بامزه گی و با صفایی کتاب یادتونه

کتاب یادتونه
قیمت : 59000 ریال

کتاب یادتونه (بهترین هدیه)                         قیمت پشت جلد : ۶۰۰۰۰ ریال

خداییش میگم، تا حالا کتابی به بامزه گی و با صفایی کتاب یادتونه ندیدم… کاری ندارم اهل مطالعه هستی یا نیستی، به جرات میگم با  ورق زدن هر صفحهش مشتاقی که ببینی تو صفحه بعدیش چیه، حالا ببین icon smile کتاب یادتونه موضوع برمیگرده به بچه های دهه شصت و هفتاد و خاطرات مشترک همه مون… ای خدا یادش بخیر

وای فقط یک خطش رو برات تایپ کنم :

سکه ها رو زیر کاغذ می گذاشتیم و با مداد روش می کشیدیم….

sekke کتاب یادتونه

واقعا یادتونه …. ؟

yadetoone2 کتاب یادتونه

کتاب یادتونه

کتاب یادتونه به شکل تصویری و خیلی هنرمندانه خاطرایی رو یادآوریت میکنه که شرط می بندم وقتی که این کتاب رو دو نفری ورق میزنین مرتب نا خداگاه اسم این کتاب رو تکرار می کنین icon smile کتاب یادتونه

به نظرم اگه میخوای به دوستی توی این سن و سال کادویی بدی این کتاب میتونه خیلی خیلی خوشحالش کنه و به قول معروف حس نوستالژیش رو به شدت تحریک کنی خصوصا اینکه این سبک کتاب ایده نوینی هست و فعلا تا یکی و دو سالی خز نمیشه icon wink کتاب یادتونه شرط میبندم اولین چیزی که دوستت میپرسه اینکه اینو از کجا خریدی فقط یه وقت نگی کادو بازار icon wink کتاب یادتونه راستی توی خرید های دو کتاب یادتونه و بیشتر یه کادو هم از کادو بازار دریافت میکنی icon wink کتاب یادتونه


بهترین هدیه برای دوستتون میتونه ارسال این کتاب از طرف ما به آدرس اون باشه که نوشتن یک عبارت زیبا در صحفه اول کتاب یاتونه هم به سفارش شما و هنر ما icon wink کتاب یادتونه

yadetoone3 کتاب یادتونه

یه کوچولو درباره کتاب یادتونه :

تو این کتاب تلاش شده تا کارتون ها، فیلم ها و سریال های تلویزیونی، کتاب های درسی، خوراکی ها، بازی ها، گفتارها و رفتارهای همگانی و در کل همه اونچه برای بچه های دهه شصت و هفتاد ایران خاطراتی مشترک به حساب میاد، به صورت چکیده ارائه بشه تا برای مخاطب یادآور خاطرات مشترک و شخصی در ارتباط با موضوعات بالا باشه… icon smile کتاب یادتونه

بنابراین گزارش، این کتاب کوچک با این جمله آغاز می شود: «ای کاش به زمانی بر می گشتیم که بزرگترین غم زندگیمان، شکسته شدن نوک مدادمان بود»

طراحی کتاب یادتونه فوق العاده هست طوری که هر بیننده ای شاید تا چند دقیقه نفهمه که این یه کتابه و فکر میکنه این فقط یه دفتر خاطراته که خودتون نوشتینش icon smile کتاب یادتونه

من که عاشق این بودم که کلا برنامه های تلویزیون شروع بشه و از اون برفک ها تبدیل بشه به یه عکس گل و بعدش سرود ملی ایران. این یعنی دیگه انتظارت به سر اومده و تلویزیون برنامه داره icon smile کتاب یادتونه اون وقت ها این طوری نبود که تلویزیون ۲۴ ساعته برنامه داشته باشه، برنامه ها مثلا ۸ صبح شروع می شد تا ۱۰ شب. قبل و بعدشم فقط برفک بود و برفک! ما بهش می گفتیم “جنگ برفک ها”….

