مدنظر قرار دهید که هدف از خواندن
چیست؟ اگر تنها رسیدن به درآمد هدف باشد که بیراهه رفتهاید. در حال حاضر
دوکلاس موسیقی در تهران دارم که توسط برادارانم حسن و محمدعلی اداره می
شود. در همان کلاسها شاگردانی هستند که پس از سه ماه آموزش، برنامه اجرا
میکنند و درآمدی میلیونی در ماه دارند. آنها اعتقادشان این است که باید
پیشرفت کنند. به جای درآمد 400 تا 500 هزارتومان در ماه به درآمدهای 4 تا 5
میلیونی فکر می کنند و به آن هم میرسند. هرکس
به نحوی خدا را عبادت می کند. یکی جانش را با عزت نفس میبخشد و دیگری
برای یک لقمه نان شکایت می کند. کسی که دنبال خلاقیت میرود همواره رشد می
کند و ماندگار میشود. در حال حاضر جوانانی داریم که با عزت نفس به دنبال
خلاقیت در کارشان هستند و به نحو عالی به کار خود میپردازند. در حال حاضر
شاگردانی دارم که وقتی آواز می خوانند تنم میلرزد. آیا فکر می کنید خلاقیت در فضای غیرآزاد بیشتر رشد میکند؟ هنر
موسیقی نزدیک شدن به خداست. خلاقیت، عشق ، علاقه و در نهایت رسیدن به خدا.
این دستورالعمل نمیخواهد بلکه به منش افراد مربوط میشود. یادم میآید به
بالین بیماری که تب داشت، رفتیم. آقای جلیل شهناز برای بیمار، همایون
نواخت و تب برطرف و بهبودی حاصل شد. به نظرم چیزی فراتر از موسیقی وجود
ندارد. به همین خاطر است که سعی دارم بخوانم و دل مردم را شاد کنم. شاید
اندکی از دردهایشان را تسکین ببخشم. بحث
تلفیق موسیقی سنتی و پاپ در سالیان اخیر، خیلی رواج پیدا کرده است. آیا
شما با اینکار موافقید؟ در مورد نقاط قوت و ضعف آن بفرمایید؟ وقتی
صحبت از موسیقی جاز میشود باید شرایط را هم مدنظر قرار داد. موسیقی جاز
متعلق به کشوری با همان خصوصیات و شرایط است. خیابانهای تنگ و پلههایی
فراوان در فضای تاریک؛ این موسیقی در زیرزمینی قابل رشد است. وقتی گروههای
جاز و رپ را در آن شرایط بتوانید تصور کنید دیگر با چشمانتان غریب و با
گوشهایتان ناآشنا نخواهد بود. اگر عاشق باشید میفهمید که آن موسیقی هم
بینظیر است. اگر توجه کنید شاید آن نوع موسیقی با فرهنگ ما به دلیل شرایط و
محیطی که در آن هستیم چندان سازگار نباشد و عدمسازگاری دلیل بر بد بودن
چیزی نیست. تنها ما نمیتوانیم آن را درک کنیم.
در
سال 1961 میلادی، کاری بینظیر انجام شد. موسیقی ملی ایران کنار موسیقی
جاز قرار گرفت و اجرایی بینظیر خلق شد. من هیچگاه اعتقاد نداشتم و نگفتم
که جاز بد است یا موسیقیهایی غیر از موسیقی سنتی قابل قبول نیست. در همان
اجرا، آقای فرهنگ شریف نوازندگی تار را برعهده داشت، من بودم و آقای ویگن.
این ترکیب را کنار هم قرار دهید. همان زمان موسیقی آوازی را به جایی
رساندیم که کنار سازهای غربی گل کرد. بعد از اجرا، از ما دعوت شد تا در
دانشگاه ucla دانشکده music bilding
آن کشور تدریس کنیم. موسیقی وقتی پایه و اساس علمی داشته باشد کاری زیبا
ارائه میشود. به شرط آنکه با مطالعه باشد. دیدهام عدهای موسیقی را
نمیفهمند و اظهار نارضایتی هم میکنند. برخی اعتقاد دارند تلفیق موسیقی پاپ و سنتی، هم به موسیقی پاپ و هم به موسیقی سنتی لطمه میزند، نظر شما چیست؟ باید
دید چه کسی این اعتقاد را دارد . آیا دانش موسیقی دارد یا خیر؟ کسی که در
کارهای اجرایی تخصص دارد با بداهه آشنا نیست و تسلطی بر موسیقی ندارد. به
نظرم کسی حق اظهار نظر دارد که برای موسیقی و شناخت انواع آن زحمت کشیده
است. در آن صورت است که اظهارنظر قابل تامل است و اهل فن هم نظرش را
میپذیرند. کسی که تبحری در موسیقی ندارد تنها نظر شخصیاش را بیان میکند و
شاید مورد قبول هم قرار نگیرد. توجه کنید بین گوش دادن و شنیدن موسیقی
تفاوت بسیاری وجود دارد. باید دید گوینده چه کسی است؟ موسیقی
که توسط ارکستر سمفونیک در آلمان به اجرا در میآید را چه کسی می خواهد
بنوازد؟ چه کسی می خواهد آن را تفسیر کند؟ باید دید امکانات سالن تکمیل هست
یا خیر؟ معتقدم ما باید ابتدا در مملکت خودمان به استانداردها برسیم. صدا،
نور، سالن و ... تمامی شرایط را مدنظر قرار دهیم. موسیقی تنها به دانستن
ردیف و نواختن و آواز ختم نمیشود. خیلی از عوامل دست به دست هم میدهند و
اجرایی بینظیر یا ضعیف را خلق میکنند. مگر می توان فرش 80 رج تبریز و
هارمونی رنگهای به کار رفته در آن را با گلیم مقایسه کرد. شکر هند و
مازندران هردو شیرین اند اما این کجا و آن کجا؟ به نظر شما آیا موسیقی ایران، سنتی و پاپ دارد راه درست را طی می کند یا اینکه نقصانهایی وجود دارد؟ به
نظرم در یک کشور همه چیز باید با هم همخوانی داشته باشد. اگر تنها به
موسیقی پرداخته شود و دیگر زمینهها رشد نکنند چندان مطلوب نیست. یا
حتی پرداختن بیش از اندازه به و ورزش، و بازماندن از دیگر زمینهها و فنون
رشد و پیشرفتی برای کشور به بار نمیآورد. پیشرفت در همه زمینهها و ایجاد
هارمونی در خور امکانات بسیار مهم است. به نظرم موسیقی باید همطراز با بقیه
علمها و هنرها پیشرفت کند. آیا
علی اکبرگلپایگانی اهل ریسک بوده است؟ همانگونه که می دانید هر تصمیمی مثل
شمشیری دولبه است، چیزهایی را میدهد و چیزهایی را میگیرد. تصمیم شما
برای رفتن به رادیو و خواندن ترانه و تصنیف به رغم مخالفتهای استاد
آوازتان نورعلی خان برومند چه مسیری را برایتان گشود؟ من
در ابتدا شاگرد مدرسه نظام و دانشکده افسری بودم و پس از مدتی از آنجا
بیرون آمدم و به سازمان نقشه برداری رفتم . مدتی هم در آنجا مشغول یادگیری
شدم، نتوانستم دوام بیاورم و کارشناس بانک رهنی سابق و بانک مسکن فعلی شدم.
آن را هم رها کردم. فکر کردم دیدم هدفم چیز دیگری است. هدفم عشق و محبتی
بود که در هنگام فراگیری موسیقی و به خصوص آواز و پس از آن ترانه و تصنیف
به آن رسیدم. اگر 9 سال شاگرد نورعلی خان برومند شدم، راننده، و شاگرد
ایشان بودم. آن زمان چشمان نورعلی خان برومند سو نداشت و من از ایشان
نگهداری میکردم. پس آن عشق بود. در عین حال خود نیز صاحب تفکر بودم. اعتقاد
داشتم رفتن در بزمهای خصوصی و خواندن اختصاصی برای عدهای خاص کاری
بیهوده و عبث است. در مقابل استادم اعتقاد داشت که تنها باید برای عدهای
خاص خواند. ایشان خواندن ترانه و تصنیف را برای آقایان ناشایست میدانست و
در مقابل من این تفکر را نداشتم. اختلاف نظر وجود داشت اما من همواره شاگرد
ایشان بودم و از این بابت خیلی خوشحالم. اعتقاد داشتم و دارم وقتی همه
هنرمندان در سراسر دنیا روی سن برنامه اجرا میکنند و برای همه مردم
میخوانند چرا ما اینکار را انجام ندهیم؟ وقتی تمامی پزشکان در سراسر دنیا
پول می گیرند و معالجه می کنند. ساز و آواز که درمان هر دردی است چرا باید
مهجور بماند. وقتی عده آسیبدیدگان در کشور زیاد است چرا به درد آنها
نرسیم؟ چرا برای آنها نخوانیم؟ دلایل نرفتنتان از ایران را بفرمایید؟ وقتی
تصمیم گرفتم ازدواج کنم دوستان زیادی داشتم که اعتقادی به ازدواج نداشتند.
هرچند به آن نوع زندگی اعتقادی ندارم اما به کسانی که آن راه را رفتند
ایرادی نمی گیرم. در هر صورت وقتی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و تشکیل خانواده
بدهم مطالعه کردم و فکر کردم باید خانمی باشد که لیاقت مادرشدن را داشته
باشد. او قرار است مادر فرزندانم باشد. در حال حاضر دو دختر دارم که هر دو
در رشته خود دکترا گرفتهاند و الان به عنوان افرادی موفق شناخته شدهاند.
هردوی آنها نوازنده پیانو هستند. یکی از آنها شاگرد اردشیر روحانی و دیگری
شاگرد خانم افلیا پرتو بودند.
خودم
هم صدایم در اختیار مردم است. چه کسی مرا به دنیا آورده است؟ در کدامین
سرزمین رشد یافته ام؟ وطنم اینجاست. من عاشقش هستم، درست است که در کشورهای
دیگر نیز وجهه اجتماعی خوبی دارم اما هرجا هم که بروم بالاخره به سرزمین
خودم بازمیگردم. زیرا که به این آب و خاک تعلق دارم. هر روز شاگردانم به
منزلم میآیند و من میتوانم حاصل آموختهها و تجربههایم را در اختیارشان
قرار دهم. در مورد کنسرت#هایی که رفتهاید و میزان استقبال مردم در دورهای که برنامه اجرا میکردید با زمان فعلی توضیح بفرمایید؟ در
مورد اجرای موسیقی ملی در خارج از کشور در گذشته، در برابر 2500 ایرانی،
1500 غیرایرانی حاضر بود. اما اکنون با توجه به اختلاط فرهنگ و ازدواج
افراد دو کشور جمعیت سالن را نیمی ایرانی و نیمی غیرایرانی تشکیل میدهد.
از نظر من این موفقیت است. وقتی خانمی غیرایرانی آمد و به من گفت که در
اتومبیلش تصنیف های مرا می شنود نتوانستم خوشحالیم را پنهان کنم. پس ما
فراتر از مرزهای کشور خود نیز علاقمندانی داریم که برای هنرمان ارزش قائل
اند. وقتی صفحههای بنان، فاختهای و ... در بازارهای خارجی فروش خوبی
دارند باعث افتخار و مسرتم میشود. به
این نکته توجه کنید قبل از انقلاب اینقدر کنسرت نبود. جایگاههایی دیگر
وجود داشت که هنرمندان را با مردم نزدیک میکرد. به نظرم به تمامی جوانان
اجازه بدهند تا بخوانند و فضا را به طور یکسان به همه اختصاص بدهند. ایجاد
فضای رقابتی به نفع موسیقی کشور است. اگر موسیقی تک حزبی شود چندان
فایدهای نخواهد داشت. زیرا موسیقی سالم در فضای رقابت سالم و برای همگان
به وجود می آید. استثنا اگر باشد رقابتی به وجود نخواهد آمد. همه باید
اجازه داشته باشند استعدادشان را بروز دهند. آن وقت است که بنان، فاخته ای،
شجریان، ایرج، و گلچینها دوباره پیدا میشوند. هر چیزی برای ثمر دادن به
پشتوانه نیازمند است. وقتی پشت عدهای از هنرمندان خالی میشود محیط و فضای
موسیقی دچار آسیب خواهد شد. با توجه به اینکه دوبار پیشنهاد برگزاری کنسرت دادید و هر دو بار هم مورد قبول قرار نگرفت آیا باز هم پیشقدم میشوید؟ بله،
پیشقدم میشوم و در سایت رسمی خود نیز آن را اعلام کردهام. اما در مورد
اجرا نشدن دو کنسرت قبلی باید بگویم که اصلا ناراحت نشدم. قانون کشور در آن
زمان اینگونه میطلبید. و اما اگر بار دیگر این پیشنهاد را مطرح کردهام
تنها برای کمک به همنوعانم بوده است. اعلام کردهام که هرچه از اجرای کنسرت
حاصل شود متعلق به زلزله زدگان است. به
عنوان آخرین سوال بفرمایید چرا اغلب فرزندان هنرمندان، هنر والدین را به
عنوان شغل اصلی پیشه نمیکنند؟ چه اتفاقی میافتد که به این مرحله میرسند؟ من
در فکرشان نیستم که چرا این اتفاق میافتد. اما به نظرم میآید که عمومیت
ندارد. موسیقیدانان خبرهای داریم که فرزندانشان راه پدر را رفتهاند و در
کارشان موفق هم هستند. اما علل نرفتن را باید در نوع زندگی و موفقیت یا عدم
موفقیت جستجو کرد. گفت و گو از مژده نوروزی عکسها از رضا عزیزی
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 14:28  توسط فرهاد رحیمی
|
گفتگوی خبرگزاری میراث فرهنگی با اکبر گلپایگانی (گلپا)
آواز روی نت سکوتگلپا نامی نیست که نیاز به معرفی داشته باشد. نسلی از علاقمندان موسیقی خوب او را میشناسند. بهخاطر آوازهایش در برنامه گلها، شهرتی ملی پیدا کرد. با گرفتن نشانهای بینالمللی در آواز، ناماش از مرزهای ایران گذشت؛ با اینحال هرچند پس از انقلاب برخی آثاراش به صورت آلبوم منتشر شد اما همچنان در انتظار مجوز کنسرت است. گلپا میگوید که 'در موسیقی نتی به نام نت سکوت داریم. لازم بود تا این نت را هم فرا بگیرم. و خدا را شکر آن را هم آموختم.'
