آخرین به روز آوری سایت جمعه ۲۵ اسفند ماه ۱۴۰۲

در تدارک نوروز



آخاله در قبال تبلیغات هیچ مسئولیتی ندارد...



نقش هوش مصنوعی در طراحی و کشف داروهای جدید


پوشاک (برند)


نمادی شایسته در آیینه فرهنگ گلپایگان - دکتر ابراهیم جعفری


یادی از گلپایگان - استاد سعیدی


مهندس علیقلی بیانی ، فرزانه‌ای از جنس آب - استاد علی اکبر جعفری

در آغاز مسول ساختن سد اختخوان مهندس طالقانی بود ولی به علت ساختن سد کرج استعفا داد و مهندس علیقلی بیانی که رشته تحصیلی اش مرتبط با سدسازی و لوله کشی شهرها بود به اختخوان رفت و دوسال و نیم آن جا ماند و کار سد را به سرانجام رساند.


" سمنو " به یاد "بی بی" ..... توحیدنیکنامی

ننه جون من سمنو می‌خواهم یار شیرین دهنو می‌خواهم
عاشقم من به لقای سمنو سر و جانم به فدای سمنو
سمنو خوب تر از جان من است سمنو شیره‌ی دندان من است
من که در مطبخِ تو آشپزم سمنو را به جه شکلی بپزم؟
ننه جون ارث به اولاد بده سمنو را تو به من یاد بده


ویدئوی مناره سلجوقی گلپایگان

مناره سلجوقی گلپایگان که از آن به عنوان بلندترین مناره آجری نام می برند ، گویی امتداد پیشینه کهن این خطه را برابر دیدگان هر هنر دوستی آشکار می کند این بنا که به عنوان بلندترین مناره آجری سلجوقی قرن پنجم هجری قمری ایران از آن یاد شده با قدمتی حدود 900 سال همچنان در برابر عوامل طبیعی زلزله، باد، باران، سرما و گرما سرفراز برجای مانده است.











رمز و راز جاودانگی

تختی در دوران زندگی ورزشی اش رکورد دار شرکت در المپیک ها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. در چهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی به لحاظ رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی شهره خاص و عام بوده است.او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتی گیران نامداری را مغلوب کرد.

استاد علي‌اكبر جعفري

به نظر من  تاریخ تولد و مرگ یک انسان همه زندگی او را تشکیل نمی دهد. آن چه که زندگی یک مرد را از لحظه آغاز از روز تولد تا لحظه مرگ می سازد شخصیت روحیه جوانمردی صفا انسانیت و اخلاق او است.

جهان پهلوان غلامرضا تختی

آن روز در کلاس درس صحبت از مشتق پذیری تابع های مثلثاتی بود که معلم ورزش در حالی که روزنامه رابا دستپاچگی ورق می زد سراسیمه در راهرو فریاد زد: تختی  تختی خود کشی کرد. که این خبر را جمع کثیری باور نکردند.
همان روز مجله ی توفیق نوشت :غلامرضا غلامرضا را کشت. کوتاه ومختصر و صد البته بلافاصله توقیف شد. وشادروان جلال آل احمد ندا در داد
که جهان پهلوان باشی وخود کشی کنی ........
وچنین بود که ایران در ماتم اسوه ی جوانمردی به سوک نشست
.

