سابقه مداحی من-1
یادش به خیر اولین باری که خواستم مداحی را شروع کنم کلاس سوم ابتدایی بودم.دادام یه دفترچه نوحه داشت و نوحه های معروف را توش مینوشت. اونروزا نوشتن نوحهی نوحه خونا خیلی باب بود.دادام همیشه نوحه ها را زیر لب زمزمه میکرد ولی خودش هوچوقت نرفت تو هیئت نوحه بخونه.از طرفی منام نوحا آهنگرانا دوس داشتم و مثلش میخوندم.نمدونم چیشی شد که دادام تصمیم گرفت من نوحه خون مچّتمون شم. دادام یه دَم بشم داد و اون روز تمرین میکردم بعدشام قرار شد بعد از روضه مرحوم حاج آقا علی قاضی زاهدی برم و یه دم بگیرم.
اونروزا تا شب شیشم هفتم محرم دسّا بیرون نمرفتند و فقط تو خود مچت سینه زنی میکردند. هوای مچّت خیلی سرد بود و من از اضطراب میلرزیدم .اصاً نمدونم چکا با اینکه محرم تو همه فصلی بوده ، من همش زمسّوناشا یادمه.
خلاصه حاج آقا علی تا روضه ش تموم شد همچین که قلبم گوم گوم میزد یواشکی رفتم جلو و به اون مرحوم گفتم که میخوام یه دم بخونم ( معمولا نوحه خونا بعدِ روضه میخوندند) اما حاج آقا علی گفت بذار دعا که تموم شد .
منام مثل بچا خوب وایسادم تا دعا تموم بشه . بعد میکروفون را گرفتم تا شروع کنم. اول باید مرثیه میخوندم و بعد نوحه میخوندم.
با بسم الله شروع کردم نرم نرم صدام گرم شد، اما دو بیتی نخونده بودم که دیدم هوشکه تو مسجد نمونده و همه رفتند.
خدا رحمتش کنه حاج آقا علی مهدوی ، متولی مسجد فقط مونده بود و یه مرحوم دیه که از همساآمون بود. شاید میخواست من زیادی تو ذوقم نخوره.
با این تفاسیر نوحه خوندنم بیخودی بود ولی بخ اینکه یه تمرینیام کرده باشم خوندم و اون دو نفرام انصافاً سینه زدند تا اون شب مراسم عزاداریمون ناقص نمونه.
( این قسمت ادامه داره)