خبرگزاری میراث فرهنگی - گروه فرهنگ و هنر ـ بخش
اول اکبر گلپایگانی ملقب به گلپا، شاگرد نورعلی خان برومند، استاد آواز
ایران، خواننده محبوب برنامه گلهای جاویدان، عضو افتخاری کمیته المپیک
کشور، دارنده درجه دکترا از آکادمی پزشکان و دندانپزشکان ایرانیان مقیم
اروپا به سرپرستی پروفسور رنجبر، استاد هنر ملل سازمان یونسکو، کسی که
جایزه پیکاسو را به عنوان10خواننده برتر دنیا به خود اختصاص داد، و امسال
هم جایزه رز طلایی برای شصت سال ماندگاری در موسیقی ایرانی به وی اهدا شد.
همچنین هنرمندی که مدال شصت سال خدمت در سنای فرانسه را از معاون رییس
جمهور فرانسه دریافت کرد این بار قصد خواندن برای حمایت از مردم زلزله زده
را دارد. به این بهانه با او به گفت و گو نشستیم. به صورت اجمالی تاریخچه ای از زندگی تان بفرمایید؟ علی
اکبر گلپایگانی هستم، خواننده گلهای جاویدان. کار من موسیقی و تخصصم آواز
است. 9 سال شاگرد نورعلی خان برومند بودم که یکی از مفاخر موسیقی این مملکت
شمرده میشود. همه کسانی که در ردیف، حرفی برای گفتن دارند مدیون ایشان
هستند. زیرا فردی بود مستغنی که احتیاجی به کسی نداشت و در عین حال به
فعالیتی که انجام میداد اعتقادی راسخ داشت. وی در آلمان تحصیل کرد و در
تصادفی بینایی خود را از دست داد. پس از آن به موسیقی روی آورد. من نزد وی
آواز را فراگرفتم. به دعوت
آقای پیرنیا به رادیو ملی دعوت شدم. پیرنیا خود شاگرد استاد صبا بود و
پیانو را بسیار خوب مینواخت. در آن زمان هرکسی به برنامه گلهای جاویدان
دعوت نمیشد. نمیدانم ایشان چه چیزی در من دیده بود که دعوتم کرد. وقتی
مرا دید اعلام کرد که فردی را که میخواستم پیدا کردم. در
رادیو به مدت 17 سال آواز خواندم. یادم می آید وقتی برای اولین بار به
رادیو رفته بودم مشیر همایون شهردار، گفته بود: آواز را پشت مرده می خوانند. هرچند
کمی رنجیده خاطر شدم اما به کاری که می خواستم انجام دهم اعتقاد داشتم و
همین امر دلیل موفقیتم شد. در عین حال همواره این جمله استادم مدنظرم بود:
«اگر می خواهی بخوانی باید متفاوت باشد. اگر بخواهی همانی را بخوانی که
بنان، محمود خوانساری ، فاخته ای و... خوانده اند کاری نکرده ای. آنها خیلی
بهتر از تو می خوانند. باید سبک کار خودت را داشته باشی.» به
این نتیجه رسیدم که باید راه و طریقی را طی کنم تا مقلد نباشم. در عین حال
منحصر به فرد هم باشم. اولین کارم مثنوی شور بود. وقتی مرتضی خان محجوبی
آن را شنید گفت: این کار بی نظیر است. هنگامی که برای اولین بار در رادیو
شروع به خواندن کردم و آقای محجوبی پیانو را نواخت، از نحوه برخوردها و
نگاهها دانستم موفق شده ام. همان زمان آقای پیرنیا گفت: شما میخ را
کوبیدی. من همه موفقیتهایم را مدیون استادم نورعلی خان برومند هستم. آقای
گلپایگانی، به نظر می آید سبک کارهایی که در گذشته کردهاید موسیقی عامه
پسند نبوده است، اشعاری ساده بود همراه با مفاهیم عمیق انسانی ، با توجه به
این عوامل، به نظر شما چه چیزهایی باعث شد تا جلوی کار شما گرفته شود؟ به
اعتقاد من، دلایلی که جلوی کار مرا گرفت ربطی به مسایل سیاسی نداشت.
تغییراتی ایجاد شد و به طبع آن افرادی جایگزین شدند که شناخت کافی به مقوله
موسیقی نداشتند. مثلا به جای آقای پیرنیا کسی آمده بود که تواناییهایی او
را نداشت. پیرنیا با آن فکر بزرگ و مدیریت صحیح کجا و فردی که به جای وی
نشست کجا؟ مدیریت جدید سعی کرد
تمام کارهای زیربنایی را تغییر دهد . حتی خواستند نام "گلها" را از برنامه
بردارند که آقایان یاحقی، بدیعی و تنی چند از هنرمندان با آن به مخالفت
برخواستند. برنامههای آن زمان شامل "گلهای جاویدان"، "رنگارنگ"، "شاخ گل"،
"برگ سبز" بود و بعدها "نوای موسیقی" به آن افزوده شده بود که به موسیقی
ملی می پرداخت و آقایان اسدالله ملک، فرهنگ شریف ، دکتر جهانبگلو، جهانگیر
ملک و محمود خوانساری برای آن زحمات زیادی کشیده بودند. به
اعتقاد من شاید نباید "گلها" را از بین می بردند. باید برنامه ای بهتر از
آن را جایگزین می کردند. در آن زمان به آقای یاحقی گفتم: آقا، منظور آنها
این است که اگر شما ، یاحقی، شریف، مرتضی خان محجوبی، حسن کسایی و... باشید
ما گل نمی کنیم. به همین خاطر هم ما رفتیم و نتیجه هم که مشخص است.
در
حال حاضر کارهای آقای خرم بازسازی می شود. آهنگ های "آمدی با دلم گفتگو
کنی"، "بر موج غم نشسته منم- بر زورق شکسته منم- ای ناخدای عالم"، واقعا آن
شعرها هر کسی را که کمی ذوق و سلیقه هنری داشته باشد از خود بی خود می
کند. آن فکرها کجایند؟ آقای تجویدی کو؟ صبرم عطا کن کو؟ آزاده ام کو؟
پشیمانم کو؟ آن آهنگ ها کجایند؟ آیا
دیگر جوانان با استعداد و علاقمند نداریم که بیایند و آن آهنگ ها را با آن
اشعار بخوانند؟ به نظر من، آنقدر جوان با استعداد در این کشور وجود دارد
که اصطلاحا به آنها "شیر" می گویم. اجازه بدهید آنها هم به فعالیت
بپردازند، چوب لای چرخ کسی نگذارید. در این چند سال، اگر تنها یک اثر هم به
وجود می آوردم تا به امروز 50 تا 100 اثر خوب برای استفاده مردم بود. همیشه
اعلام کرده ام که برای مردم می خوانم و نه صرفا برای کسب پول. اگر بخواهم
پول دربیاورم خیلی جاهای دیگر هست که می توانم اما نمی خواهم. عده ای از
هنرمندان فکر کردند اگر تعدادی را حذف کنند خودشان گل می کنند. اما، عکس آن
فکر، رخ داد. آقای
گلپایگانی، خیلی ها اعتقاد دارند بعد از انقلاب راه برای هنرمندان باز بوده
است و آنها می توانستند به فعالیت هنری خود در چهارچوب قوانین کشور ادامه
دهند، نظر شما چیست؟ ما شهروندی هستیم که در ایران
زندگی می کنیم و تابع مقررات کشور هستیم. در اینجا مقررات می گوید خانمها
نباید بخوانند. اما، من که خانم نبودم، کارغیرقانونی هم که انجام
ندادهام. حال اگر بگویند بخوان، میخوانم و اگر بگویند نخوان، باز هم از
قوانین پیروی میکنم. زیرا تابع قوانین هستم و میخواهم در ایران زندگی
کنم. تخصص من آواز است و
علاقمندم در تخصصی که برایش زحمت کشیدهام فعالیت کنم. وقتی من آمدم آواز
شکل دیگری پیدا کرد. آیا آن همه تجربه و آن عنوانهایی که مردم به من داده
بودند مثل مرد حنجره طلایی، و ... و زحماتی که سالها برای آموزش دیدم و آن
را در اختیار وطنم قرار دادم را به خاطر حرف چندنفر باید نادیده گرفت. شاید
آنها ندانند که چه باید بکنند. سرنوشتم را خودم باید تعیین کنم نه کسی
دیگر. به جبران تمامی نعمتهایی
که خداوند به من عطا کرده است، اکنون وظیفه خود میدانم که به مملکتم خدمت
کنم. در حال حاضر زلزلههایی پی در پی در آذربایجان و بوشهر هموطنانم را
در شمال و جنوب کشور داغدار کرده است. وظیفه خود می دانم که به یاری هموطنم
بروم با هر روشی که ممکن است به آنها یاری برسانم و هر کاری که در توان
دارم را برای آنها انجام دهم. هموطنانم
خانه و کاشانه شان، و از همه مهمتر عزیزانشان را از دست داده اند. وظیفه
حکم می کند تا به آن منطقه بروم و حتی آجر روی آجر بگذارم تا کاشانه ای
ساخته شود، خواندن که دیگر کاری عادی است. زیرا هموطنم از اکبر گلپایگانی،
گلپا ساختند و مرا در تمام این دوران سرپا نگه داشتند. عشق و محبت آنهاست
که قلبم را به درد آورده است و از مصیبت شان داغدارم. شما
تجربه دو دوره مدیریت قبل و بعد از انقلاب را دارید ، برخورد مسوولان هنری
کشور را چطور ارزیابی می کنید؟ و فکر می کنید چه کارهایی را به عنوان
هنرمند باید انجام دهید تا جلب اعتماد مسوولان را به همراه داشته باشد و در
مقابل مسوولان هنری کشور چه وظایفی دارند تا سکوت آقای گلپا شکسته شود و
مردم بتوانند در کشور خودشان صدای شما را بشنوند؟ باید
بدانیم قبل از هرچیزی همه ایرانی هستیم و موظفیم به وظایف خود به عنوان
هنرمند متعهد باشیم. با گذاشتن نام هنرمند روی کسی، آن فرد هنرمند نمیشود.
با فریاد کشیدن و خواندن و فلان مضراب را زدن هنرمند به وجود نمیآید.