غلامرضاتختی در روز پنجم شهریور ماه 1309 در خانواده ای متوسط و مذهبی در محله خانی آباد تهران به دنیا آمد."رجب خان"- پدرتختی- غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه آنها ازغلامرضا بزرگتر بودند."حاج قلی" پدر بزرگ غلامرضا فروشنده خواروبار و بنشن بود. از قول رجب خان تعریف می کنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی می نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده های رجب خان منتقل شد و به " نام خانوادگی" تبدیل شد.
رجب خان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود در محل سابق انبار راه آهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانوادگی پرجمعیت خود را تامین می کرد.
نخستین واقعه ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه ای بزرگ و فراموش نشدنی در روح او وارد کرد آن بود که مرحوم پدرش برای تامین معاش خانواده ناچار شد خانه مسکونی خود را گرو بگذارد.
تختی سال ها بعد در آخرین مصاحبه خود با یادآوری این ماجرای تلخ می گوید:" یک روز طلبکاران به خانه ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه ها و دو اتاق اجاره کردیم. چندی بعد روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد تا این که مجبور شد یخچال طبیعی اش را نیز بفروشد. این حوادث تاثیر فراوانی در روحیه پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی او در سال های آخر عمر شد."
در چنان شرایطی
غلامرضا تنها 9 سال به تحصیل پرداخت. وی خود می گوید:" مدت 9 سال در دبستان و دبیرستان منوچهری که در همان خانی آباد قرار داشت درس خواندم ولی تنها خاطره ای که از دوران تحصیل به یاد دارم این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم اما زندگی در میان مردم و برای مردم درس هایی به من آموخت که فکر می کنم هرگز نمی توانستم در معتبرترین دانشگاه ها کسب کنم.
زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آن جا که در حد توانایی من است به آنان کمک کنم حال این کمک از چه طریقی و از چه راهی باشد مهم نیست. هر کس به قدر تواناییش..."
غلامرضا ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان خیال قهرمان شدن مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.
آشنای حقیقی
تختی با ورزش و کشتی در باشگاه " پولاد" آغاز شد. وی که پیش از این گودها و زورخانه های فراوانی دیده بود و شیفته تواضع و افتادگی پهلوانانی کشتی و ورزشی باستانی شده بود برای نخستین بار درسال 1329 به باشگاه پولاد( واقع در خیابان شاهپور سابق) رفت و به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم " حسین رضی زاده" مدیر آن باشگاه قرار گرفت. به این ترتیب تختی با تمرین و پشتکار مثال زدنی رفته رفته خود را از میان بازنده ها بیرون کشید و سرانجام در سال 1330 در وزن ششم(79 کیلوگرم) به عضویت تیم ملی درآمد.
وی در نخستین دوره مسابقه های کشتی آزاد قهرمانان جهان( هلسینکی 1951) با وجود آن که هنوز 21 سال داشت نایب قهرمان جهان شد.
درخشش خیره کننده
تختی در رقابت های کشتی هلسینکی که در نخستین حضوراو در مسابقه های قهرمانی جهان در فاصله کمتر از دو سال از ورودش به میادین ورزشی داخلی اتفاق افتاد بیش از هر چیز نمایانگر ایمان و تلاش و اراده کم نظیر تختی و همچنین استعداد و مهارت فوق العاده او در زمینه کشتی بود.
مسابقات سال 1951 هلسینکی(فنلاند) برای
تختی آغار راهی بود که طی 15 سال آینده با کسب ده ها پیروزی و فتح سکوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بین المللی کشتی ادامه یافت.
شادروان
غلامرضاتختی در سال 1331 (1952) در نخستین حضور خود در رقابت های المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست در برابر " دیوید جیما کوریدزه" از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقه ها توانست حیدر ظفر ترک را که سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شکست دهد.
تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه 1333(1954) در توکیو برگزار شد در وزن هفتم (87 کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود پیروزی های درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر " وایکینگ پالم" سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد.
تختی شش ماه بعد در یک دیدار دوستانه در سوئد" پالم" را با ضربه فنی شکست داد و باخت غافلگیرانه توکیو را به خوبی جبران کرد.
در بازی های المپیک ملبورن( استرالیا) که در آذرماه 1335 (1956) برگزار شد
تختی یک بار دیگر در وزن هفتم (87 کیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی آمریکا ژاپن آفریقای جنوبی کانادا و استرالیا رفت و با شکست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت.
این برای نخستین بار بود که دو قهرمان از آمریکا و شوروی در یک سکوی معتبر جهانی پایین تر از حریف ایرانی قرار می گرفتند. جهان پهلوان
تختی در سال 1958 در بازی های آسیایی توکیو و مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه به ترتیب نشان های طلا و نقره این رقابت ها را به گردن آویخت و در مهرماه سال 1338(1959) در چهارمین دوره مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان که در تهران برگزار شد سومین عنوان قهرمانی جهان خود را کسب کرد.
"بوریس کولایف" از شوروی تنها کشتی گیری بود که با امتیاز به
تختی باخت و در 5 کشتی دیگر رقبای مجارستانی لهستانی فرانسوی بلغار و ترک تختی با ضربه فنی مغلوب پهلوان ایران شدند.
مسابقه های قهرمانی جهان در یوکوهامای ژاپن میدانی فراموش نشدنی برای کشتی ایران بود. تیم ملی کشتی آزاد کشورمان پس از حضور در 8 دوره مسابقات المپیک و جام جهانی در رقابت های جهانی 1959 ژاپن پرافتخارترین حضور خود در تاریخ کشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا یک نشان نقره یک نشان برنز و یک عنوان پنجمی به مقام قهرمانی کشتی آزاد جهان دست یافت.
جهان پهلوان
تختی که در این مسابقات در وزن 87 کیلوگرم به مصاف حریفان رفته بود با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت.تختی در مسابقات انتخابی مسابقات جهانی 1966 از نظر نتایج فنی و پیروزی با ضربه فنی بهترین چهره شناخته شده و به عنوان بهترین کشتی گیر وزن هفتم ایران راهی آمریکا شده بود با این حال کارشکنی و برخوردهای سویی که از سوی برخی افراد و مقامات نسبت به او روا می شد روحیه او را تضعیف کرده بود.
جهان پهلوان
تختی به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود در میان خیل عظیم مردمی که برای بدرقه او و همراهانش آمده بودند در گفت و گو با خبرنگار" کیهان ورزشی" گفت: هیچ چیز نمی تواند مرا خوشحال کند پول مدال طلا عشق و حتی عشق.
نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمده اند احساس شرمندگی می کنم. راستی چقدر محبت بدهکارم من چرا باید کشتی بگیرم چرا باید همراه تیم مسافرت کنم تا سبب این همه مراجعت باشم اگر پاسخ به این پرسش را می دانستم من هم می توانستم ادعا کنم چون دیگران هستم... وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی اش خواهد شد یقینا نخواهد توانست بگوید چرا کشتی می گیرد و چرا همراه تیم مسافرت می کند "

