خاطرات رمضان و جزیی از قرآن
مادرم همیشه حیاطا قبل از اذون آب میزد و انگارحیاط خونه با اون حوض آبیش که گُلای لاله عباسی دور اون ، مثل تاج گلی روی سر عروس باشه ، همیشه منتظر یه مهمون بود . بوی خاک نم خورده حیاط تحمل منا زیاد میکرد و عاشقونه جلو تر از همه سر سفره میشستم تا اذون که گفته بشه اول از همه با پارچ دوغ شروع کنم.
اما یکی از آداب و رسوم خوب اونوقتا، تلاوت یک جزء قرآن بود که تو بعضی مچتا خونده میشد. مثلا مسجد حاجی همیشه بعدِ نماز عصر میخوندند و مردمی که از صبح تا ظهر به بیشتر کاراشون رسیده بودند اونجا جمع میشدند تا هم قرآنشونا بخونند و هم بعدش همونجا استراحتی کرده باشند. بعضی مسجداآم بعد افطار میخوندند.
اما خاطره من از اینجا شروع میشه که :
یه سال که تصمیم داشتم قرآنا ختم کنم به رفیقمام گفتم که اونام هر روز یه جزء قرآن بخونه .اونام قبول کرد.
آخرای ماه رمضون شده بود و من اتفاقی دیدم هنوز آقا سوره ی بقره را تموم نکرده .
بشش گفتم: تو چکا انقد عقبی؟
و اون جواب داد: مگه باید کجا باشم؟
من گفتم: الان باید دیه آخرای قرآن باشی !!!
اونا با تعجب گفت : بمین بشم گفتی هر روز یه جزیی قرآن بخونم، منام خوندم .
و بعد فهمیدم رفیقمون تا حالا فکر میکرده جزیی قرآن یعنی قسمتیشا (هر چقد خواس) بخونه .
طاعات و عبادات همه شما قبول.
همچنین بخوانید:
اندر حکایت روزه خواری