بلکه هنرمند در ابتدا باید وجهه مردمی داشته باشد و با مردمش زندگی کند. آقایان
ادیب خوانساری، سیدحسین طاهرزاده، بنان، فاخته ای و ... چراغ راه ما بودند
. بنابراین ما هم باید یاد بگیریم و چراغ راه جوانان باشیم. "من آنچه دیده
ام ز دل و دیده دیده ام " توجه کنید که ما چه چیزهایی دیدیم و دیدیم که بر
سر تعدادی از هنرمندان چه آمد. من از مسوولان گله ندارم. گله من از
رفقاست. شما قبلا هم اعلام
کردید حاضرید کنسرت برگزار کنید و عواید حاصل از آن را در اختبار مسوولان
قرار دهید و هدف تان را هم حفظ آثار باستانی کشور از خطر تخریب عنوان
کردید. این بار اما برای کمک به زلزله زدگان اجرای کنسرت را پیشنهاد
دادهاید، دلایل به سرانجام نرسیدن پیشنهاد اول خود را چطور ارزیابی می
کنید ؟ زمانی هست که افراد از دستگاه یا تشکیلاتی
گله دارند و زمانی هم، همه ناراحتی به نزدیکان و رفقا برمیگردد. خیلی
خوشحالم که خیلی از مسایل را به چشم دیدم. اگر صدبار دیگر به من جواب منفی
بدهند باز هم درخواستم را تکرار می کنم زیرا هدفم کمک به مردم زلزله زده
است. معتقدم یک هنرمند نباید
برای بالارفتن خود کسی دیگر را بکوبد. بعضی ها میآیند و بزرگان هنر را
تخریب میکنند . مثلا رهیمعیری، معینی کرمانشاهی و خانم سیمین بهبهانی را
نفی میکنند. در واقع ادعاهایی میکنند که وجهه هنرمندان را خراب کنند. اما
مگر می شود اینکار را کرد؟ حرف
من این است که چرا برای مطرح کردن خود، دیگران را نفی کنیم. سعی کنیم به
آنها و تفکراتشان برسیم. در نظر بگیرید سه نفر دارند میدوند. اولی که
میافتد به جای اینکه دو نفر دیگر را تشویق کند تا به خط پایان برسند پشت
پایی میزند و همه را با خودش میاندازد. من با اینگونه رفتارها مخالفم. باید
بگویم که متاسفانه ما گرفتار اینگونه مسایل هستیم. همه فکر می کنند که در
کارخودشان بزرگترین و بی نظیرترین افرادند. ما بزرگانی چون مرتضی خان
محجوبی، جلیل شهناز، حسن کسایی را داشتیم که چنین ادعاهایی نداشتند . همه
با هم رفیق بودند.
بارها
برای رفع گرفتاری یکدیگر کنسرتهایی برگزار کردند و عوایدش را برای فردی
که به آن نیاز داشت اختصاص دادند. کجاست آن جوانمردیها؟ هنوز هم از من در
مورد ردیف های موسیقی میپرسند. من 9 سال نزد نورعلی خان برومند آموزش آواز
دیدم. استاد صبا عقیده داشت اگر شاگرد نتواند از استاد خود جلو بزند ، علم
پیشرفت نمیکند. مگر آقای کسایی، شریف، جلیل شهناز، پرویز یاحقی، بدیعی بر
روی آثار خود امضا نمی گذاشتند. امضای آنها مانند مهری است که پای تار
یحیی می خورد. در موسیقی نتی به
نام نت سکوت داریم. لازم بود تا این نت را هم فرا بگیرم. و خدا را شکر آن
را هم آموختم. شاید صلاح بود در این مدت نخوانم. اما حال که هموطنانم در
آذربایجان و بوشهر دچار بلایای طبیعی شدهاند دیگر نمیتوانم سکوت کنم. اعلام
میکنم، حاضرم روی خاکها و آوارها با هموطنانم صحبت کنم و بخوانم و آنچه
از خواندنم حاصل می شود متعلق به زلزله زدگان است. اگر آواز و هنرم
میتواند غمی را تسکین ببخشد با جان و دل آن را در خدمت همنوعم قرار میدهم
. اگر با آواز من، سرمایهای به وجود میآید و خانهای ساخته میشود، چرا
نکنم؟! اگر اینکار را هم نتوانم انجام دهم که باید بگویم خداحافظ. در
چند ساله اخیر برخی هنرمندان پاپ کارهایی خوب ارائه دادند، اما بعد از
خروج از کشور سبک کارهایشان افت کرد. به نظر شما چه اتفاقی می افتد که بین
هنرمند و جامعه اش فاصله می اندازد؟ به عنوان کسی
که تجربه زندگی در داخل و خارج از ایران را دارم اظهارنظر می کنم. 6 ماه
پیش آهنگی را با این شعرخواندم؛ "دیگه این آخره کاره/ آخرین فرصت مونده/
برای دیدن یاره/زندگی تعارف نداره" اولا من جای آنها نیستم که بدانم درد
دلشان چیست. ثانیا حتما در دلشان غمی است و میخواهند خودشان را تسکین
بدهند؛ آنها وطن را از دست دادهاند و این اتفاق کوچکی نیست. با
توجه به اینکه من تجربه زندگی در خارج و داخل ایران را دارم میدانم که
زندگی در خارج از کشور خیلی سخت و طاقتفرساست. بنابراین داشتن این تصور که
آنها در خارج از کشور با گذاشتن کنسرتهای مختلف پولهای کلانی به دست
میآورند تصور غلطی است. در خارج از کشور مشکلات چندین برابر میشود. در
عین حال باید توجه کنید که ساخت و اجرای موسیقی برای جوانان وسالخوردگان
باهم تفاوت دارد. موسیقی این دو نسل متفاوت است. باید به این نکات توجه
کرد. از طرف دیگر نباید فکر کنید همه کسانی که خارج از فضای کشور موسیقی
کار میکنند بیاطلاعند. به قولی "هر بیشه گمان مبر که خالی است - شاید که
پلنگ خفته باشد" برای رسیدن به
جواب این سوال باید به سطح معلومات و دانش افراد هم توجه کنیم. هر خواننده،
نوازنده و موسیقدانی برای خود طرفدارانی دارد ، عده ای از صمیم قلب دوستش
دارند. از همه مهتر همه ایرانی هستند و از شعر فارسی در کارهایشان بهره
برده اند. باید دید خود آنها چه کارهایی را می پسندند. و
اما اعتقاد من این است؛ "ای وطن حرف بزن/ بگو از اونایی که رفتن/ تو رو بی
صدا شکستن/ بگو از اونایی که موندن/ دلت رو اینجا شکستن/ اما من نه اهل
سودام/ نه به فکر ترک اینجام/ خاک تو خون تو رگهام/ ای وطن حرف بزن" باید
دید چه وسوسه هایی بود؟ و باید دید چه چیزی به دست آوردند. در ایران وقتی
به در خانه ای می روی و طلب یک لیوان آب می کنی، برایت 10 لیوان آب می
آورند. هنوز هم وقتی به خیابانهای تهران میروم ، راننده تاکسی تا میفهمد
گلپا را سوار کرده است آنقدر شرمندهام میکند که نمیدانم چگونه پاسخ
محبتش را بدهم. وقتی هموطنم پیاده کردنم را به مقصد وظیفه خود میداند و
اینکار را با جان و دل برایم انجام میدهد من چرا اینگونه نباشم؟ من
این قبیل محبت ها را با چیزی در دنیا عوض نمی کنم. باید تفکر را به گونه
ای رشد داد که همگان با ذره ذره وجودشان درک کنند که علایق، ریشهها ،
خانواده، دوستان، شادی و غم رادر جایی غیر از وطن جستجو نکنند. هرچه هست
همین جاست. معنای این شعر چیست؟ "ای وطن ، ای ریشه من/ عشق من، اندیشه من"
باید فکر کرد این شعرها یعنی چه؟ باید آنالیز شود تا همه بفهمند و درک
کنند. خارج از وطن چه چیزی دارد که همه میخواهند بروند. عده ای میروند و
سرگردان میشوند. اما عدهای هم میروند و به موفقیت میرسند و باز هم
برمیگردند و به کشور خدمت میکنند. اگر
اهل فن به منظور تبادل اندیشه به کشوری دیگر سفر کند بحثی نیست. اما اگر
تفکر اینگونه باشد که وطن را ترک میکنم بدین منظور که با کنسرتهای بیشتر
درآمد بیشتری بدست آورم نتیجه اش آشفتگی میشود و فراموش شدن. بنابراین شما عقیده دارید که آزادی بیش از اندازه خلاقیت نمی آورد؟ بنده
اگر توانایی داشتم اعلام میکردم که همه به مملکت خود برگردند. گو، اینکه
اجازه ندهند بخوانند. وقتی به خواننده می گویید نخواند، وقتی به نوازنده می
گویید ننوازد، و به آهنگساز اجازه فعالیت نمیدهید درواقع او را کشتید.
باز هم با تمام این حرفها ، مرگ در وطن با ارزش است. پایان قسمت اول گفت و گو از مژده نوروزی عکسها از رضا عزیزی منبع:خبرگزاری میراث فرهنگی
+ نوشته شده در جمعه ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 17:41  توسط فرهاد رحیمی
|
گلپا:حاضرم در خرابههای آذربایجان و بوشهر هم بخوانمروزنامه بهار نوشت:«اکبر گلپایگانی» که با نام «گلپا» شناخته میشود، بعد از وقوع زلزله آذربایجان و بوشهر اعلام آمادگی کرده است که به نفع زلزلهزدگان به اجرای برنامه بپردازد. او البته در تمام این سالها، بخشی از درآمد کنسرتهای خود را که در اروپا و آمریکا به اجرا درآمده است به امور خیریه اختصاص داده است. به همین بهانه از او پرسیدیم که: آیا تلاشی برای دریافت مجوز برای به اجرا درآمدن این برنامه کرده است؟ او در پاسخ به این سوال میگوید: «من هیچ تقاضایی برای دریافت مجوز ندادهام، چون به نظرم همانطور که در این سالها به من اجازه کنسرت ندادهاند، این بار نیز نخواهند داد. اما صرف نظر از مجوز، فکر میکنم که این یک وظیفه انسانی است و من به عنوان یک ایرانی میخواهم تلاشی برای رفع گوشهای از مشکلات مردم سرزمینم داشته باشم. من تنها خوانندهای هستم که پنج دکترای متفاوت از پنج کشور مختلف دارم و بنابراین میخواهم برای وطنم نیز کاری انجام دهم.» گلپایگانی به این مسئله اشاره دارد که: «من کاری ندارم که در این شرایط چه کسی، چه کاری انجام میدهد، تنها وظیفه خودم میدانم در این شرایط سخت، به نفع هموطنانم به اجرای کنسرت بپردازم و در این میان دوستان و همراهانم نیز من را کمک خواهند کرد. به نظرم نباید مانعی برای فعالیتهایی از این دست به وجود آورد. همانطور که در طول تاریخ این سرزمین بسیاری از هنرمندان و شخصیتهای مهم تاریخی در این زمینه فعالیتهایی را انجام دادهاند. آقای «غلامرضا تختی» نیز زمانی که زلزله «بویین زهرا» رخ داد، تمام تلاشش را برای کمک به هموطنانش انجام داد. من نیز میخواهم همین کار را انجام دهم و در صورتی که حتی اجازه برگزاری کنسرت در یک محل رسمی را به من ندهند، حاضرم که این برنامه را در همان خرابههای حاصل از زلزله آذربایجان و بوشهر انجام دهم. یعنی اعلام آمادگی میکنم هر طور که خودشان دوست دارند، من این برنامه را به اجرا درآورم.» گلپایگانی در پاسخ به این سوال که چرا در سه دهه گذشته، هیچ برنامهای را در ایران به اجرا درنیاورده است و از آن طرف کنسرتی نیز برگزار نکرده و این در حالی است که خوانندگان دیگر مثلا «ایرج» توانستهاند گاهی این حرکت را انجام دهند، میگوید: «من در تمام این سالها خواستهام که در کشورم برنامه و کنسرت داشته باشم، اما هیچوقت چنین امکانی ایجاد نشد بنابراین در کشورهای دیگر از آمریکا تا اروپا و کانادا به اجرای برنامه پرداختهام و تلاش کردهام تا آواز ایران را در کشورهای خارجی به اجرا درآورم. من یک آوازخوانم، نه سیاستمدارم و نه دوست دارم که هیچگونه فعالیت سیاسیای انجام دهم، فقط میخواهم با هنری که نزد من به ودیعه گذاشته شده است، به هموطنانم کمک کنم. در این سالها نیز هرکس از من خواسته تا به اجرای برنامه بپردازم، قبول کردهام، حتی اگر تنها پنج ایرانی وجود داشتهاند.» او میگوید که همچنان برنامههایی برای کنسرتهای کشورهای خارجی در دست دارد، اما فعلا تصمیم نگرفته است در کدام کشور به اجرای برنامه بپردازد: «هنوز به خاطر آن کنسرت بزرگ در استرالیا و همچنین مراسم بزرگداشتم در کلن خستهام و بیشترین دغدغهام در این روزها این است که به هموطنانم کمک کنم. چون هنرمندان ما الگوهایی چون قمرالملوک وزیری هستند و حسین تهرانی دارند که همواره تاکید داشت اول انسان باشید و بعد هنرمند.»