سجایا و خصایص انسانی والای شادروان تختی
جهان پهلوان غلامرضا تختی پرافتخارترین چهره تاریخ ورزش قهرمانی ایران و فاتح سکوهای رفیع کشتی جهان نه تنها در ایران که در تاریخ ورزش دنیا نیز چهره ای کاملا شناخته شده است. با وجود گذشت حدود 4 دهه از آخرین حضور تختی در رقابت های المپیک ( توکیو1964) و 37 سال درگذشت جهان پهلوان نام وی همچنان در زمره نام آورترین قهرمانان کشتی رقابت های المپیک می درخشد.
با این همه تردیدی نیست که راز محبوبیت و ماندگاری کم نظیر شادروان
غلامرضا تختی را نه در برق نشان های رنگارنگ ورزشی او که در خصایص و سجایای اخلاقی و صفات بارز انسانی این فرزند وفادار مردم باید جستجو کرد.
پس از
تختی قهرمانان بسیاری بودند که با کسب چند مدال جهانی و تقلید ازحرکت های مردمی تختی سودای دستیابی به موقعیت بی بدیل او در سرپروراندند و چند صباحی به مدد تبلیغات و جنجال های مطبوعاتی ردای جهان پهلوانی را بر تن کردند اما هیچگاه نتوانستند به خانه های روشن و پاک دل مردم راه پیدا کنند او با مردم و چونان مردم زیست. در شادی شان گل خنده اش را نثار آنان کرد و در ماتم و اندوهشان ایثارگرانه و اندوهگین در کنارشان جای گرفت. شادی هر لبخند فتحی را که بر لبانش نقش بست با آنان قسمت کرد و با غرور و پیروزی خویش بارها و بارها زنگار اندوه شکست های دیرین را از سینه آنان شست.
چه بسیار مردم سیلی خورده یی که زبونی خویش را در قدرت و حمیت و همت او جبران شده می دیدند و غروب آرزوها و آرمان های خویش را در طلوع نام و کام او ازیاد می بردند و تداوم آرمان هایشان را در صلای مردانگی و عزت او- که او هرگز- آن را به پای دونان و دشمنان سوگند خورده مردم نریخت جستجو می کردند و چنین بود که
تختی آرام آرام و نه یکباره و ناگهانی قهرمان شکست ناپذیر افسانه های دل مردم شد. او تبلور آرزوهای مرده و به طاق نسیان سپرده مردم شد."
تختی بزرگ خود نیز به عمق علاقه خالصانه طبقات محروم و رنج دیده نسبت به خویش واقف بود وی در پاسخ به خبرنگاران داخلی و خارجی که از او پرسیده بودند" با ارزش ترین مدالی که تا کنون گرفته ای کدام است" گفته بود:" بزرگترین پاداش و عالی ترین هدیه ای که گرفتم مدال یا نشان طلا و نقره نبود. قلب یک انسان بیش از هزاران مدال طلا ارزش دارد و من می دانم که هزاران هزار نفر از مردم حق شناس میهنم در قلب مهربان خودشان جای کوچکی هم برای من ذخیره کرده اند."
تختی که در خانواده ای مذهبی و معتقد پرورش یافته بود از همان جوانی انسانی مومن و پرهیزگار بود. ایمانی خالصانه داشت برای شرعیات اهمیت خاصی قائل بود و نماز و روزه اش هرگز ترک نمی شد." شبهای جمعه همواره برای زیارت به حضرت عبدالعظیم می رفت" و ارادت خاصی به ائمه اطهار خصوصا حضرت ثامن الحج(ع) داشت.
تختی در آخرین مصاحبه اش در مورد رمز موفقیت خود را تاسی از ائمه اطهار دانسته و می گوید: من ازعلی(ع) آموختم که در مقابل ناملایمات باید ایستادگی کرد و برای پیروزی باید تلاش کرد و با اتکال به خدا به میدان رفت و پیروز شد و من چنین کردم و پیروز شدم ولی نه آن پیروزی که من می خواستم چرا که نگذاشتند و سد راهم شدند.
ساده زیستی قناعت و مناعت طبع از صفات بارز جهان پهلوان بود. او با وجود مشکلات مالی که به ویژه در اثر فشارهای رژیم گریبانگیر او بود نه تنها حاضر به پذیرش پیشنهادات وسوسه انگیزی که به او می شد نبود که با بزرگواری مستمری محدود خود را نیز به کشتی گیران نیازمند حواله می کرد.
شاه حسینی یکی از دوستان نزدیک
تختی ضمن بیان خاطره یکی از دیدارهای خود با وی از قول جهان پهلوان نقل می کند:" اومدن به من می گن حالا که بعضی از آقایون ورزشکار فیلم بازی کردن و از نظر مال و تمول شارژ شدن تو هم بیا پول کلونی بگیر و تو یکی دو تا فیلم بازی کن. من بهشون گفتم آقا از من این کارها ساخته نیست. ما اگر پول می خواستیم از طریق مشروع ترهم می شد."
وی ادامه داد:" نماینده کمپانی تیغ ناست اومده پیشنهاد کرده که بیا پای آینه با این تیغ های ناست به خورده صورتت را بتراش ما هم مبلغ زیادی می دیم" و بعد از نقل این پیشنهاد یک مصرع شعر خواند:"
عمر عزیز است و صرف غم نتوان کرد". وقتی دست و پا شکسته این مصرع را خواند گفت: بقیه اش یادم رفته.
" بینی و بین الله مردم ما هم الحق پاسخ خوبی به جهان پهلوان خود دادند. پس از سی سال از مرگ او نسلی که نه او و نه کشتی اش را دیده و تنها اسمی از او شنیده این چنین شیفته اوست و هر سال یادش را گرامی می دارد. ما از
تختی کشتی گیرتر داشتیم اما مردم برای "سگک نشستن" شیفته اش نشدند. مدال بگیر هم زیاد داشتیم ولی تختی بود که " مدال مردم" را گرفت."
مردمداری و دستگیری نیازمندان یکی دیگر از خصایص بارز جهان پهلوان بود که در این مورد حکایت های بسیار زیادی نقل شده است. بابک فرزند پدر نادیده که
تختی را از ورای انبوه سخنان و خاطرات مردم بازشناخته است در این مورد می گوید:" از دستگیری های تختی خاطره خیلی زیاد است. از کمک به یک زن و مرد فلج که تازه ازدواج کرده بودند تا دکه مطبوعاتی خریدن برای یک جوان بیکار و... می گویند هر وقت کادویی از طرف راه آهن- محل کارش- یا بقیه سازمان ها ودستگاه ها می گرفت بدون اینکه آنها را بازکند به کسانی می داد که ناگفته سرپرستی شان را به عهده داشت بعد از شب هفت یکی از دوستانش می بیند که پیرزنی در راهروهای فدراسیون کشتی می گردد. از او می پرسد:" مادر چی می خوای دنبال کی می گردی" پیرزن می گوید:" والله نمی دونم دنبال کسی می گردم که قد و قواره اش به پهلوونها می خوره او میومد به من کمک می کرد چند وقتیه که پیدایش نیست گفتم شاید بتوانم اینجا ازش خبری بگیرم."
... و بالاخره