اینو می گفتم،  برای  کسی به سن و سال اون موقع من هیچ فرقی نمی کرد تلویزیون چی نشون بده! اگر کارتون بود که محال بود از جلوی تلویزیون بلند شم..فرض کنیم تلویزیون راز بقا یا دیدنی ها رو نشون می داد اگر شده واسه اون دوربین مخفی آخر دیدنی ها صبر می کردم تا تموم بشه …مجریشم که معرکه بود…آخی

هر فیلم مناسب سن یا نامناسبی رو هم نگاه می کردیم، سر گرمی مفت تر و بی خطر تر از تلویزیون نداشتیم که..سربداران، گرگ ها، هزاردستان اگرچه از نظر محتوا به سن ما نمی خورد ولی پایه دیدنش بودیم..کسی هم کاری به کارمون نداشت..همین که ساکت می نشستیم جلوی تلویزیون و سر و صدا نمی کردیم آخرش بود icon wink کتاب یادتونه

بریم با دیدن این عکسای زیبا تو یاد  خاطره بهترین و بهترین و بهترین سالهای عمرمون icon smile کتاب یادتونه

 

kadobazar کتاب یادتونه

kadobazar 33 کتاب یادتونه

kadobazar 32 کتاب یادتونه

kadobazar 31 کتاب یادتونه

kadobazar 30 کتاب یادتونه

kadobazar 29 کتاب یادتونه

kadobazar 28 کتاب یادتونه

kadobazar 27 کتاب یادتونه

kadobazar 26 کتاب یادتونه

kadobazar 25 کتاب یادتونه

kadobazar 24 کتاب یادتونه

kadobazar 23 کتاب یادتونهkadobazar 22 کتاب یادتونه

kadobazar 21 کتاب یادتونه

kadobazar 20 کتاب یادتونه

kadobazar 19 کتاب یادتونه

kadobazar 17 کتاب یادتونه

kadobazar 16 کتاب یادتونهkadobazar 15 کتاب یادتونه

kadobazar 14 کتاب یادتونه

kadobazar 13 کتاب یادتونه

kadobazar 12 کتاب یادتونه

kadobazar 11 کتاب یادتونه

kadobazar 10 کتاب یادتونه

kadobazar 9 کتاب یادتونه

kadobazar 8 کتاب یادتونه

kadobazar 7 کتاب یادتونه

kadobazar 6 کتاب یادتونه

kadobazar 5 کتاب یادتونه

kadobazar 4 کتاب یادتونه

kadobazar 3 کتاب یادتونه

kadobazar 2 کتاب یادتونه

جهت مشاهده فیلم سایر محصولات می تونید اینجا را کلیک کنید و در حقیقت اینطوری یه گشت کلی توی فروشگاه هم زدید icon smile کتاب یادتونه

مراسم تجلیل و قدر دانی از سه تن از از کارمندان دادگستری گلپایگان که به افتخار بازنشستگی نائل شدند.

از چپ به راست:آقای مجتبی رضائی-نفر سوم:سید مصطفی هاشمی-نفر چهارم:آقای حسن فراست

محل برگذاری:سالن اجتماعات دادگستری گلپایگان

عکاس:آقای امیر اشراقی

تاریخ:16/6/1391

 

مراسم تجلیل از بازنشسته گان دادگستری گلپایگان

 

 

 

 

 

 

صور فلکی ذات الکرسی، در بازتاب سنگ نگاره های گلپایگان

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  تفرشی سال‌ها است علاوه بر این فعالیت‌ها، به عکس‌برداری نجومی نیز مشغول است و بارها تصاویر برگزیده او در نشریات مشهوری چون "اسکای‌اندتلسکوپ" و "مرکوری" و پایگاه‌های اینترنتی شاخصی چون "ناسا" و "اسپیس‌ودر" منتشر شده است.

وی هم‌چنین مدیریت یکی از پروژه‌های سال جهانی نجوم را با عنوان توان (جهان در شب: The World At Night) برعهده دارد و عضو برد مشاوران اخترشناسان بدون مرز (Astronomers without Borders) است.

امین‌تفرشی در پروژه "توان" نیز سعی دارد با همکاری دیگر عکاسان در سراسر جهان، تصاویری از آسمان شب را بر فراز چشم‌اندازهای قابل توجه روی زمین تهیه کند.