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 12:45  توسط فرهاد رحیمی
|
ابراز آمادگی استاد گلپا برای برگزاری کنسرت خیریه به نفع زلزله زدگان آذربایجان و بوشهرلینک اصلی خبر: http://inn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=143864&Rate=0
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 10:23  توسط فرهاد رحیمی
|
پیام تسلیت استاد گلپا به زلزله زدگان استان بوشهر حادثه تلخ و دردناک زلزله استان بوشهر را خدمت مردم عزیز ایران به خصوص هموطنان خونگرم و مهربان بوشهری و بازماندگان قربانیان این ضایعه تاسف بار تسلیت عرض میکنم ... اکبر گلپایگانی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۲ساعت 11:29  توسط فرهاد رحیمی
|
پیام تبریک اکبر گلپایگانی به مناسبت فرا رسیدن نوروز
پیشاپیش فرا رسیدن نوروز
باستانی را خدمت همه عزیزان تبریک عرض میکنم و امیدوارم سال جدید سالی پر
از موفقیت و شادکامی و سلامتی برای شما و خانواده محترمتان باشد ... اکبر
گلپایگانی دانلود دو آواز بهاری از استاد گلپا در دستگاه ماهور لینک دانلود آواز "باد صبح نوروز" در دستگاه ماهور: http://www.iransong.com/g.htm?id=55415 هنرمندان:اکبر گلپایگانی و پرویز یاحقی غزل آواز: سعدی بوی گل و بانگ مرغ برخاست هنگام نشاط و روز صحراست ما را سر باغ و بوستان نیست هر جا که تویی تفرج آن جاست این باد بهار بوستان است یا بوی وصال دوستان است ای مرغ به دام دل گرفتار بازآی که وقت آشیان است ساقی بده آن شراب گلرنگ مطرب بزن آن نوای بر چنگ کز زهد ندیدهام فتوحی تا کی زنم آبگینه بر سنگ برخیز که باد صبح نوروز در باغچه میکند گل افشان خاموشی بلبلان مشتاق در موسم گل ندارد امکان ... آواز "بهار" در دستگاه ماهور با همکاری: اکبر گلپایگانی و رضا ورزنده غزل آواز:سعدی خیز و غنیمت شمار، جنبش باد بهار نالهء موزون مرغ، بوی خوش لالهزار روز بهارست خیز تا به تماشا رویم تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار مطرب یاران بگو این غزل دلپذیر ساقی مجلس بیار آن قدح غمگسار دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار .. لینک دانلود: http://www.iransong.com/g.htm?id=74484 غزل زیبایی در وصف استاد گلپایگانی «جاودان خنیاگر گلها» نغمه ای دلکش تر از آوای گلپــا گر شنیـدی بی گمـان آن نغـمـه را از عالم بـالا شنیـدی یـادگـار جـاودان نـورعلـی خـان اسـت و دانم این کلام دلنشین زان مرد بی همتا شنیدی میوه جان من است و حاصل عمری که اکنون قـصــه پـر غـصــه اش را از زبـان مـا شنـیــدی از صـدای دلنــواز و جـان شـکـار او چـه گویم؟ وان حکایت را که خود از نغمه گلپــا شنیدی نغمه اش آمیزه شوق است و شور و عشق و عرفان گر سخن زان عندلیب عاشق شیدا شنیدی جاودان خنیاگر گلهـا که عمری همچـو شبنم صوت جانبـخش وی از بـرنامه گلهــا شنیدی "شبنم جهانگیری" دو عکس قدیمی و کمیاب استاد گلپا،همسر استاد گلپا،بانو الهه اکبر گلپایگانی و هوشنگ حسینی(نویسنده و منتقد سینما) بنده هم به نوبه خودم سال جدید را خدمت تمامی هموطنان عزیز و همچنین علاقمندان فهیم و باشخصیت استاد گلپایگانی تبریک عرض میکنم و امیدوارم سال خوب و شادی داشته باشید ... فرهاد رحیمی
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۱ساعت 15:16  توسط فرهاد رحیمی
|
گفتگوی اختصاصی ماهنامه تجربه با استاد اکبر گلپایگانی در خانواده ما آواز موروثی است گفتگو:آرش نصیری مقدمه: بارها با استاد گلپایگانی مصاحبه کرده ام و هربار بیشتر از این قبل، از این همه میل به تاثیرگذاری و انرژی مثبت به وجد آمده ام. موتیف اصلی همه تئوری ها و نتیجه نهایی همه تجربه ای که در طی بیش از شصت سال حضور در صحنه اول هنر به دست آورده است این موضوع است: «هرکس باید زبان و لحن مشخص خود را داشته باشد» و این را نه از کتاب های تئوریک هنر، که با همه وجود درک کرده و اعلام می کند. این گفتگو هم خالی از این توصیه مهم و استراتژیک خلق هنر و هنرمند نیست، هرچند گفتگو را با گفتگو درباره دوست قدیمی اش استاد همایون خرم شروع کردیم و از همین نام بزرگ دنیای موسیقی هم، به خلق و خلاقیت در هنر کشیده شدیم. البته قبل از آن از یک دکترای افتخاری دیگر هم گفتیم که به تازگی از یک نهاد فرهنگی و علمی در آلمان گرفته است. همه اینها به مناسبت دهم بهمن ماه بود که سالروز تولد ایشان است. تولدتان مبارک استاد صدا و استاد زندگی و عشق.
* استاد. ما اين گفتوگو را به مناسبت سالروز تولدتان، ده بهمن ماه انجام ميدهيم و ميخواهيم به همين مناسبت درباره سالهاي اوليه آوازخواني شما حرف بزنيم اما اجازه بدهيد قبل از آن در مورد دو موضوع مهم كه در اين ايام اتفاق افتاد حرف بزنيم. اتفاق اولي كه در اين ايام براي شما افتاد، يك دكتراي افتخاري ديگر است كه اخيراً گرفتهايد و ماجراي ديگر، متأسفانه درگذشت استاد همايون خرم. ماجراي دكتراي افتخاري چه بود؟ در روز بيست و نهم ماه فرنگي گذشته، آكادمي پزشكان، دندانپزشكان و جراحان آلمان به وسيله آقاي پرفسور رنجبر كه رئيس اين آكادمي است، دكتراي شصت سال فعالیت فرهنگي و هنري را به من دادند. اين نشان، يك لوح بلورين است كه عبارت شصت سال تلاش من، هم به انگليسي و هم به فارسي روی آن نوشته شده است. آن روز كه اين لوح را ميدادند، آن آقا كه آمده بود و اين تشكيلات را پرزنت ميكرد هم گفت يك دكترا به دكتراهايت اضافه شد. قبل از آن از مجارستان، فرانسه و نخبگان جوان و چند جاي ديگر هم جوایزی گرفته بودم. آخرين آن، همين پانزده روز پيش بود. ما همه اينها را تقديم ميكنيم به ملت ايران. هرچه كه به دست آورديم به خاطر لطف خداوند و اين مردم است و من اينها را الان يادگاري نگه داشتهام تا به موقع به مردم ايران و به موزه موسيقي تقديم كنم. همه كارهاي ما براي مردم است و همانطوري كه قبلاً هم گفتم ما دكترايمان را پنجاه سال پيش از مردم ايران گرفتيم. شما ميدانيد كه من با ترانه نيامدم. من با خواندن آواز آمدم. هفده سال در برنامه گلهاي جاويدان و بعد گلهای رنگارنگ آواز ميخواندم و هميشه مورد لطف مردم بودم. اميدوارم همه سالم و خوش باشند. در مورد آقاي خرم گفتيد كه متأسفانه از دست رفت. من متأسفانه نبودم كه در مراسم ايشان شركت كنم. به خانوادهاش تسليت ميگويم و آرزو ميكنم همهشان سالم باشند. * شما با استاد خرم چند كار مشترك داشتيد؟ آقاي خرم يك برنامه داشت به اسم افام برنامه سوم، كه در آنجا با آقاي شهناز و ساير دوستان برنامههايي را اجرا ميكرديم. در ضمن اينها من يك آهنگ از خود آقاي خرم خواندم كه شعرش اين بود: «اي ساقي، اي ساقي، پياله پر كن/ درياي روحم را ز ناله پر كن/ از رنگ و ريا بيچاره شدم، ساقي كجايي/ ساقي كجايي در شهر جنون آواره شدم». اين آهنگي بود كه شعرش هم از آقاي معيني كرمانشاهي بود. ضمناً اول برنامههايي كه با ايشان داشتم، چند تا از آهنگهايي كه ديگران خوانده بودند را به شكل رمانس كار ميكرديم. مثل آن آهنگ زيبا كه ميگويد: «بر موج غم نشسته منم/ بر زورق شكسته منم/ اي ناخداي عالم». وقتي اورتور زده ميشد، قبل از اينكه خواننده بخواند، من اين را ميخواندنم و بعد آهنگ شروع ميشد. دوره رفاقت ما با خدابيامرز مهندس خرم چهل، پنجاه سال است. خرم واقعاً يكي از آهنگسازان بينظير ما بود. عقدهها كنار ميرود و چوب لاي چرخ گذاشتنها انشاءالله تمام ميشود و وقتي همه ميخواهند از ته دل قضاوت كنند، ميبينند كه اين موضوع درست است. خرم يك آهنگساز بينظير بود. چيزهايي از گوشههاي مختلف پيدا ميكرد كه نشان از دانش، هوش و هنرمندي بينظيرش حكايت ميكرد. مثل آن خاوران كه پيدا كرد و ماندگار شد. اميدوارم روحش آرامش ابدي داشته باشد و همه، هميشه به يادش باشند. خرم فراموش نميشود. هر وقت شما آهنگي از او را زمزمه ميكنيد يعني او زنده است. آن آهنگ زيباي «آمدي كه با دلم گفتگو كني» و وو... خيلي آهنگهاي زيباي ديگر. مگر كسي اين آهنگها را فراموش ميكند؟ *از قطعاتي كه استاد خرم ساخت و ديگران خواندند، خودتان كدام آهنگ را بيشتر دوست داريد؟ «آمدي كه با دلم گفتگو كني» كه خانم الهه آن را خواند و البته وقتي در گلها پخش شد، آوازش را من با اين شعر خواندم: «مستي و شور جنون از من ديوانه بپرس/ گرمي باده از آن نرگس مستانه بپرس». اين آهنگ خيلي آهنگ زيبايي است و هميشه آن را زمزمه ميكردم. يا آهنگ «بر موج غم نشسته منم» كه گفتم. وقتي دو خط از اين آهنگ را به صورت رمانس ميخواندم، از خودم بيخود شده بودم. خدا روحش را شاد كند و اميدوارم خانوادهي محترمش سالم باشند. * اجازه بدهيد به بهانه روز تولد شما، درباره سالهاي اوليه كارتان حرف بزنيم. (خنده) وقتي كه روز تولد من است، بايد ديگران به من كادو بدهند اما من اين دكترا كه گرفتم را به مردم ايران كادو ميدهم تا بدانند من هيچ وقت فراموششان نميكنم و هنوز هم همان گلپاي كوچك هستم كه پنجاه سال پيش با برنامه گلها آمدم و تقدير و بهخصوص خود این مردم، به من لطف داشتند و من هم كارهايي كردم كه با ديگران تفاوت داشت. *قبل از اينكه شما به عنوان يك خواننده شهیر مطرح شويد، در خانوادهتان صداهاي خوب ديگر هم داشتيد. درست است؟ بله. صداي پدر من خيلي زيبا بود. آنقدر صداي پدرم قشنگ بود كه در آن محله به عنوان «حسين بلبل» معروف بود. پدرم هنرمندي بود كه ريشه داشت و اصولا آواز در خانواده ما موروثي بود. پدربزرگ من هم خوب ميخواند. همهشان با مرحوم عندليب كه يكي از بزرگترين خوانندگان روز خودش بود، همراه بودند و ياد ميگرفتند. آن زمان عقده و كينه نبود و هنوز اين كارها به مسائل اقتصادي كشيده نشده بود. همه با هم دوست و رفيق بودند و اگر چيزي را ميدانستند به هم ميگفتند و چوب لاي چرخ هم نميگذاشتند و آنچه كه ميگفتند حقيقت بود. آواز در خانواده ما موروثي بود و همانطوري كه ميدانيد، تمام برادران من هم ميخوانند و هم سالها زحمت كشيدهاند و همه با هم مجموعه «فراز و فرود» را منتشر كردهايم كه رديف كاملي از موسيقي ايراني است. اين كار زير نظر من و با زحمت برادران من و بچههايشان جمعآوري شد و بايد از حوزه هنري، شهرداري و وزارت ارشاد تشكر كنم كه اين «رديفها» را منتشر كردند. اميدوارم كه اينها مثمرثمر واقع شود. البته من هميشه گفتهام كه رديف مثل دو دو تا، چهار تا و چهار عمل اصلي است. شما اينها را ياد ميگيريد كه بتوانيد مسأله حل كنيد. اگر مدام بخواهيد بگوييد سه چهار تا، دوازدهتا و سه پنج تا پانزده تا، مردم به شما ميخندند. اينها پايه است براي حل مسأله و تازه حل كردن مسأله هم، راههاي مختلف دارد. اگر شما يك سه گاه بخوانيد و دوباره يك سهگاه مثل همان بخوانيد و ده تا سه گاه مثل آن بخوانيد كه اهميتي ندارد. يكي بخوان و بگو همان را ده بار پخش كنند. *آيا در خانواده شما اين رديفها را از قبل بلد بودند؟ بله. همهشان كمابيش بلد بودند و نسل به نسل به ما رسيد، منتها من با استاد بزرگ نورعلي خان برومند آشنا شدم و كارم را كاملتر كردم. همه ميدانند نورعلي خان برومند يكي از مفاخر هنري بود و من سالها با ايشان آشنا بودم و كار كردم. الان بعضي از دوستان كه يك مدت كوتاه پهلوي ايشان رفتند، جزو افتخاراتشان است كه نورعلي خان را ديدهاند. اين هنرمند در رشد و ساختن من خيلي موثر بود. فقط خواندن آواز و رديف و اينها مهم نبود، ايشان با بزرگاني در تماس بود مثل اديب خوانساري، مثل آسيد حسين طاهرزاده، مثل حاج آقا محمد ايراني و ما هم چون با ايشان بوديم، با اين بزرگان در تماس بوديم و از فضايلي كه داشتند و انسانيتي كه در وجودشان بود هم برخوردار ميشدیم. اينها همه جلوي من بود و بايد ياد ميگرفتم. هنرمند تنها اين نيست كه خوب بخواند يا خوب ساز بزند، بايد چيزهاي ديگري را هم در كنارش ياد بگيرد و كار كند. آقاي تهراني هميشه ميگفت اول آدم باشيد بعد هنرمند. آقاي صبا شب و روز با نورعلي خان برومند بود و چون آقاي برومند چشمش نميديد، من عصاي دستش بودم. من ميرفتم آقاي صبا را ميآوردم، و بعد ميبردم ميرساندم، ايشان را ميبردم پيش صبا و ديگران و در اين بين، از اين بزرگان خيلي چيزها ياد گرفتم. تنها شعر و ادبيات و موسيقي نبود. زندگي كردن، احترام بزرگتر را نگه داشتن، عشق به آثار خوب، عشق به كارهاي خوب گذشتگان، خوبي كردن و همه و همه. نورعلي خان ميگفت شما نبايد مثل آقاي بنان يا آقاي فاختهاي بخواني. آنها دارند به آن خوبي ميخوانند. اگر شما ميخواهيد بخوانيد، بايد حتماً يك سبك و روش براي خودتان انتخاب كنيد كه قبلاً وجود نداشت. من اينها را بهعنوان اصول كاري خودم در نظر گرفته بودم كه بعد آن شور را با مرحوم مرتضي خان محجوبي خواندم: «مست مستم ساقيا دستم بگير.» اين شور از يك گوشه به نام مثنوي بود اما من طوري آن را اجرا كردم كه يك چيز استثنايي بود و سابقه نداشت. من با اين آواز معروف شدم نه با ترانه. اگر ترانه هم خواندم، نرفتم ترانههايي كه از قديم وجود داشت را بخوانم. بعد از هفده سال وقتي آمدم ترانه خواندم، چيزي را خواندم كه براي آن روز و روزگار بود. من چیزی که استادانم آمدخته بودم را گسترش دادم و چیزی را اجرا کردم که تا آن موقع کسی انجام نداده بود و این روال طبیعی هنر و علم است. به قول مرحوم صبا، اگر علم قرار باشد درجا بزند و هيچ شاگردي از استادش جلو نزند كه علم نيست و تمام علمها ميخوابد. بايد شاگردان از استادان جلو بزنند تا علم پيشرفت كند. ببينيد الان موبايل به كجا رسيده است. آقاي نادري، دانشمند ايراني ناسا، شاتل را ميبرد توي آسمان و در كره مريخ مينشاند. اينها شاگرداني هستند كه از استادان جلو زدهاند. اگر ما مدام بگوييم منم، منم، اين هيچ كسي را به هيچ جا نميرساند و زندگي، موسيقي، عشق و عرفان را هم از بين ميبرد. * در آن سالها كه با نورعلي خان برومند پيش استاد صبا ميرفتيد، يا ايشان پيش نورعالي خان ميآمدند، آيا با هم ساز و آواز اجرا نكرده بوديد؟ يك بار در منزل آقايي به نام آقاي فرجاد بوديم كه آن موقع، اگر اشتباه نکنم معاون وزارت راه بود. آنجا دوستان و بزرگان موسيقي جمع ميشدند مثل مرتضي خان محجوبي، حسين تهراني، پرويز ياحقي، رضا ورزنده، حبيب بديعي و خيلي از بزرگان ديگر. ما هميشه در اين مجامع از اين بزرگان درس ميگرفتيم و اين درسها مهمتر از حتي خود موسيقي بود. در يكي از اين جلسات همراه ساز آقاي صبا يك آواز دشتي خواندم با اين شعر: «باغبان حرامت باد، زين چمن كه من رفتم.» اين را قبلاً از مرحوم طاهرزاده شنيده بودم كه با مرحوم نورعلي خان، خوانده بود و من تحت تأثير ايشان اين را خواندم. اول مرحوم صبا شروع كرد به ساز زدن. مرحوم نورعلي خان آهسته به من گفت: «ببين، اين صداي خداست»، اينقدر زيبا ميزد. من تحت تأثير اين حرف نورعلي خان قرار گرفتم و با اين شعر آواز را شروع كردم: «باغبان حرامت باد، زين چمن كه من رفتم/ گر به جاي من سروي، غير دوست بنشاني».
* استاد صبا در محافل و مجامع دوستانه سهتار ميزدند يا ويولن؟ هر دو. خيلي به سهتار علاقه داشت اما ويولن هم ميزد. يك سهتار داشت كه هميشه در دسترسش بود و من خيلي بيشتر ديدم كه راغب بود سهتار بزند تا ويولن اما آن شب كه من با ايشان آواز خواندم، ويولن زد. آنقدر زيبا ميزد كه من تحت تأثير قرار گرفتم. مرحوم صبا خيلي دير سرحال ميآمد تا به چنين حالتهايي برسد. من دو بار اين را ديدم. يك بار هم در گلندوئك بود. آنجا با سهتار آن آهنگ معروفش را زد. آنجا هم از خودش بيخود شده بود. بينظير بود. * آن موقع كه با ايشان در آن جمع خوانديد چند سالتان بود؟ فكر ميكنم شانزده هفده سال. يك بار ديگر كه خواندم در منزل مرتضي خان محجوبي بود و ضبط شد. مرتضي خان يك ميهماني گرفته بود و خيلي از بزرگان فرهنگ و هنر بودند. خود آقاي محجوبي پيانو ميزد، آقاي تجويدي ويلن ميزد، آقاي حسين تهراني ضرب ميزد، آقاي سعادتمند قمي ميخواند، خانم قمرالملوك وزيري ميخواند، رهي معيري هم بود كه شعر ميخواند. آنجا مرحوم پيرنيا مرا ديد و به گلها دعوت كرد. * قمر هم بود؟ بله. عكسش هم اينجا هست. من قمر را دو بار ديدم. يك بار آنجا بود و يك بار هم در منزل آقاي يكرنگي كه شاگرد اقبال السلطان بود. آن موقع دوم دیگر دندانهاي قمر ريخته بود و سن بالايي داشت. * شما قبل از نورعلي خان برومند، دقيقاً پيش چه كسي تعليم ميديديد؟ پيش پدرم. پدرم خيلي خوب بود. صداي بم پخته و گرمي داشت. خيلي صداي عجيبي داشت. ايشان ذاكر امام حسين (ع) هم بودند و ما پيش ايشان آواز را ياد ميگرفتيم. * پس اينكه صداي برادران شما هم خوب است، همه به ايشان رفتهايد. گفتم كه خاندان ما را بايد خاندان آواز گفت. از سالها قبل نسلاندرنسل همه ميخواندند. * شما چگونه با نورعلي خان آشنا شديد؟ من شاگرد مدرسه نظام بودم. خانه آقاي تجويدي نزديك خانه ما بود، سر ميدان ژاله، پشت كارخانه برق. يك روز به من گفت: «شما امروز ميروي منزل آقاي يكرنگي؟» آقاي يكرنگي شاگرد اقبالالسلطان بود، از پشت بام افتاده و فلج شده بود. ما با دوستان به آنجا ميرفتيم، كمكش ميكرديم، تختاش را ميآورديم توي حياط و همانجا هم مينشستيم كه تنها نباشد. تجويدي گفت: «امروز من با دوستان و با آقايي ميآييم آنجا.» گفتم: «تشريف بياوريد. ما هم آنجا هستيم.» هر روز بعدازظهر ميرفتيم پيش اين پيرمرد كه او را جابهجا كنيم. آنجا بوديم كه ديديم يك آقاي خيلي مرتب و شيك آمد. خيلي خوب لباس پوشيده بود. آقاي تجويدي مرا به ايشان معرفي كرد و گفت ايشان هم صدايي دارند. «صدايي دارند» را با لحن خاصي گفت. من نفهميده بودم كه این آقای شیک پوش نورعلي خان برومند است. ديدم عينك آفتابي هم زده، نگو نابيناست. آقاي تجويدي به من گفت: «يك چيزي بخوان آقاي نورعلي خان صداي تو را بشنود.» گفتم: «من كه چيزي بلد نيستم.» اين را هميشه ميگفتم و حالا هم ميگويم. گفت: «حالا يك چيزي بخوان.» و من هم يك بيات ترك خواندم. تمام كه شد نورعلي خان به تجويدي گفت: «آقاي تجويدي، صداي ايشان مثل يك اسب سركش ميماند كه بايد به آن دهنه زد. اگر اين كار انجام شود، ايشان يكي از خوانندگان بينظير ايران ميشود.» ما هم از بس از اين حرفها شنيده بوديم، فكر ميكرديم تعارف است و هنوز نميدانستم كه ايشان يك چنين استادي است. بعد استاد به من گفت: «ميخواهي كار كني؟» من گفتم: «بله. من عاشق آواز هستم و همهاش دوست دارم ياد بگيرم.» گفت: «شما ميتواني از فردا بيايي منزل ما و آنجا كار كني. البته من شاگرد درس نميدهم. از صداي تو خوشم آمد، ميخواهم كار كنم و يك چيزي بسازم و تحويل جامعه بدهم.» من گفتم: «پس اجازه بدهيد من بيايم شما را برسانم منزلتان.» تاكسي گرفتيم و من ايشان را بردم دم منزلشان. آنجا را ياد گرفتم و از فردا چهار بعدازظهر كار ما شروع شد. شد، شد تا هشت، نه سال بعد كه بايد بگويم نود سال، براي آنكه من از ده صبح ميرفتم آنجا كار ميكردم، ميبردم ايشان را ميرساندم و به جاهايي كه ميخواست برود؛ هيأت هفت نفره، هنرستان موسيقي، پيش آقاي خالقي، پيش آقا صبا و پيش ديگران. عصاي دست ايشان بودم. چشمان ايشان نميديد و من شده بودم همراه ايشان. يك جيپ كوچك داشت كه من مينشستم پشت آن و به اينجاها ميرفتم. گاهي هم ميرفتم مرحوم صبا را از هنرستان ميآوردم، آقاي خالقي را ميبردم و ميآوردم. خود نورعلي خان را ميبردم و ميآوردم و از صبح تا شب كارم اين بود. * همنفس شدن با آقاي خالقي و آقا صبا و ديگران، حتي در حد رساندن ايشان هم باعث ميشد كه ياد بگيريد. همينطور است. از همهشان چيز ياد ميگرفتم. وقتي اين بزرگان چيزي را بيان ميكردند، من ديگر ولكن معامله نبودم تا خوب آن را حلاجي كنم و ياد بگيرم. تا آنجا كه ميتوانستم ياد ميگرفتم تا اينكه در يك سن خيلي كم، به برنامه گلهاي جاويدان راه پيدا كردم. اين برنامه چهار خواننده داشت: بنان، فاختهاي، من و بعد از من هم آقاي عبدالوهاب شهيدي آمد. قبل از ما چهار نفر هم آقاي اديب خوانساري و آقاي طاهرزاده بود. بعدش گلهاي رنگارنگ آمد كه در آن آقاي خواجهاميري بود، آقاي كورس سرهنگزاده بود، آقاي نادر گلچين بود و دوستان ديگر كه در اين برنامه بودند. آنها هنرمندان خوبي بودند كه صداهاي خيلي خوبي داشتند. بعدتر يك سري جريانات ديگر پيش آمد و خواستند يك سري اسمهاي ديگر را بياورند. حتي تصميم داشتند كه اسم گلها را هم عوض كنند و يك چيز ديگر بگذارند. اينكه شد يا نشد و موفق بودند يا نبودند را مردم بايد قضاوت كنند. ميخواستند جاي آن برنامه چاوش را بگذارند. من هميشه گفتم، چرا بايد عوض كنيد؟ شما ميتوانيد يك كار قشنگتر انجام بدهيد، خوب كار كنيد، آن برنامه خودش اتوماتيك از بين ميرود. هر وقت كه كار قشنگ بياوريد، قبلي خود به خود كنار ميرود يا در حاشيه ميماند. گو اينكه هر موسيقي در هر زماني براي زمان خودش خوب است. اگر شما ميخوانيد «مرغ سحر ناله سر كن» يا «از خون جوانان وطن لاله دميده»، اين براي زمان عارف و شيدا بود و براي آن زمان هم بينظير بود. اينها را بايد در موزه هنرمندان حفظ كرد. مثل ميوه به كه لاي پنبه نگه ميدارند. بايد اين كار را بكنند تا جوانها بدانند كه در سابق هم اين موسيقيها بود، ولي اگر ميخواهيد ترقي كنيد، بايد مطابق با زمان پيش برويد و چيزي بسازيد مثل آن ترانه كه آقاي تجويدي ساخت: «مرا عاشق و شيدا، واله و شيدا تو كردي.» يا «آزادهام» را ساخت، يا «پشيمانم» را ساخت. يا آقاي خرم آن آهنگهاي بسيار زيبا را ساخت. آنها اين كارها را ساختند چون با زمان پيش رفتند. الان هم فكر ميكنيد ما تجويدي و خرم نداريم؟ داريم. در بين جوانها از اين استعدادها فراوانند. اگر به آنها بها بدهيم، همه آنها آهنگسازان بينظيري خواهند شد. همين جوانها همانطوري كه گفتم، اگر قرار باشد علم درجا بزند و هيچ شاگردي از استادش جلو نزند، همه چيز از بين ميرود. آنها كه ميآيند بايد از گذشتگان بهتر باشند. اگر به اين جوانها ميدان بدهيم، توي سرشان نزنيم و چوب لاي چرخشان نگذاريم هر كدام تجويدي و خرم ديگری ميشوند. * شما اقبالالسلطان آذر را هم ديده بوديد؟ بله. اقبال آذر را در منزل مرحوم حاج آقا محمد ايراني دو جلسه ديدم. ايشان يك شاگرد بسيار عالي داشتند به نام آقاي بوذري كه هم خطاط خوبي بود و هم خواننده خوب. سهشنبهها كه به آنجا ميرفتم او را زياد ميديدم. اقبال السلطان را فقط دو جلسه ديدم. * يك نكته ديگر. اينكه قرار شد برنامه گلهاي جاويدان تغيير كند، يك دستور بود يا اينكه آقاي ابتهاج اين را خواسته بود؟ من نميدانم اما آنچه كه ميدانم اين بود كه اين كار از نظر من كار خطا بود، براي اينكه وقتي كه شما ميخواهيد يك چيزي را درست كنيد، چه لزومي دارد كه يك چيز ديگر را خراب كنيد؟! وقتي برنامه گلها آمد، مگر برنامههاي ديگر راديو را خراب كرد؟ گلها آمد يك برنامه را درست كرد و در همان زمان، گلها بود، برنامه ساعت هشت و نيم بود، يك برنامه پنجاه و سه دقيقه بود و يك برنامه ديگر هم بود كه آقاي دكتر جهانبيگلو اداره ميكرد به نام نواي موسيقي ملي. گلها آمد با يك عظمت و با شعراي عالي، اساتيد بينظير و برنامهاش آنقدر خوب بود كه به طور اتوماتيك جلوي آنها گرفته شد. اين ايرادي ندارد اما آنها ميگفتند كه بايد برنامه گلها را كنار بگذاريد و به جاي آن چاوش را بگذاريم كه موفق نشدند. خودشان هم ميدانند. اين به نظر من لطمهاي بود به خودشان. مردم راه خودشان را پيدا ميكنند و الان در هر خانهاي كه برويد، ده تا نوار گلها هست. *استاد. آیا قرار نيست كار جديدي ارائه كنيد؟ يك كار است به نام جواني كه خيلي زيباست. خود من هم خيلي دوست دارم. انشاءالله كارش تمام شود، بلكه بتوانيم براي عيد آن را برسانيم. اگر بخواهيم چيز قشنگ و درست و حسابي دربيايد بايد با صبر و حوصله انجام شود. انشاءالله بتوانيم يك نوار زيبا تحويل مردم بدهيم. * اين از قطعات قديم شماست يا جديد است؟ هيچ ارتباطي با قطعات قديم ندارد. داستان است و دارد با زندگي صحبت ميكند و مضمونش اين است. جوانها با اميد زندگي ميكنند و ما با خاطرات. توی این ترانه به زندگي ميگويد: «تو به من همه چيز دادي. زن، زندگي، خانه، ماشين، فرزند و همه چيز اما در ازايش چه چيزي را از من گرفتي؟ جواني: «جوانيمو آسون گرفتي، زندگي، زندگي/ تو با قيمت جون گرفتي، زندگي، زندگي» * نكته جالبي كه در مورد كارهاي شما وجود دارد و باعث ميشود كه همه اينها شنيدني شود اين است كه شما هميشه حرف و داستان دلتان را ميگوييد. وقتي موهايتان داشت سفيد ميشد خوانديد: «موي سپيد و توي آينه ديدم» و حالا از جواني ميخوانيد. حرف دلتان را ميخوانيد، براي همين است كه در دل مردم مينشيند. خيلي از لطفتان ممنونم.
+ نوشته شده در جمعه یازدهم اسفند ۱۳۹۱ساعت 18:55  توسط فرهاد رحیمی
|
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و علاقمندان به موسیقی فاخر ایرانی.از اینکه با تاخیر خدمتتان رسیدم عذرخواهی میکنم.
ابتدا متن پیام تشکر استاد گلپا از عزیزانی که چه در سایت و چه در فیس بوک تولدشان را تبریک گفته بودند: سلام و درود خدمت دوستان مهربانم.تشکر میکنم از همه عزیزانی که نسبت به من محبت داشته و تولدم را تبریک گفتند.از اینکه به یادم بودید ممنونم.امیدوارم در تمامی مراحل زندگی شاد و موفق و سلامت باشید...اکبر گلپایگانی
یک شاخه گل 218
لینک دانلود:
عکسهای به یادماندنی ناصر ملک مطیعی و اکبر گلپایگانی علی تابش،پورزند،اکبر گلپا و فرهنگ شریف گلپا،هایده،فرهنگ شریف،فرود بهروز(نوازنده ویلن) و رامش اکبر گلپا به همراه پدرش مرحوم حسین گلپایگانی و برادرش محمد گلپایگانی
"ساقی پیاله پر کن" و "طاقتم ده" به یاد مهندس همایون خرم تقدیم همه علاقمندان به موسیقی ایرانی...
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم اسفند ۱۳۹۱ساعت 17:8  توسط فرهاد رحیمی
|
اکبر گلپایگانی در شهر بن آلمان به روی صحنه رفت.در این برنامه آکادمی پزشکان و دندانپزشکان ایرانی در آلمان جایزه هنری و نشان دکترای افتخاری و عضویت در این انجمن را به اکبر گلپایگانی اعطا کرده و شصت سال تلاش هنری ایشان در موسیقی اصیل ایرانی را ستودند.این برنامه با استقبال گرم صدها ایرانی روبه رو شد...
گوشه هایی از مصاحبه اکبر گلپایگانی با دویچه وله آلمان...
دویچه وله:اتفاقاً میخواستم بپرسم به زودی شما هشتاد ساله میشوید و میدانم که ناراحتی قلبی هم دارید، چرا این همه استرس به خودتان میدهید و چرا تا این حد فعال هستید؟
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم دی ۱۳۹۱ساعت 12:27  توسط فرهاد رحیمی
|
THE GREAT CLAASIC SHOW WITH THE LEGEND OF PERSIAN VOICE
GOLPA 22.12.2012 LIVE IN MUNICH. Info Tel. 0151 100 111 44 لازم به ذکر هست استاد گلپا هم اکنون در استرالیا هستند و به زودی عکس از کنسرتهای ایشان در همین وبلاگ و همچنین فیس بوک ایشان منتشر خواهد شد.همچنین غیر از شهر مونیخ المان استاد کنسرتهای دیگری در شهرهای مختلف آلمان برگزار خواهند کرد...
تحلیل گلهای رنگارنگ 450
بازهم اصفهانی متفاوت از استاد گلپا.بیات شیراز یکی از گوشه های مهجور و فرعی مایه اصفهان هست.اشخاصی که یه مقدار دلسوخته تر هستند و با اون فضای اصفهانی که مایه قدیمی تر داره بیشتر لذت میبرند مطمئنا بارها به این نغمه برخورده اند! چرا که بیات شیراز یکی از آن نغمه هاییست که مایه ای دلسوخته و گرم و وصمیمی دارد.حقیقتا آوازهای گلپا الگو و درس هستند.یادگیری گوشه ها و تنالیته ها و مقامها و همینطور ملودیهای خلاقانه و مدولاسیونهای زیبا همگی از آوازهای استاد گلپا قابل برداشت است. نوین بودن سبک گلپا در اجرای این گونه نغمات و بداعت او در این فن ظرافتهاییست ارزشمند برای اهل هنر و به ویژه فراگیران آواز که از حالت خشک بودن و تکراری بودن و دلزدگی و قدیمی بودن آن زدوده و باعث میشود با روحیه ای بهتر شنونده ویا فراگیر آواز از این مطلب بهره ببرد و بیاموزد. نوازندگان:همایون خرم و لطف اله مجد
در دیر مغان آمد
یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران
از نرگس مستش مست
بیات شیراز
در نعل سمند او
شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او
بالای صنوبر پست
بیات شیراز
شمع دل دمسازم
بنشست چو او برخاست
بیات شیراز در مقام بیات راجع
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظر بازان برخاست چو او بنشست
عشاق
چهچهه عشاق
بازآی که بازآید عمر شده حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست
عشاق
چهچهه دوم در عشاق
در دیر مغان آمد
یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران
از نرگس مستش مست
بیات شیراز
لینک دانلود: تحلیل آواز:نادر
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۱ساعت 19:9  توسط فرهاد رحیمی
|
استاد اکبر گلپایگانی مخالفت خود را با تجلیلی که خانه موسیقی قرار بود در 17 مهر ماه در سالن همایش های برج میلاد از ایشان به عمل بیاید اعلام کردند و فرمودند که تجلیل واقعی را طی چند دهه گذشته مردم از من به عمل آورده اند و من همیشه قدردان محبتهای مردم عزیز و مهربانم هستم. گفتگوی روزنامه خورشید با اکبر گلپایگانی در مورد ردیف فراز و فرود گروه فرهنگ و هنر:چند روزی است که مجموعه فراز و فرود توسط استاد حسن گلپایگانی وارد بازار شده است. این مجموعه آموزشی در زمینه ردیفها و آموزش موسیقی است. یکی از کسانی که در این مجموعه تلاش مستقیم داشته است استاد اکبر گلپایگانی است. حنجره طلایی موسیقی ایران که زمینه آموزش به جوانها را دارد به طور قطع به این فکر بوده که چراغی برای آنها روشن کند.