تختی با مردم بود و از مردم مردمگرایی در ذاتش بود یک بار که دانشجوها در دانشگاه تهران تحصن کرده بودند و دانشگاه هم محاصره بوده و کسی امکان تردد به دانشگاه نداشته تختی با ظرف های غذا از دانشگاه وارد می شود خوب پاسبان ها هم او را می شناختند و کاری با او نداشتند. چون غذا کم بوده او از درهای متعدد دانشگاه وارد می شود و کار غذا رسانی را تکرار می کند.
"
تختی در طول عمر خود تنها یک بار دست نیاز به سوی دیگران دراز کرد و آن هم بخاطر مردم و این دست با صمیمیت شرافتمندانه بدرقه شد."
شهریور ماه 1341 چند روز پس از زلزله ویرانگر" بویین زهرا" پهلوان و چندنفر از دوستانش در حالی که اخبار و تصاویر ساکنان مصیبت زده و ویرانه های مناطق زلزله زده را در روزنامه نگاه می کردند ضمن صحبت هایشان در مورد علت کم بودن کمک های مردمی و بی توجهی مردم به مراکز جمع آوری اعانه راه اندازی شده در شهر بحث می کردند . بعضی از دوستان
تختی معتقد بودند که مردم توجهی به مصیبت هموطنان خود ندارند و حاضر نیستند کوچکترین کمکی به آنها بکنند. پهلوان این سلاله پاک مردم که به عمق مهربانی و ایثار هموطنان پاک نهاد خود و میزان بی اعتمادی و انزجار آنها از " خودکامگان حاکم" واقف بود می گفت: علت بی توجهی مردم به این مراکز کمک رسانی نداشتن اطمینان به حکومت و کسانی است که معرکه گردان این جریان شده اند. پیش کشیده شدن این بحث و مخالفت یکی از دوستان تختی با نظر او ناگهان فکری را به ذهن پهلوان انداخت. تختی تصمیم گرفته بود که خود وارد این میدان شود البته نه برای اثبات گفته هایش بلکه" برای این که به هر حال یک نفر باید وسط بیفتد و سبب خیر شود."
فردای آن روز
تختی بدون هیچ اعلان و تبلیغاتی اول صبح به چهار راه ولیعصر فعلی رفت و تصمیم خود برای جمع آوری اعانه به نفع زلزله زدگان را به کمک دوستانش به اطلاع مردم رساند. پس از آن غوغایی به پا شد که در تاریخ مشارکت های مردمی ایران کم نظیر و شاید بی نظیر بود. محمود رفعت از دوستان و علاقمندان جهان پهلوان و نویسنده کتاب "تختی مرد همیشه جاوید" این واقعه تاریخی را چنین نقل می کند:" مردم که دهن به دهن خبردار شده بودند از دور و نزدیک خودشان را رسانده بودند به پهلوان و بی دریغ هر چه از دستشان برمی آمد کمک کرده بودند. چند دانشجو کتشان را درآورده بودند و انداخته بودند روی تل بزرگ لباس ها پتوها ظرف و ظروف ها طلا و جواهرات و خلاصه هر چیزی که عابران معمولا همراه دارند یا خانه دارها می توانستند از آن صرف نظر کنند.
در این میان پیرزنی چادرش را از سرش برداشته بود و بعد از دادن آن به پهلوان پیشانیش را بوسیده و گفته بود:"
پسرم خدا عمرت بدهد که به فکر مصیبت زده ها هستی خدا عزتت را بیشتر از این ها بکند که غصه خانه خراب ها را می خوری من خجالت زده ام که چیز دیگری ندارم."
پهلوان در حالی که چشمایش از اشک برق می زد چادر را برداشت و ملتمسانه از پیرزن خواهش کرد که آن را بگیرد. پیرزن چادر را که
تختی به او داده بود دوباره روی تل هدایا انداخت و با لحن مادری که از حرف گوش نکردن فرزندش بی حوصله شده گفت:" مرحمت خشک و خالی که فایده ندارم پسرم."
پیرزن وقتی با تردید دوباره پهلوان مواجه شد خشمگینانه گفت:" یعنی ما فقیر بیچاره ها حق نداریم:"
صورت پهلوان یک دفعه رنگ به رنگ شد گفت:" شما را به خدا این حرف را نزنید . شما از هر ثروتمندی ثروتمندترید حق دارترید چون که بلندنظرتر و باگذشت ترید.
پیرزن همین که سرخ شدن صورت پهلوان را دید به گریه افتاد اما چشم هایش را به تندی با گوشه لچکش پوشاند و عقب عقب خودش را از جمع مردم بیرون کشاند و رفت."
"کیهان ورزشی" که خبر این رویداد را با عنوان"
تختی گوهر گرانبهای ملت ما" در شماره 24 شهریورماه 1341 خود به چاپ رسانده بود ثمره دو روز پیاده روی تختی را چهارکامیون خواربار و پوشاک و بیست هزار تومان پول نقد( که در آن زمان رقم بسیار بالایی به حساب می آمد) نوشته است.
جوانمردی فتوت و صفات انسانی
تختی که ریشه در اعتقادات و باورهای عمیق او داشت هرگز به عرصه های اجتماعی و برخوردهای مردمی وی محدود نمی شد. جهان پهلوان این سلاله خلف" پوریای ولی" در میادین ورزشی و رقابت های جهانی نیز منش والای خود را به نمایش می گذاشت.
در این مورد خاطره ها و روایت های فروانی نقش شده است الکساندر مدوید کشتی گیر صاحب نام شوروی سابق و رقیب مقتدر
تختی در این مورد خاطره جالبی دارد:" در تولیدو(1962) تختی و من دیدار نهایی را برگزار کردیم. در جریان این مسابقه ها پای راست من به شدت ضرب خورده و روحیه ام را خراب کرده بود. فکرم متوجه تختی بود که باید با این پای ناجور با او مبارزه می کردم. به راستی تا آن موقع از خصوصیات اخلاقی رفتار و کردار انسانی و والای تختی خبرنداشتم. اما در آنجا به عظمت انسانیت و جوانمردی تختی پی بردم و تحت تاثیر آن قرار گرفتم. او که شنیده بود پای راست من ضرب دیده با این پا به خوبی مدارا کرد و هرگز نخواست با هجوم به این پا مرا زجر دهد. او تا آخرین لحظه مردانه و تمیز کشتی گرفت و از پای ناراحت من اصلا استفاده نکرد. تختی با این کارش نشان داد که یک قهرمان به معنای واقعی است. بعد از این جریان ما به صورت دو دست صمیمی درآمدیم. او همیشه مرا دوست می داشت. او ملت خودش را هم دوست می داشت و فکر می کنم تختی اصلا برای ملتش زندگی می کرد. آشنایی با او برای من افتخار بزرگی به حساب می آید. تختی بسیار خوب و فنی کشتی می گرفت و من چیزهای زیادی از او آموختم. ما روی تشک دو حریف سخت کوش بودیم و در خارج از تشک دو دوست جدانشدنی تختی
می تواند الگوی خوبی از نظر ورزشی و اخلاقی برای جوانان شما باشد"زندگی جاوید این پهلوان مردم فصلی که به شهادت 37 سال حضور مستمر و بالنده او هرگز آخرین فصل حیات او نبوده است.