رد دور قطبی ستارگان در "تیمره" و در کنار سنگ نوشته های این منطقه ی باستانی

در نیم‌کره شمالی، ستارگان درمسیره دایره ای شکل به‌ دور قطب شمال سماوی که در نزدیکی ستاره قطبی (ستاره نسبتا پرنور با کمترین جابجایی) گردش می‌کنند.

در عکس بالا، طرح ها ونقاشی هایی که توسط انسان های باستانی بر سنگ ها نقش بسته را می توانیدمشاهده کنید.
"تیمره" منطقه ای از اطراف گلپایگان در قیدو و مزاین قرار دارد و قدیمی ترین نشانه های تمدن بشری در این نقطه یافت شده است ،


یادگاری هایی ازگذشته

درسمت راست عکس بالا صورت فلکی جبار،خوشه پروین و درسمت چپ پایین، ستاره درخشان شباهنگ قابل رویت است.


پازل هایی ازگذشته

در عکس فوق صورت فلکی ذات الکرسی، دب اصغر و ستاره قطبی ثبت شده اند.


شب های عصر حجر

دراین عکس کهکشان راه شیری وستارگان مثلث تابستانی را می توانید ببینید.

گلپایگان از دیدگاه ورودی های88دانشکده فنی و مهندسی گلپایگان

نوشته شده توسط سعید فیاضی

گلپایگان شهری با جاذبه‌های بسیار گردشگری است. اگر خواستید یک تور تاریخی و طبیعی بروید، به این شهر مرکزی ایران سفر کنید.

نامش را حتما زیاد شنیده‌اید، هر وقت سری به کباب‌خانه می‌زنید یا در سوپرمارکت‌ها به دنبال ماست یا پنیر می‌گردید. مشاهیر زیادی هم هستند که ادامه نام خانوادگی‌شان نام این شهر را یدک می‌کشد. شهری که شاید خیلی‌ها ندانند دقیقا کجا قرار دارد یا در کدام استان می‌شود؛ اما همه می‌دانند که آب و هوای خوبی دارد و خوردنی‌هایش حسابی خوشمزه‌اند!

گلپایگان شهری که از جنوبی‌ترین تا شمالی‌ترین شهر ایران نمی‌توان نامش را پشت شیشه‌های مغازه‌های کبابی و لبنی پیدا نکرد. می‌توان گفت در مرکزی‌ترین نقطه ایران در استان اصفهان واقع است. گلپایگان دشتی است که با کوه‌های زیادی که سراسر آن را پوشانده‌اند، احاطه شده است و روستاهای سرسبز اطراف تفریحگاه های طبیعی برای اهالی شهرند.

وارد شهر که می‌شوی، وقت از مردم شهر برای مکان‌های دیدنی می‌پرسی، اولین جایی که معرفی می‌کنند، “کوچری” است. کوچری نام روستای گردشگری گلپایگان است که زیبایی های طبیعی منطقه به شکلی در آن جمع‌اند.

طبیعت روستای گردشگری کوچری

بالای کوچری سد خاکی گلپایگان قرار دارد که آب شهرهای اطراف هم از این سد تامین میشود و رودی از این روستا به سمت شهر روان است. در یکی دو سال اخیر با قصد تاسیس یک صد دیگر که گویا یکی دو سال دیگر آغاز به کار می‌کند، ویلا سازی در حوالی این مسیر سرسبز که این روزهای بهاری تمام درختان مسیر را شکوفه پوش کرده است، بسیار دیده می‌شود. ویلاهایی با رنگ‌های متنوع و سقف‌های شیروانی که در این محوطه بزرگ سبز یکپارچه، سر از خاک بیرون آورده‌اند و زیبا شده‌اند.

آبی که در مسیر کوچری تا شهر گلپایگان روان است، این سال‌ها وارد زمین‌های کشاورزی می‌شود اما تا چندی پیش که آب‌سالی بود، ادامه همین رود که رودی قدیمی و خروشان مانند زاینده‌رود است از وسط شهر گلپایگان عبور می‌کرد. البته هنوز جای رودخانه برپاست و پارک ساحلی هم کار می‌کند تا دوباره آب صفای خود را به شهر بازگرداند.

