مزهی روزه خواری
چنين حكايت كنند كه روزي از روزهاي ماه رمضان، جواني براي كودكشي ، پغر كشي بر خر خود نهاد و آنرا انباشته از كود نمود.
از فرط خستگي قَد بُري (ميانبر) پيشه تمود و در ميانه ره مجبور به عبور از جوق شد و از جوان اصرار و از الاغك اكرار .
نهايت خر بجست و پغر كشي بر زمين زد و لقدي نثار جوان بنمود.
جوان خسته و گرسنه ، توان گرفتن خر نشد و خدا را تهديد نمود اگر خرش بازنگرداند روزه خود ، در دم افطار نمايد.سه بار تهديد نمود ولي از غيب كسي نيامد و جوان دست در كود كرد و دهان خود باز و انگشت بر زبان نهاد وسر بر آسمان با صداي بلند به خدا گفت :...آه ...آه .و روزه خود بخورد.
حکایت کنم از زمان صغر خری بود میبرد بار پغر
قضا را زمان روزه در سیف بود دل مردمان سرد و بی کیف بود
خرک زیر بارش بپیمود راه ولی خسته بود وایمیساد گاه گاه
ولی صاحبش بیشتر اُشتو بود گرسنه و تشنه زیر آفتو بود
خر و صاحبش از روی کرکُری زدند توی صحرا و از قد بُری
رسیدند هر دو به جوقی کلان کسی رد نمیشد به راحت از آن
به زور کتک خر ز جوق رد نشد ولی بارشا انداخت براش بد نشد
جوان ، ناامید، پای گوال کود ز دادار خواهان یاری نمود
بگفتا خدایا ببین روزه ام نبینی بَرم بقچه و کوزه ام
برای تو من روزه بگرفته ام نبینی که از حال من رفته ام
بگو باز گردد خرم سوی من نبَرّد میون صحرا آبروی من
چنین گفت و چون پاسخی را ندید گذشت از سرش فکر ،فکری پلید
به کود اندرون کرد انگشت خود و روی زبان زد ، کمی نیز خورد
بگفتا خدا آه ، رویم سیاه ببین روزه ام را نمودم تباه