آلبوم افتخارات تختی
1951: هلسینکی فنلاند(1330 شمسی) مدال نقره جهان
1952: المپیک هلسینکی (1331) مدال نقره المپیک
1953: جشنواره ورشو(1332) مدال نقره
1955: ورشوی لهستان(1334) مدال نقره جهان
1956: المپیک ملبورن(1335) مدال طلای المپیک (ستاره مسابقات)
1958: صوفیه بلغارستان (1337) مدال نقره جهان(ستاره مسابقات)
1958: توکیوی ژاپن مدال طلای مسابقات آسیایی
1959: تهران(1338) مدال طلای جهان
1960: المپیک ایتالیا(1339) مدال نقره المپیک
1961: یوکوهامای ژاپن(1340) مدال طلای مسابقات جهانی
1962: تولیدوی آمریکا(1341) مدال نقره مسابقات جهانی

وصیتنامه
درغروب روز 16 دیماه 1346 تختی دراتاق 23 هتل آتلانتیک بود تلفن داخلی هتل را میگیرد و ازمسوول شیفت هتل درخواست قلم و کاغذ میکند که برای او کاغذ آرم دار هتل آتلانتیک را میفرستند و تختی وصیتنامه خود را در آن تنظیم میکند:
خانه شمیران به دوخواهرهایم واگذاردم تا موقعیکه زنده هستند از آن استفاده نموده در صورتی که پسرم باقی بود بعد از مرگشان به بابکم واگذار نمایند. مدالهایم را البته اگر بابک عزیزم بزرگ بود مال ایشان بود ولی چون چهارماه بیشتر ندارد باسم فرزند دلبندم بگذارید درموزه حضرت رضا. دیگر عرضی ندارم صورت بدهی هایم این است.
بانک ها- آنها رهنی است.
اشخاص
شرکت مریخ 5 بنز 50000 ریال
نیکو سلیمی 40000 ریال
امیرخان 2000 ریال
پرویز خان بیضایی 2000 ریال
روح الله سلیمی 5000 ریال
حاج حسین خاله 5000 ریال
طلب از خسرو صابطی 20000 ریال
غلامرضا تختی
16/10/46

گریه، گریه:
این روایتی است از مجلس ختم تختی: دیده بودم هزاران نفر دست بزنند هزاران نفر با هم سرود بخوانند هزاران نفر با هم هورا بکشند و هلهله کنند اما ندیده بودم هزاران نفر با هم گریه کنند.
یقینا کف زدنها فریادهای شادی سرودهای ظفرآمیز و هیجان آور به گوشتان آشناست ولی نمیدانید گریه انبوه جمعیت آن هم وقتی در سوگ پهلوانی میگریند چه برگردان پراندوه و عمیقی دارد. باید آن روز در مسجد فخرالدوله بودید تا این غم این اندوه جمعی چکه چکه در گوش جانتان میچکید و به صورت اشک از دیدگانتان سرازیر میشد... و آن وقت شما هم در خیل هزاران نفری می بودید که از مرگ جهان پهلوان در ناباوری عمیقی می گریستند.

 

صدای ماندگار:
غیر ممکن است که صدای او در خاطرتان مانده باشد. اصلا به این موضوع فکر کرده بودید که چرا از غلامرضا تختی هیچ صدایی باقی نمانده
عطاالله بهمنش مفسر بزرگ کشتی تنها کسی است که به تکه ای ماندگار از صدای تختی اشاره میکند.
او این یادگاری را از مسابقات جهانی یوکوهامای ژاپن بهمراه دارد وآن مصاحبه ای است که غلامرضا تختی در جواب سوال بهمنش که چه پیامی برای مردم ایران داری میگوید: من به مردم ایران تعظیم میکنم رادیو و تلویزیون وقت این سند تاریخی را پخش نکرد اما عطاالله بهمنش بعد ازبازگشت این نوار را از آرشیو خارج کرد تا از بین نرود.

 

نظرات دیگران:

جلال آل احمد:
از آن همه جماعت هیچ کسی حتی برای یک لحظه به احتمال خودکشی فکر نمی کرد. آخر جهان پهلوان باشی ودر بودن خودت جبران کرده باشی نبودن های فردی و اجتماعی دیگران را و آنوقت خودکشی آخر مرد عادی ناتوان و ترسیده ای که ابتذال وجود روزمره خود را در معنای وجودی ودر قدرت تن ودر سرشناسی او جبران شده می دید-در وجود این بچه خانی آباد نو که هرگز به طبقه خود پشت نکرد- این نفس قدرت تن که به قدرت مسلط زمانه" نه گفت.