رودخانه‌ای که از وسط شهر گلپایگان می‌گذرد در یک عکس قدیمی

دامداری و کشاورزی در کنار کار اداری، از مشاغل مردم این منطقه است. خیلی از خانواده‌ها گرچه در ادارات کار می‌کنند اما کار کشاورزی و دامداری را کنار نگذاشته‌اند و با مشارکت همه اعضای خانواده به باغ و حیوان‌هاشان هم رسیدگی می‌کنند. در همین مسیر البته گله‌های بزرگ گوسفندان هم گه گاه عبور می‌کنند و شیری که از آن لبنیات گلپایگان تولید و به سراسر کشور ارسال می‌شود در همین ییلاق‌ها تولید می‌شود. در هر کدام از روستاها ایستگاه‌های جمع‌آوری شیر وجود دارد و در همین ایستگاه‌ها شیر از مردم خریداری می‌شود و به کارخانه پنیر و لبنیات برده می‌شود.

مسیری سرسبز که تا چشم کار می‌کند شکوفه و درخت و باغ است، به این سادگی‌ها به پایان نمی‌رسد و با خودرو یک ساعت و نیم هم که بروی باز این مسیر سرسبز و زیبا ادامه دارد.

این زیبایی اما تنها جاذبه گردشگری گلپایگان نیست، گلپایگان شهری با قدمت تاریخی است که در آن بناهای تاریخی زیادی دیده می‌شود. این مکان‌ها را می‌توان از “مناره سلجوقی” که دقیقا در وسط شهر قرار دارد تا “موزه هایی در باد” که بی توجهی به آن، آه را از نهاد هر گلپایگانی و گردشگری که به مراجعه می‌کند در می‌آورد.

اول از “قلعه تاریخی گوگد” باید گفت. این قلعه سال‌ها مانند دیگر قلعه‌هایی که در محدوده شهرستان گلپایگان کم نیستند، به صورت مخروبه‌ای باقی مانده بود تا اینکه یک شرکت خصوصی آن را بازسازی کرد و این قلعه احیا شد.

در سرتاسر فضای این قلعه اشیا تاریخی که مربوط به شهرستان گلپایگان است چیده شده است و از ظروف تاریخی گرفته تا ابزارهای قدیمی کشاورزی و انواع کوزه در آن دیده می‌شود. این مکان اکنون یک هتل است و در فضای آن هم کافی شاپ و چایخانه سنتی قرار دارد و محوطه ارگ هم با میزها و نیمکت ها میزبان گردشگران است.

بازار، مناره و مسجد جامع گلپایگان مکان‌های تاریخی با معماری شگفت‌انگیزی هستند. مناره متعلق به دوران سلجوقیان است و از سراسر شهر می‌توان آن را دید.

مسجد جامع تاریخی گلپایگان

اما موزه ای در باد!
مردم محلی می‌گویند سال‌ها می‌شود که آنها منتظرند تا کسی فکری به حال این منطقه بکند. جایی که چندی پیش “داریوش ارجمند” برنامه‌ای را با همین عنوان در این منطقه ضبط کرد و چند باری هم از شبکه چهارم سیما پخش شد اما کسی هنوز هم فکری به حال آن نکرده است

این سنگ نگاره‌های گلپایگان در مکانی قرار دارد که مردم آن را “تنگ غرقاب” می‌نامند و به تیمره هم از آن نام می‌برند. این سنگ‌های بی‌نظیر دارای نقوشی از شکار هستند که همین‌طور در باد رها شده‌اند! و هیچ کس از آنها مراقبت نمی‌کند. گرچه هر از چند گاهی گزارش‌های خبری از این مکان در تلویزیون پخش می‌شود اما مردم محل می گویند که هیچ اتفاق مثبتی نمی افتد و اخیرا لوله کشی‌های انتقال آب هم از این مکان رد شده است.

تیمره، موزه‌هایی در باد، گلپایگان


کاروان‌سرا و کبوترخانه قدیمی در حوالی این شهر زیاد است. اما کاروان‌سرایی که در نزدیکی روستای “دُر” قرار دارد، جالب‌تر است. این کاروانسرای قدیمی هنوز تخریب نشده، البته هنوز هم احیا نشده اشت.