مطلبی جالب درباره گلپا در سایت گلها(خانم جین لویسون)
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم مهر ۱۳۹۱ساعت 17:6  توسط فرهاد رحیمی
|
سلام دوستان عزیز و هنردوستم.از اینکه مدتی غیبت داشتم و نمی توانستم در خدمتتان باشم پوزش میطلبم.در چند هفته اخیر اتفاقاتی در موسیقی ایران افتاد که مهمترین آنها پخش ردیف فراز و فرود هست که کاملترین ردیف موسیقی ایرانی می باشد که با صدای استاد حسن گلپایگانی و زیر نظر استاد اکبر گلپایگانی ضبط شده هست که در دفترچه موجود در این اثر ارزشمند به این موضوع پرداخته شده هست.عزیزان علاقمند به سبک و مکتب آوازی اکبر گلپایگانی می توانند با تهیه این اثر،ردیف آوازی موسیقی ایران را به شیوه اکبر گلپایگانی بیاموزند و ادامه دهنده سبک بی نظیر و منحصر به فرد استاد اکبر گلپایگانی باشند.این البوم نفیس برگ زرینی در تاریخ موسیقی ایران زمین می باشد که باید از برادران گلپایگانی بابت عرضه این اثر تشکر و قدردانی شود.اتفاق دیگری که در چند روز گذشته رخ داد و باعث شد تا بسیاری از هواداران استاد گلپا با بنده تماس بگیرند و گلایه کنند پخش مقاله ای در ماهنامه گزارش موسیقی در مورد استاد گلپا می باشد که بسیار بودار!!!و مغرضانه نوشته شده هست.وقتی این مقاله را خواندم بسیار تاسف خوردم برای نویسنده این مطلب که بدون سند و مدرک عقاید شخصی خود را به شکل کاملا توهین امیز در این ماهنامه درج کرده و جالب هست که هیچ تذکری نیز از سردبیر گزارش موسیقی دریافت نکرده است!!!متاسفانه موسیقی ما در وضعیتی قرار گرفته هست که هر شخصی که تخصصی در زمینه موسیقی نداشته به خود اجازه می دهد در مورد بزرگان موسیقی ایران مطلب انتقادی(البته این مطلب نقد نبود بلکه توهین آشکار بود) بنویسد.چرا باید هر شخصی با یادگیری چند گوشه به خودش اجازه دهد دیگر هنرمندان را نقد کند؟در شماره اینده گزارش موسیقی بنده جواب مطالب کذب و بی اساس نویسنده این مقاله را خواهم داد.مقاله نوشته شده آنقدر ناشیانه و غیرکارشناسانه بود که نویسنده مطلب نتوانسته بود علاقه قلبی خود به یک استاد آواز دیگر را مخفی کند!!!!!!نمی دانم چه قصدی در میان هست که هر کسی برای بالابردن خواننده محبوبش سعی می کند اکبر گلپا را زیر سوال ببرد!!ایرادات ایشان به خصوص در مورد آوازهای معروف و بی نظیری چون برگ سبز شماره 91 و گلهای رنگارنگ 246 آنقدر مسخره و خنده دار بود که فقط باید تاسف خورد به حال و روز این موسیقی و وضعیتی که در برخی مطبوعات اینچنینی برقرار هست.متاسفانه هیچ نظارتی نیز بر مطالب نوشته شده صورت نمی گیرد،چون اگر می گرفت هر شخصی به خودش اجازه نمی داد با سواد ناچیز موسیقیاییش عقده های شخصی خود را به قلم بیاورد و روح هنر را آلوده کند.امیدواریم که از این به بعد شاهد اهانت به بزرگان موسیقی آن هم در یک مجله تخصصی موسیقی نباشیم و کسانی که سعی می کنند مطالب تخصصی و انتقادی در مورد یک هنرمند بزرگ بنویسند جزو افراد حرفه ای و شناخته شده در عرصه موسیقی باشند تا با یک مطلب غیرکارشناسانه به جایگاه بزرگان هنر خدای ناکرده اهانت نشود.
تحلیل گلهای رنگارنگ 260 خانمانسوز بود آتش آهی گاهی ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی
این آواز از اون سری آوازهای استاد گلپاست که بسیار بسیار زیاد معروف شد.و این آواز نیز مانند چندین آواز دیگر استاد گلپا که در یکی از مطالب پیشین که نام برده شد سرزبانها میچرخید.هنوز مردم بیاد دارند
شعر بسیار زیبا و خاص این آواز که حسن سلیقه استاد گلپا در انتخاب این شعر بوده بسیار قابل تامل و پراهمیت است.
این شعر بسیار پرعمق و بسیار سنجیده و بسیار بااحساس است طوریکه تا مغز استخوان انسان اثر میکند.
هنرمند ارزشمند آقای معینی کرمانشاهی سراینده این شعر پرمحتوا بوده.
زیبایی ادبی و نوع آرایش کلمات باز بطرز مسحور کننده ای کنار یکدیگر قرار گرفته
من همیشه به آوازه خوانان و هنرجویان عرض میکردم که اجرای این نوع اشعار که با حرف مصوت کشیده هم ختم میشود و با این طرز آرایش کمی دشوار هست.ازلحاظ اینکه خواننده میبایست تمرکز کافی در اجرای این شعر داشته باشد و کمی پیچیده و دشوار هست.آهی گاهی.سپاهی گاهی
چقدر زیبا! آهی گاهی.حالا یک حرف بیشتر نگاهی گاهی.حالا برعکس کلمه نگاه،گناهی گاهی.سپاهی گاهی.حالا سیاهی گاهی.کاهی گاهی.خیلی زیبا و ابیات بسیار پرمعنی هستند.
گلهای رنگارنگ۲۶۰
خانمانسوز بود آتش آهی گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی
درآمد افشاری
هستی ام سوختی از یک نظر ای اختر عشق
آتش افروز شود برق نگاهی گاهی
درآمد دیگر افشاری ( جامه درآن هم از همین مقام شروع میشود)
روشنی بخش از آنست که بسوزم چون شمع
رو سپیدی بود از بخت بود سیاهی گاهی
درآمد افشاری
چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی
دل برقصد به بخت از شوق گناهی گاهی
عراق و ایست بر افشاری
*سه ضربی عراق
چهچهه عراق
زرد رویی نبود عیب مرانم از کوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
عراق
چهچهه دوم عراق و ایست بر رهاب
زرد رویی نبود عیب مرانم از کوی
رهاب
زرد رویی نبود عیب مرانم از کوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
بیت اول رهاب
بیت دوم درآمد افشاری
خانمانسوز بود آتش آهی گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی
نکته دیگر که من عین این عبارت را از گلپا به ذهن دارم.همیشه ایشون تاکید میکنند مناسب خوانی و مرصع خوانی.این دو ویژگی بسیار مهم گلپاست که خود ایشون همیشه سفارش میکنندو یک آوازه خوان خوب را به این دو خصیصه نسبت میدهند.که البته این اصول مکتب آوازی اصفهان هست و گلپا هم بسیار زیاد پایبند بر این مکتب هستند... تحلیل آواز:دوست هنرمندم نادر دانلود: http://www.4shared.com/audio/Fg_HpVMT/Golhaye_rangarang_260.html موفق باشید
+ نوشته شده در جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۱ساعت 1:42  توسط فرهاد رحیمی
|
ردیف آوازی فراز و فرود منتشر شد ردیف آوازی فراز و فرود که کاملترین ردیف آوازی تاریخ موسیقی ایران می باشد توسط حوزه هنری منتشر شد.این ردیف با صدای استاد حسن گلپایگانی برادر استاد اکبر گلپایگانی اجرا شده است و شامل گوشه ها و ردیف هایی می باشد که توسط استاد اکبر گلپایگانی و حسن گلپایگانی جمع اوری شده است.
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 19:7  توسط فرهاد رحیمی
|
متن پیام تسلیت اکبر گلپایگانی به مناسبت زلزله آذربایجان شرقی درگذشت شمار زیادی از هموطنان عزیز آذری زبانمان را که در زلزله اذربایجان شرقی جان خود را از دست دادند خدمت مردم شریف ایران و به خصوص مردم غیور اذربایجان تسلیت عرض میکنم.بسیار از این واقعه دردناک ناراحت و غمگین هستم و دلم از این واقعه به درد آمده است.روحشان شاد و یادشان گرامی...اکبر گلپایگانی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۱ساعت 12:59  توسط فرهاد رحیمی
|
متن گفتگوی گلپا با دنیای اقتصاد... وقتی همه خواب بودیم گلپا "رز طلائی" گرفت شما اخيرا برنده جايزه گلدن رز شديد. اگر ممكن من وقتی خواننده گلها بودم هر جلسه 250 تا 300 تومان از رادیو میگرفتم. همان موقع دو نفر به اسم حسن عرب و حجازی از شکوفه نو آمدند و پیشنهاد کردند با آنها کار کنم. قرار شد 100 هزار تومان دریافت کنم که معادل حقوق یکسال رادیو بود. به هنرمندان دیگر مثل یاحقی، فرهنگ شریف، امیر ناصر افتتاح و... هم همین اندازه پول میدادند. آن موقع زمین در خیابان ایرانشهر متری 11 تومان بود. من فکر کردم وقتی اینها چنین پولی میدهند و کار مبتذل هم آماده میکنند چرا موسیقی خوب روی صحنه نبریم و همین پول به خودمان نرسد. آقای شهباز، جهانگیر ملک و دلکش و... را صدا کردم و قضیه را مطرح کردم. بعضی ها اول موضع گرفتند كه ما حوصله چنين كاري را نداريم و من جواب دادم اگر كار آنها نگرفته بود و مردم منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
+ نوشته شده در شنبه هفدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 22:11  توسط فرهاد رحیمی
|
اکبر گلپایگانی در کنسرت استاد همایون خرم استاد اکبر گلپایگانی به همراه همسر محترمشان با حضور در کنسرت همایون خرم مورد استقبال بی نظیر مردم قرار گرفتند.به محض اینکه حاضرین در سالن مطلع شدند گلپا در کنسرت حضور دارد همه برای گرفتن امضا وعکس یادگاری به سمت گلپایگانی رفتند و در طی کنسرت نیز هر موقع تصویر گلپا از مانیتور سالن پخش می شد مردم به شدت گلپا را تشویق می کردند. دو عکس از حضور گلپا در کنسرت همایون خرم تقدیم علاقمندان به استاد گلپایگانی با حضور در لینک زیر عکسها و مطالب بیشتری از این کنسرت به یاد ماندنی را ببینید و بخوانید: http://www.musicema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-1-pid-5334.html ویژه نامه آخر هفته "دنیای اقتصاد" منتشر شد... افتصاد موسیقی از دیروز تا امروز در گفتگو با گلپا... جايزهاي براي اكبر گلپايگاني علياكبر گلپايگاني با دكتراي پژوهش موسيقي جايزه بينالمللي «رز طلايي» گرفت گفتوگوی روزنامه ایران با علياكبر گلپايگاني به بهانه دريافت جايزه جهاني رز طلايي جايزه ام را از مردم گرفته ام
در روزهايي كه خبر درگذشت هنرمندان كشورمان دوستداران هنر ايران زمين را ماتمزده ميكند خبري در سايتهاي خبري و تلويزيون اكثر كشورهاي جهان پخش شد كه سبب خوشحالي و تا حدي اميدواري در ميان هنردوستان بود. هر چند كه در كشورمان كمتر به آن پرداخته شد. مرد حنجرهطلايي آواز ايران در مراسم رزطلايي (Golden Rose) كه جايزه مهمي در موسيقي محسوب ميشود اين جايزه را نصيب هنر موسيقي كشور كرد. در اين مراسم كه در همان سالن اسكار سينمايي برگزار ميشود به دو هنرمند ايراني اين جايزه اهدا ميشود كه در بخش موسيقي علياكبر گلپايگاني و در بخش هنرپيشگي فخري خوروش پا روي فرش قرمز سالن گذاشتند تا افتخار ديگري نصيب هنر اين مرز و بوم كنند، تاكنون 5 آلبوم ترانه و شماره از گلهاي رنگارنگ با صداي اين خواننده و با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر شده است پس به بهانه جايزهاي ارزشمند سري به منزل او زديم. حاصل گفتوگوي دوساعته با علياكبرگلپايگاني را در ادامه ميخوانيد. دودوتا چهارتا هنرمندان بزرگي مانند بنان، قوامي، اديب خوانساري و خوانندگان قبل و بعد از آنها آواز ميخواندند. من هم آواز ميخوانم حالا كمي با نمكتر يا كمي بينمكتر، همه زحمت ميكشند، ولي در آن زمان هم من ميگفتم كه اگر يك سه گاه ميخوانيد، سه گاه دوم بايد با سه گاه اولي فرق داشته باشد. اگر قرار باشد فرقي نكند يك سه گاه ضبط كنيد و آن را مرتب پخش كنيد. در موسيقي بايد تنوع و خلاقيت وجود داشته باشد. در اين كتاب همه اين درسها داده شده است. چهار عمل اصلي در رياضي وجود دارد؛ ضرب، تقسيم، جمع و تفريق. شما اينها را ياد ميگيريد كه با آنها مسئله حل كنيد. رديف و تشكيلات آن هم چهار عمل اصلي رياضي است. شما همين طور دو دوتا را تكرار كنيد هميشه چهارتا ميشود و اين كپي است. پس شما بايد رديفها را بدانيد و با چاشني خلاقيت يك اثر جاويدان خلق كنيد. متأسفانه موسيقي امروز ما گرفتار همين مسئله است. خواننده آواز ميخواند و يك كاست بيسر و ته بيرون ميدهد. من در كار «مست مستم» كه در دستگاه شور بود، آن زمان بسيار مورد پسند مردم قرار گرفت ولي حالا به من بگويند آن را دوباره بخوان اين كار را نميكنم و به جاي آن يك كار جديد با سلايق مردم بيرون ميدهم مانند كار آخر من با ساز دكتر جهانشاه برومند كه جراح دندانپزشك و فك است و ويلون را خيلي خوب ميزند و اين كار را با عنوان «ديگه اين آخر كاره» در منزل ضبط كرديم. اين كار نه آهنگساز داشت و نه چيز ديگر ولي به دل مردم نشست و تأثيرگذار شد. اين نوعي خلاقيت است. منبع: http://www.iran-newspaper.com/1391/4/10/Iran/5114/Page/19/Index.htm
تسلیت استاد گلپا به مناسبت درگذشت بانو روشنک گلی دیگر از برنامه گلها غریبانه خاموش شد...به من اطلاع دادند که متاسفانه بانو صدیقه رسولی معروف به روشنک نیز دار فانی را وداع گفتند.بانو روشنک از گویندگان خوش صدا و بی نظیر گلها و رادیو بودند که همکاری های بسیار زیادی در برنامه گلها با یکدیگر داشتیم.گویا ایشان را در روستای ییلاقی آهار واقع در شمال شرق تهران به خاک سپرده اند.این ضایعه دردناک را خدمت ملت هنردوست ایران و همچنین خانواده محترم ایشان تسلیت عرض میکنم.روحش شاد و یادش گرامی...اکبر گلپایگانی عکسهای کنسرت باشکوه گلپا در تورنتو کانادا Golpa Concert May 2012 In Toronto
با آرزوی سلامتی و طول عمر برای هنرمند بی بدیل موسیقی ایران اکبر گلپایگانی منبع عکسها:
+ نوشته شده در جمعه دوم تیر ۱۳۹۱ساعت 20:35  توسط فرهاد رحیمی
|
تسلیت استاد گلپایگانی به مناسبت درگذشت استاد حسن کسائی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت دوست عزیز و هنرمندم جناب آقای حسن کسائی را
که از مفاخر بزرگ تاریخ موسیقی ملی ایران می باشند خدمت خانواده این عزیز
از دست رفته و همچنین مردم عزیز و هنردوست ایران تسلیت عرض میکنم.روحش شاد و
یادش گرامی باد...اکبر گلپایگانی صفحات رسمی فیس بوک اکبر گلپایگانی دوستان عزیز در مورد صفحات فیس بوک متعددی که به نام استاد گلپایگانی هست سوال فرموده بودند.باید عرض کنم دو صفحه زیر تنها صفحات رسمی اکبر گلپایگانی در فیس بوک می باشد و صفحات دیگر ارتباطی به ایشان ندارد: https://www.facebook.com/Akbar.golpa1 https://www.facebook.com/Akbar.Golpa2 لازم به توضیح می باشد که در صفحه اول لیست دوستانشان تکمیل شده است(۵۰۰۰نفر عضو و بیش از هزار نفر پیگیری کننده تا این لحظه)و عزیزانی که در فیس بوک عضو می باشند می توانند به صفحه دوم مراجعه نمایند که این صفحه نیر به علت استقبال بسیارعالی هواداران تقریبا در حال تکمیل شدن می باشد و به زودی صفحه شماره سه ایشان نیز اعلام خواهد شد.