رستم از شاهنومه رفت!
باقر عالی خانی:
آخرین بار که دیدمش در اتاق مهندس توفیق بود که با قرار قبلی آمده بود تا همدیگر را ببینیم داشتم با توفیق خوش وبش میکردم که آمد. با همان قیافه نجیب و خنده دوست داشتنی و آرامی که همیشه روی لبش بود. سلام و احوالپرسی کردیم و گرم صحبت شدیم. نزدیک های ظهر که حرف هایمان ته کشید داشتیم راهی میشدیم که من بی اختیار بیاد بیتی از شعر معروف پریای شاملو افتادم. حالا در آن وقت چرا نمیدانم . جلوی رویم روزنامه ای افتاده بود با مداد گوشه اش نوشتم:
رستم از شاهنومه رفت
برکت از کومه رفت
با کنجکاوی سرش را جلو آورد وپرسید:
چی نوشتی رستم چی
گفتم:
- این شعریست از احمدا شاملو مربوط به شعر بلند پریاست و نوشتم: رستم از شاهنومه رفت....
تختی زد زیر خنده و روکرد به توفیق و گفت:
-مگه میشه رستم از شاهنامه بره بیرون خب آن وقت دیگه تو شاهنامه چی میمونه
گفتم:
- تو این روزگار اگر هم بره عجیب نیست.
فکری کرد و گفت:
- راستی آدمو به فکر می اندازه جدا اگر رستم تو شاهنامه نباشه برکت شاهنامه هم از بین میره...
و بعد زیر چشم نگاهی به نوشته من انداخت و آهسته شعر را خواند:
رستم از شاهنومه رفت.
برکت از کومه رفت.
و بعد ناگهان سرش را بالا آورد و تند و محکم به من و توفیق گفت:
-نه نمیشه...
دوشنبه ظهر بود که خبر مرگش را شنیدم. نمی توانستم باور کنم اگرچه حقیقت داشت. بغض گلویم را می فشرد و بیاد همه خاطرات کوتاهی بودم که با او داشتم.
ذهنم به تمام روزهای گذشته کشیده میشد که ناگهان بیاد آن روز افتادم. احساس کردم که در کنارم ایستاده است و همه چیز را به همان روشنی دیدم که در اتاق توفیق ایستاده بودیم.
اشک از چشمانم سرازیر شده بود که آرام گفتم:
-دیدی که میشود رستم از شاهنامه برود.
و آن وقت این حقیقت را بروشنی شناختم و دوباره تکرار کردم:
رستم از شاهنومه رفت.
برکت از کومه رفت.
... و دیگر تختی نبود!

مهدی سهیلی که در ساختن شعر دستی راحت‌نویس و آماده داشت در همان روزهای اول انتشار خبر درگذشت جهان‌پهلوان شعری بلند سرود که خطاب تختی در مقام پدر به تنها فرزند خودبابک بود.
پسرجان بابکم ای کودک تنهای تنهایم
امیدم همدمم ای تک‌چراغ تیره شب‌هایم
در این ساعت که راه مرگ می‌پویم
به حرفم گوش کن بابا برایت قصه می‌گویم:
به میدان نبرد پهلوانان تک‌سواری بود
به فرمان سلحشوری به هر کشور سفرها کرد
دلش مانند دریا بود
نهنگ بحر پیما بود
. . .
. . .
نشان مهر تندیس شرف گنج محبت بود
نگاهش برق عفت داشت
درون چهرۀ مردانه‌اش موج نجابت بود
. . .
. . .
ز تقوا و شرف یک خرمن گل بود گلشن بود
در اوج زورمندی نازنین مردی فروتن بود
. . .
. . .
پسر جان پهلوان ما یکی دردانه کودک داشت
درون خانه‌اش تک گوهری با نام بابک داشت
که عمرش بود
جانش بود
عشق جاودانش بود
به گاه ناتوانی بی‌کسی تنها کس و تنها توانش بود
. . .
. . .
پسر جان بابکم آن پهلوان شهر من بودم
درون سینه‌ام یک آسمان مهر و محبت بود
ز تنهایی به جان بودم
مرا بی‌همزبانی کشت دردم درد غربت بود
چه شب‌ها در غم تنهایی خود گریه‌ها کردم
تو را در های های گریه‌های خود دعا کردم
پسر جان بابکم من در حصار اشک‌ها بودم
همیشه در دل شب با خدا گرم دعا بودم
ترا تنها رها کردم
امید من نمی‌دانی
گرفتار بلا بودم
گرفتار بلا بودم
. . .
. . .
پسر جان بابکم افسانۀ بابا به سر آمد
پس از من نوبت افسانۀ عمر پسر آمد
اگر خاموش شد باباتو روشن باش
اگر پژمرده شد بابا تو گلشن باش
بمان خرم بمان خشنود
بدان هنگام مردن پیش چشم گریه‌آلودم
همه تصویر بابکبود
امید جان خداحافظ
عزیزم بابکم بدرود . . .
این نمونۀ کوتاه شدۀ آن سرودۀ بلند از مهدی سهیلی بود.اما شایدآنچه سیاوش کسرایی با عنوان جهان‌پهلوان در ثنا و ارادت خود نسبت به تختی به قلم کشید و در مجموعه اشعار خون سیاوش منتشر کرد یکی از آن‌ چند شعری است که به یاد و نام تختی سروده شده و در ضمن از بافت و ساخت و روحی شاعرانه و ارزنده نیز برخوردار است.