داخل کاروان‌سرای قدیمی عده‌ای آتش روشن کرده‌اند و با هم “چای آتشی” می‌خورند و بازدیدکنندگان هم از پله‌های این مسیر بالا و پایی میروند تا این فضای تاریخی را ببینند.

داخل شهر گلپایگان دو امام‌زاده هست که مردم شهر ارادت ویژه‌ای به این دو بقعه دارند. امامزادگان هفده‌تن و سید‌السادات از امامزاده‌های این شهر هستند. این شهر تاریخی یک سقاخانه قدیمی حضرت اباالفضل (ع) دارد که مردم این شهر ارادت ویژه‌ای به آن دارند و می‌گویند این سقاخانه دعاها را برآورده می‌کند.

نوشته شده توسط سعید فیاضی

منتخب اشعار امام خمینی ( ره )

منتخب اشعار امام خمینی( ره )      برگرفته از تبیان

منتخب اشعار امام خمینی

علی علیه السلام

فارغ از هر دو جهــــــــــانم، به گل روى على

 از خُم دوست جوانم، به خَم موى على

 

طى كنم عرصه ملك و ملكوت از پى دوست

 یـــــــاد آرم به خرابات، چو ابروى على

 

ترجیع بند:

نقطه عطف

خم را بگشا به روى مستان

  بیــزار شو از هـــوا پرستان

 

از مــن بپذیر رمـــــز مستى

   چون طفل صبور، در دبستان

 

آرام ده گُــل صفــــــــا باش

  چـون ابــــر بهار در گلستان

 

تـاریخچــــــــه جمال او شو

  بشنو خبر هــــــزار دستـان

 

بردار پیالـــــه و فرو خـــوان

 بر مى زدگـان و تنگدستـان

 

اى نقطه عطف راز هستى

 بر گیر ز دوست، جام مستى

 

من شاهد شهر آشنــایم

 من شـاهـم و عـاشق گدایـم

 

فرمانده جـمع عاشقــانم

  فـــرمانـبر یــــار بیـــــوفایــــم

 

از شهر گذشت نام و ننگم

 بــــازیــــچـه دور و آشنــــایم

 

مست از قـدح شراب نابم

دور از بـــــرِ یــــــار دلــــربایم

 

ســازنده دیر عاشقـــــانم

 بـــازنـــــده رنـــد بینــوایـــم

 

این نغمه بر آمد از روانـــم

 از جــان و دل و زبـان و نایم

 

اى نقطه عطف راز هستى

 بر گیر ز دوست، جام مستى

 

رازى است درون آستینــــم

 رمزى است بـرون ز عقل و دینم

 

در زمره عاشقان سر مست

 بـــى قیــد ز عــــار صلح و كینم

 

در جـرگـه طیــــر آسمـــانم

 در حـــلقــه نــــمــلــه زمینـــــم

 

در دیده عـــاشقان، چنــانم

 در مــنظـــــر سالـــكـان، چنینـم

 

دلبـــــــــاخته جـــــمال یارم

 وارستــــــه ز روضــــــه بــــرینم

 

با غــــــمزه چشم گلعذاران

 بیــــــزار ز نـــــاز حـــــور عــینـم

 

گــویم به زبـان بى‏زبـــــــانى

 در جمــــــع بتــــان نــــــازنینـم

 

اى نقطه عطف راز هستى

 بر گیر ز دوست، جام مستى

 

برخاست ز عاشقى، صفیرى

 مى خواست ز دوست دستگیرى

 

او را بــه شـــــــرابخانـه آورد

  تا تـــوبه كنـد به دست پیـــــــرى

 

از عشق، دگــر سخن نگوید

 تا زنـــــده كنـــــد دلش فقیـــــرى

 

درویش صفت، اگـــر نباشى

 از دورى دلــبــــــــرت بـــــمیــرى

 

میخانه، نه جاى افتخار است

 جــــاى گنه است و سر به زیـرى

 