ایجاد حاشیه ممنوع!!! متاسفانه در چند روز اخیر افرادی معلوم الحال در این وبلاگ و همچنین وبلاگ گلهای آواز ایران نظرات تفرقه انداز و توهین آمیزمی نویسند و به نوعی قصدشان ایجاد اختلاف بین هواداران اساتید موسیقی ایران می باشد.دوستان عزیز موسیقی سلیقه ای می باشد و هر انسانی حق دارد به صدایی که علاقمند می باشد گوش فرا دهد.چه زمانی ما باید یاد بگیریم که به سلایق و نظرات دیگران احترام بگذاریم؟در این چند سال اخیر بحثهای زیادی در این مورد شده است و حتی خود من و بسیاری از دوستان نیز در این بحثها شرکت داشتیم آیا این بحثها سودی برای موسیقی کشورمان داشته است؟چرا نمی خواهیم باور کنیم هر هنرمندی در جایگاه و سبک خودش بهترین هست و مقایسه آنها با یکدیگر اشتباه می باشد؟سالهاست که هدف من و دوستان عزیزی چون نادر و خانم حسینی و سعید انصاری و فرهاد اردکانی و شریفی و ...ترویج موسیقی اصیل ایرانی می باشد و هیچ زمانی هم از کسی توقع تشکر یا خسته نباشید نداشته و نداریم ولی متاسفانه هر بار مطلبی در یکی از وبلاگها زده می شود عده ای جبهه گیری می کنند و حرفهایی به زبان می آورند که در شان کسی که خود را هوادار موسیقی ایرانی می داند نیست.موسیقی اصیل ایرانی موسیقی چاله میدانی نیست که هر کسی هر چیزی از دهانش خارج شد به زبان بیاورد.باید یاد بگیریم به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم.چه ایرادی دارد یک نفر صدای بنان را دوست داشته باشد و دیگری گلپا یا ایرج یا محمودی خوانساری و ...؟مهم این هست که همه این بزرگان برای اعتلای موسیقی ایرانی زحمت کشیده اند و آثار ماندگاری در تاریخ موسیقی ایران ثبت نموده اند که هرگز تکرار نخواهد شد.عزیزانی که با نام هوادار گلپا یا هوادار ایرج برای یکدیگر شاخه شونه میشکید!!!روی سخنم با شماست.آیا نمی دانید این دو بزرگوار از قدیم با یکدیگر رفاقت دیرینه دارند و چقدر همدیگر را قبول دارند؟استاد گلپایگانی در این چند سالی که در خدمتشان هستم همواره از استاد ایرج به نیکی یاد می کنند و ایشان را ستایش میکنند و دوستان عزیزم که نیز با استاد ایرج در تماس هستند تعریف می کنند که استاد ایرج همیشه می گویند در آواز اکبر گلپایگانی را فقط قبول دارم.آیا این همه علاقه و محبت این دو استاد به یکدیگر را نمیبینید که به خودتان اجازه می دهید به عقیده و سلیقه دیگری اهانت می کنید؟ایا بارها فیلم مراسم هایی را این دو بزرگوار شرکت دارند و از علاقه خود به یدگیر سخن می گویند را ندیده اید که اینطور گستاخانه بی احترامی می کنید؟به من چه ارتباطی دارد یکی به صدای وفائی یا ... علاقه دارد و به صدای گلپا ندارد؟آیا من باید به این شخص اهانت کنم که چرا به صدای گلپا علاقه نداری؟؟خوب عزیز من گوش ایشان با صدای وفائی یا هر خواننده دیگری ارتباط بهتری برقرار می کند و ارتباطی به من ندارد.از این به بعد در این وبلاگ نظرات حاشیه ای و نظراتی که هنرمند دیگری را تخریب می کند تایید نخواهد شد.به جای تخریب یکدیگر سعی کنیم از شنیدن صدای خوانندگان مورد علاقه مان لذت ببریم و افتخار کنیم که هوادار موسیقی هستم که سرشار از عشق و احساس و عرفان می باشد.برای این قسمت مصاحبه قدیمی گلپا و ایرج(دهه پنجاه)با یکدیگر را قرار می دهم تا بیش از پیش به صمیمیت این دو هنرمند عزیز که حتی از یکدیگر انتقاد هم می کنند پی ببرید: مقدمه: ایرج و اکبر گلپایگانی"گلپا" دو خواننده موسیقی اصیل ایرانی از سالها قبل یکه تازان آوازهای اصیل ایرانی هستند و در سبک خود برای خود رقیبی نمی شناسند.انچه که می خوانید گفتگوی جالب و شنیدنی این دو خواننده معروف با یکدیگر است که قبل از اجرای برنامه در برنامه جمعه بازار فریدون فرخزاد،مبادرت به آن کرده اند و راوی هنری از این گفتگوی دوستانه برداشت کرده است. گلپا: ایرج جان شنیدم که دیگه نمی خوای توی فیلمها آواز بخونی؟ ایرج: والله میدونی این روزها بیشتر خواننده ها آوازه خوان فیلم شدن و قرب و منزلت این کار تا حدود زیادی پایین اومده.از طرفی همونطور که میدونی من بیشتر وقتم صرف رسیدگی به کارهای کارخانه صفحه زنی خودم می کنم و در نتیجه فرصت کمتری برام باقی می مونه که اونم صرف رسیدگی به کارهای خانوادگی میشه،پس وقت اونو ندارم که در فیلمها آواز بخونم.خوب تو چیکار میکنی.چند وقته که نمیبینمت. گلپا: این روزها که دارم مقدمات سفرمو به آمریکا فراهم می کنم.قراره من و الهه برای دادن کنسرت به کالیفرنیا بریم و چند روزی هم در کاباره درویش نیویورک برنامه اجرا کنیم.واسه همین سفر چند قطعه شعر هم آماده کردم که قراره فردا همراه با تار فرهنگ شریف و ضرب امیر بیداریان برای برنامه گلها ضبط کنیم.راستی اگر دلخور نمیشی میخوام یک سوالی از تو بکنم و اونهم اینکه عده ای عقیده دارن استفاده هر چه بیشتر از صدای عارف در فیلمهای فارسی باعث شده که تو دیگه تو فیلمها نخونی. ایرج: این حرف هم از اون حرفهای خیلی خنده داره که بعضی ها ناخوداگاه به زبون میارن.علت اینکه من فعالیت خوندن در فیلمها رو کم کردم فقط به خاطر گرفتاری هائی است که دارم نه وجود آقای عارف.چون همه میدونن که من و عارف در دو سبک کاملا متفاوت می خونیم و از طرفی این خود من هستم که از مدتها قبل کمتر راضی میشم توی فیلمها بخونم نه اونکه کسی منو وادار به کناره گیری کرده باشه.این درست مثل اون میمونه که مثلا برم ترانه جاز بخونم و عارفو از میدون بدر کنم که البته قبول صحت این مساله تا حدود زیادی غیرممکن است. گلپا: ازت ممنونم که جواب سوالمو دادی و خیلی هارو از اشتباه دراوردی.خوب حالا که صحبت از آواز خوندن بمیون اومد ممکنه ازت بپرسم که عقیده تو در مورد و صدای من چیه: ایرج: حقیقتو بگم یا هندونه زیر بغلت بزارم. گلپا: معلومه میخوام حقیقتو بگی. ایرج: به عقیده من تو در خواندن آواز خواننده پرقدرتی هستی و من بصدای تو خیلی علاقه و در عین حال ایمان دارم.اما در مورد خودت تنها عیبی که داری اینه که یه کمی خودتو میگیری.خوب عقیده تو در مورد من و صدای من چیه؟ گلپا: صدات فوق العاده عالیه و من هم بصدای تو ایمان دارم.و اما خودت خیلی آدم خوبی هستی،ولی یه عیب داری و اونهم اینه که لجباز و یکدنده هستی.راستی تا یادم نرفته به عقیده تو "ما" یعنی من و تو رقیب یکدیگر هستیم؟ ایرج: والله چه عرض کنم،خود تو در این مورد چه عقیده ای داری؟ گلپا: من که فکر نمی کنم بین من و تو رقابتی وجود داشته باشد. ایرج: من هم همین فکرو میکنم،چون سبک خواندن من با سبک خواندن تو کاملا متفاوته.اصلا منظور تو از این سوال چی بود؟ گلپا: میخواستم جواب اونهائی رو بدم که همه جا شایع می کنند من و تو رقیب همدیگه هستیم و برای هم شاخه شونه می کشیم. ایرج: حالا نوبتی هم باشه نوبت سوال کردن منه.ممکنه بگی عقیده تو در مورد موسیقی اصیل ایرانی چیه و آیا فکر نمیکنی خطری موسیقی سنتی ما رو تهدید می کنه. گلپا: والله موسیقی اصیل ایرانی که احتیاج به تعریف کردن نداره چون اونهائی که باید این موسیقی را بشناسند می شناسند ولی در مورد خطری که براستی موسیقی اصیل ما را تهدید می کند،این سنت غرب گرائی است که بعضی ها دچار آن شده اند و هر روز از روز بیشتر به سوی موسیقی غربی و شرقی و ترکی و عربی گرایش پیدا می کنند و موسیقی اصیل را بدست فراموشی می سپارند.عقیده تو در این مورد چیه. ایرج: به عقیده من در چند سال اخیر بعلت بعضی بی توجهی ها موسیقی اصیل ایرانی دچار تغییر و تحول شده است و هرگاه این روال ادامه یابد روی خواهد رسید که باید فاتحه موسیقی اصیل ایرانی را خواند. گلپا: مثل اینکه فرخزاد ما را صدا می زند.گویا نوبت اجرای برنامه بما رسیده است. ایرج: آره،بریم داخل استدیو. نکته:نکته جالب توجه در این مصاحبه پیش بینی صحیح این دو هنرمند بزرگ از آینده موسیقی اصیل ایرانی می باشد که امروز به روشنی می بینیم!!! گلهای مخصوص به مناسبت نهمین سالگرد برنامه گلها در این قسمت گلهای رنگارنگ مخصوص را که به مناسبت نهمین سالگرد برنامه گلها اجرا شده هست را تقدیم علاقمندان به موسیقی اصیل ایرانی می نمایم.در این برنامه به ترتیب از هنرمندانی که در برنامه گلها حضور یافته اند نام برده می شود و از هر هنرمند قطعه ای کوتاه پخش می شود: گلهای رنگارنگ مخصوص(ویژه نهمین سالگرد برنامه گلها) موفق باشید
+ نوشته شده در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۱ساعت 17:19  توسط فرهاد رحیمی
|
|