18 دی 1346. اتاق لعنتی هتل آتلانتیک که تختی در آنجا دنیا را وداع گفت. لازم به توضیح نیست که عکس رنگی نیز همان اتاق است . حالاهمه چیز عادی است.

gh

جهان پهلوان

جهان پهلوانا صفای تو باد
دل مهرورزان سرای تو باد
بماناد نیرو به جان و تنت
رسا باد صافی سخن گفتنت
مرنجاد آن روی آزرمگین
ماناد آن خوی پاکی غمین
به تو آفرین کسان پایدار
دعای عزیزان تو را یادگار
روانت پرستنده راستی
زبانت گریزنده از کاستی
دلت پر امید و تنت بی شکست
بماناد ای مرد پولاددست
که از پشت بسیار سال دراز
که این در به امید بوده است باز
هلا رستم از راه باز آمدی
شکوفا جوان سرفراز آمدی
طلوع تو را خلق آیین گرفت
ز مهر تو این شهر آذین گرفت
که خورشید در شب درخشیده ای
دل گرم بر سنگ بخشیده ای
نبودی تو و هیچ امیدی نبود
شبان سیه را سپیدی نبود
نه سوسوی اختر نه چشم چراغ
نه از چشمه آفتابی سراغ
فرو برده سر در گریبان همه
به گل سایه شمع پیچان همه
به یاد تو بس عشق می باختند
همه قصه درد می ساختند
که رستم به افسون ز شهنامه رفت
نماند آتشی دود بر خامه رفت
جهان تیره شد رنگ پروا گرفت
به دل تخمه نیستی پا گرفت
به رخسار گل خون چو شبنم نشست
چه گلها که بر شاخه تر شکست
بدی آمد و نیکی از یاد برد

درخت گل سرخ را باد برد
هیاهوی مردانه کاهش گرفت
سراپرده عشق آتش گرفت
گر آوا در این شهر آرام بود
سرود شهیدان ناکام بود
سمند بسی گرد از راه ماند
بسی بیژن مهر در چاه ماند
بسی خون به تشت طلا رنگ خورد
بسی شیشه عمر بر سنگ خورد
سیاووش ها کشت افراسیاب
و لیکن تکانی نخورد آب از آب
دریغا ز رستم که در جوش نیست
مگر یاد خون سیاووش نیست
از این گونه گفتار بسیار بود
نبودی تو و گفتنه در کار بود
کنون ای گل امید بازآمده
به باغ تهی سروناز آمده
به یلدا شب خلق بیدار باش
به راه بزرگت هشیوار باش
که درتنگنا کوچه نام و ننگ
که خلق آوریده است در آن درنگ
تو آن شبرو ره گشاینده ای
یکی پیک پر شور آینده ای
بر این دشت تف کرده از آرزو
تویی چشمه چشم پر جست و جو
تو تنها گل رنج پرورده ای
که بالا گرفته برآورده ای
به شکرانه این باغ خوشبوی کن
تو از باغی ای گل بدان روی کن
کلاف نواهای از هم جدا
پی آفرین تو شد یک صدا
تو این رشته مهر پیوند کن
پریشیده دل ها به یک بند کن
که در هفت خوان دیو بسیار هست
شگفتی دد آدمی سار هست
به پیکار دیوان نیاز آیدت
چنان رشته ای چاره ساز آیدت
عزیزا ! نه من مرد رزم آورم
یکی شاعر دوستی پرورم
ز تو دل فروغ جوانی گرفت
سرودم ره پهلوانی گرفت
ببخشا سخن گر درازا کشید
که مهرت عنان از کفم واکشید
درودم تو را باد و بدرود هم
یکی مانده بشنو تو از بیش و کم
که مردی نه درتندی تیشه است
که در پاکی جان و اندیشه است

سیاوش کسرائی


بهمن 1345- روز ازدواج با شهلا توکلی - آخرین عکس مراسمی که از آخرین دلخوشی‌های تختی بود

افسوس که پیک اجل هنرمند بزرگ شادروان علی حاتمی را امان نداد که فیلم سینمایی ( جهان پهلوان تختی ) را به پایان برساند. تا ورزشکاران وتماشاگران بیش از پیش با ایمان ادب جوانمردی آزرم فروتنی و در یک کلام انسانیت تختی آشنا شوند. و اینصفات برجسته را سر لوحه ی زند گی خویش قرار دهند. زیرا سخنان زشت و کارهای ناشایست در شان این ملت بزرگ نیست.

مردان روزگار به اخلاق زنده اند قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است.