با عشوه بگو به جمع یاران

  آهستـــه، و لیك با دلیرى

 

اى نقطه عطف راز هستى

 بر گیر ز دوست، جام مستى

 

اى صوت رســـــاى آسمانى،

 اى رمز نـــــــداى جاودانى،

 

اى قله كوه عشق و عاشق

 وى مرشد ظاهر  و  نـهانى،

 

اى جلــــــوه كامل "انا الحق"

 در عــرش مُرفّع جــهــــانى،

 

اى موسى صَعْق دیده در عشق

 از جــــلــوه طـــور لامكانى،

 

اى اصل شجر، ظهورى از تو

  در پــــــرتو سرّ سَرمــدانى،

 

بر گوى به عشق، سرّ لاهوت

 در جمـــع قــــــلندران فانى

 

اى نقطه عطف راز هستى

 بر گیر ز دوست، جام مستى

 

اى دور نـــــــمـــــاى پور آزر،

 نــادیـــده افــول حق ز مــــــنظر

 

اى نار فراق، بر تـــــو گلشن

 شد بَـــرد و سلام از تــــــــو آذر

 

بـــردار حجـــــاب یـار از پیش

 بنمــاى رُخش چــــــــو گل مصوّر

 

از چهــــــره گلعذار دلــــــدار

 شد شهـــــــر قــــلندران، منّــور

 

آشفته چه گشت پیچ زلفش

 شد هر دو جهان، چـو گل معطّر

 

بر گــــوش دل و روان درویش

 بر گـــــــوى به صــــد زبان مكـرّر

 

اى نقطه عطف راز هستى

 بر گیر ز دوست، جام مستى

 

در حلقه سالكـــــان درویش

 رنـــــــــدان صبـــور دورانــدیش

 

راهب صفتان جـــــام بر كف

  آن مى زدگـان فـارغ از خویش

 

در جمله زاهدان و مى‏نوش

 در صـــورت عـالـمان و بد كیش

 

در راه رسیدن به دلـــــــدار

 بیگـــانــــه بـود ز نوش یا نیش

 

فارغ بود از جهان، به جامى

 در خلــــوت مى‏خورانِ دلریش

 

فریاد زند ز عشق و مستى

 بر پــاكـــــدلان مـرده از پیش

 

اى نقطه عطف راز هستى

 بر گیر ز دوست، جام مستى

 

غزلیات:

 

خانقاهِ دل

الا یــــا ایها الســـــــــاقى! برون بر حسرت دلها

 كــه جامت حل نماید یكسره اسرار مشــكلها

 

بــــــه «مــــى»،  بـــــــربند راه عقل را از خانقاه دل

 كــــه این دارالجنون هرگز نباشد جــاى عاقلها

 

اگر دل بسته‏اى بر عشق جانان، جاى خالى كن

 كه این میخانه هــرگز نیست جز ماواى بیدلها

 

تــــــو گــر از نشئه مى كمتر از آنى به خود آیى

 بـــــــرون شـو بید رنگ از مرز خلـوتگاه غافلها

 

چــــــه از گلهاى باغ دوست رنگ آن صنم دیدى

 جـــدا گشتى ز بــاغ دوست دریاها و ساحلها

 

تــــــــو راه جنت و فردوس را در پیش خود دیدى

 جـــدا گشتى ز راه حـق و پیوستى به باطلها

 

اگـــــــر دل داده‏اى بر عـــــــالم هستى و بالاتر

 به خود بستى ز تار عنكبوتى بس سلاسلها

 

          

 دعوى اخلاص

گــــر تــــو آدم‏زاده هستى "عَلّم اَلاَسما" چه شد؟

   "قابَ قَوْسینت" كجا رفته است؟ "اَوْاَدْنى" چه شد؟

 

بـــــر فـــــــــراز دار، فـــــــــریاد "اَنَا الحق" مى‏زنى

 مــــــدّعىِ حــــــــق طلب، اِنیّت و اِنّـــــا چه شد؟

 

صــــوفى صـــــافى اگر هستى، بكن این خرقـه را

 دم زدن از خــــویشتن با بـــــوق و با كرنا چه شد؟

 

زهــــــد مفـــــــروش اى قلنـــــدر، آبروى خود مریز

  زاهـــــد   ار هستى تو، پس اقبال بر دنیا چه شد؟

 

این عبــــادتــها كه ما كردیم، خوبش كاسبى‏است

 دعــــــــــوى اخلاص با این خود پرستیها چه شد؟

 

مــــــرشد از دعوت به سوى خویشتن، بردار دست

  "لا الهت" را شنیدستم؛ ولــــــــى "الاّ" چه شد؟

 

شــاعر بیمایه، بشكن خـــــامـــــه آلــــــــــــوده‏ات

  كـــــــــــم دل‏آزارى نما، پس از خدا پروا چه شد؟

 

    خلوت مستان

در حلقــــــه درویش، نــــــــدیدیـــــم صفـــــایى

 در صــــومعــــــــــــــه، از او نشنیدیم ندایــــى

 

در مــــــدرسه، از دوست نخـــــــــواندیم كتابى

 در مــــــــاذنه، از یار ندیدیــــــم صدایـــــــــى

 

در جمـــــع كتب، هیچ حجـــــــابى نـــــــدریدیم

 در درس صحف، راه نبـــــردیــــــم به جــــایــى

 

در بتكـــــده، عمــــــــرى به بطـــالت گــذراندیم

 در جمع حـــــریفــــــان نــــه دوایـى و نه دائى

 

در جـــــرگه عشــــــــّاق روم، بلكـــــــــه بیــابم

 از گلشن دلــــــدار نسیمـــــى، رد پــــــــایـــى

 

این ما و منى جمله ز عقل است و عقال است

 در خلوت مستان، نه منى هست و نه مایى

 

      

كتاب عمر

پیـــــــــــرى رسید و عهـــــــــد جـــوانى تباه شد

 ایّام زنــــدگى، همــــــه صــرف گناه شد

 

بیــــــــــراهه رفتـــــه پشت به مقصد، همــى روم

 عمــــرى دراز، صرف در این كـوره راه شد

 

وارستگــــان، به دوست پنـــــــــاهنده گشتـــــه‏اند

 وابسته‏اى چو من به جهـان، بى پناه شد

 

خودخواهى است و خودسرى و خودپسندى است

 حاصل ز عمرِ آنكه خــــودش، قبله‏گاه شد

 

دلــــــدادگان، كــــــه روى سفیدنـــــــــــد پیش یار

  رنج مـــــرا ندیده كـــــه رویــــم سیـاه شد

 

افســـــوس بـــــر گذشتــــــه، بر آینده صد فسوس

 آن را كـــه بستــه در رسن مال و جاه شد

 

از نـــــــورْ رو به ظلمتــــــم؛ اى دوست، دست گیر

 آن را كـــه رو سیه بــه سراشیب چاه شد

 

            

حُسن ختام

الا یا ایها الساقى! ز مـــى پُر ســــاز جامم را

   كه از جـــانم فــــرو ریزد، هواى ننگ و نامم را

 

از آن مى ریز در جـــامم كــه جانم را فنا سازد

 برون سازد ز هستى، هسته نیرنگ و دامم را

 

از آن مى ده كه جانم را  ز قید خود رها سازد

 به خود گیـــرد زمـــــامم را، فرو ریزد مقامم را

 

از آن مى ده كــه در خلوتگـــــه رندان بیحرمت

 به هم كــوبد سجودم را، به هم ریزد قیامم را

 

نبـــــودى در حـــریمِ قدسِ گلــــرویان میخــانه

 كه از هـــر روزنـــى  آیم، گلى گیرد لجامم را

 

روم در جـــرگه پیران از خــــــود بى‏خبر، شاید

 برون ســـازند از جــانم، به مى افكار خامم را

 

تـــو اى پیــــك سبكباران دریــــاى عدم، از من

 به دریادارِ آن وادى، رســـان مدح و سلامم را

 

به ســـاغر ختم كردم این عدم اندر عدم نامه

 به پیرِ صومعه بــــرگو: ببین حُسن ختــامم را

 

بسترم بر در میخانه فكن تا ساقى

 

ساغرى آرد و دردم همه درمان سازد