گردآوری و تنظیم:علی اکبر جعفری
12/10/1384

اين مطلب تاکنون 8519 بار مشاهده شده است.
مطالب مرتبط با استاد علي‌اكبر جعفري

سیمای فرزانگان- مروری بر زندگی هنری استاد اکبر گلپایگانی
سیمای فرزانگان 14- استاد رضا خوشنویسان الگویِ نظم و ادب و متانت
سیمای فرزانگان- استاد مرتضی شهیدی روایتگر عرفان و ادب فارسی
رُشدیه و مدارس جدید
دبیرستان گوگد و روایت عشق - استاد علی اکبر جعفری
شعله ی امید.
سیمای فرزانگان- زنده یاد آقای حسن موسوی معلم عشق و معرفت - استاد جعفری
جوجه اردک زشت
سیمای فرزانگان (13) - استاد پروفسور دکتر محمد حسن خالصی
سیمای فرزانگان12- ( زنده یاد استاد عبدالحسین مصحفی )
سیمای فرزانگان 11 - استاد دکتر مظاهر مصفا
سیمای فرزانگان(10) - پروفسور فضل الله رضا
سیمای فرزانگان (8) - دکتر محمد ابراهیم صافی
یادی از دکتر غلامحسین مصاحب . به مناسبت هفته ی جهانی ریاضیات
" پائیز " بهار عارفان عاشق
پرواز.
شاد بودن هنر است
در آیینهِ تاریخ (قسمت یازدهم) انقلاب آمریکا
در آیینهِ تاریخ (قسمت دهم) انقلاب صنعتی اروپا و پیامدهای آن
سیمای فرزانگان 1 - دکتر علی عمیدی
پاسخ به معماهای هندسی(1)
پروفسور مریم میرزاخانی، ذهن زیبا، اندیشه پویا، فروتن و شکیبا
در آیینه تاریخ (قسمت نهم) - عصر روشنگری، ادامه دوران رنسانس در شرایطی تازه
در آیینه تاریخ (قسمت هشتم) رنسانس کشف دوباره انسان و جهان
در آیینه تاریخ (قسمت هفتم)-سده‌های میانه ، انجماد فکری و حاکمیت تمام عیار کلیسا
برف نو برف نو سلام سلام
صبح صادق ندمَد تا شب یَلدا نرود
در آیینه تاریخ (قسمت ششم) -اساطیر یونان و آثار حماسی هومر
در آیینه تاریخ (قسمت پنجم) - ارسطو بنیانگذار منطق
در آیینه تاریخ (قسمت چهارم) افلاطون معمار اصلی فلسفه سیاسی
در آیینه تاریخ (قسمت سوم) سقراط
یونان و روم باستان (قسمت دوم)
یونان و روم باستان ( بخش اول )
قلم، نگارنده اندیشه بر کاغذ
دانش برترین شرف آدمی است
خانه تکانی
فرزند زمان خویشتن باش
پشت صحنه حضور استاد علی اکبر جعفری در برنامه زنده سیمای خانواده
سیمای فرزانگان (7) - مروری بر زندگانی استاد بزرگوار، معلّم و خیّر والامقام محمد مهدی صحت
فرهنگ ، نظم ، قانون - بخش دوم
فرهنگ ، نظم ، قانون - بخش اول
سیمای فرزانگان(6) - شادروان استاد سید حسن نوربخش(دبیر)
نیلوفری در سایه سار بید
مصاحبه دانش آموزان با استاد علی اکبر جعفری
نشانی نوروز
یک کهکشان ستاره (بخش اول) حکیم ابوالقاسم فردوسی )
سیمای فرزانگان 2 - شادروان استاد علی وکیلی
یلدا شب گرم مهربانان جاودان باد
سیمای فرزانگان گلپایگان - دکتر علی عمیدی
لبخند
تکنولوژی واحساس
داستان يک زندگي
رفتارهاي مخرب مغز
قورباغه ها
یاد باد آن روزگاران ياد باد
تاشقایق هست زندگی باید کرد
انسان‌ها...
يلدا شب گرم مهربانان جاودان باد
شب چله (یلدا) شب زایش خورشید و آغاز سال نو میترایی
پلي بين كوير و دشت
پرستوها به لانه بر می‌گردند
سخنان پیام آور کربلا حضرت زینب(س) در مجلس یزید
رنگين کمان آرزوها
زندگی درعصر رايانه
سیمای فرزانگان (5) - مرحوم استاد منوچهر خالصی
سیمای فرزانگان (4) - مهندس علیقلی بیانی ، فرزانه‌ای از جنس آب
سیمای فرزانگان(3) - دکتر فضل الله اکبری
عشق و دوستي
وصيت داريوش به خشايارشا
زيبايي‌هاي رياضي: فراكتال‌ها
سیاه چاله های ریاضی
زيبايي‌هاي رياضي - كاشي‌هاي خود پوشاننده
سرگذشت عدد "پی"
استاد پرویز شهریاری اندیشمند و ریاضیدانی عاشق بود
معلم و شاگرد
سیمای فرزانگان 2 - شادروان استاد علی وکیلی
سيماي فرزانگان ۱ - دكتر علي عميدي
رمز و راز جاودانگی
انسان محور توسعه است
ماه و پلنگ
معلم قافله‌سالار عشق است (3)
معلم قافله‌سالار عشق است (2)
معلم قافله سالار عشق (1)
بر فراز کهکشان‌ها
لهجه‌ي گلپايگاني شكر است
آواي چلچله‌ها
گلبانگ توحيد در طلوع شقايق
از سكون مرداب تا خروش دريا
بين مرگ و زندگي
چارلی چاپلین به راستی یک معلم بزرگ است



نام و نام خانوادگي:
پست الکترونيک:
سايت يا وبلاگ:
متن پيام:
تصوير امنيتي:


9:28   18 دي 1386
سیاوش قاسمی
بسیار عالی بود.

9:29   18 دي 1386
آمحرضا
از این همه پشتکار شما جهت جمع آوری اطلاعات تشکر میکنم و بوجود شما در شهرمان افتخار همیشه شاد باشید و برقرار

9:29   18 دي 1386
hosein yazdi
و این هم خاطره ای شو ر انگیز از جهان پهلوان در آرامگاه دکتر مصدق آنروز تختی به همراه یک گروه 40 نفری از ورزشگاران به مناسبت هفتمین روز در گذشت دکتر مصدق با تاج گلی بزرگ و با گام هایی استوار وارد احمد آباد شدند.تا بی پرده وبی محابا رو در روی ماموران مخفی و غیر مخفی نشان دهد که او در برابر پیکر رهبرش قهرمان ملی ایران سر تعظیم فرود می آورد ولی در مقابل شاه سر تسلیم خم نکرده ونخواهد کرد.

25:15   20 دي 1386
بیب خاله
در دی ماه 1346 خبر خودکشی تختی همچون رعد در تهران پیچید . باورکردنی نبود ولی خبر صحت داشت ؛ یعنی تختی بچه خانی آباد ، قهرمان بی غل وغش و ساده که مانند آب زلال بود دیگر در میان ما نیست ؟ اری آرش و سیاوش روزگار ما مظلومانه به اسطوره پیوسته بود. تختی دردی ماه 1341 به عنوان نماینده ی « سازمان ورزشی کارگران جبهه ملی ایران » انتخاب شد و در کنگره جبهه ملی شرکت کرد. یکی از دوستانش می گوید : می رفتیم زرده بند ، یک چیز راجع به جبهه ملی پرسیدم : - اقا تختی منظور از جبهه ملی اصلا چیه؟ خیلی مختصر گفت : - مساله عدم وابستگیه ، اگر چنانچه مملکتی بیاد وابسته باشه ، رهبریتی وابسته باشه ، آلت دست دیگران باشه و دیگران هروقت بخوان هرکاری بکنن ، این به ضرر ملت ماست . ملت ما ، جبهه ملی ، می خواد ما وابسته نباشیم.» بهمنش می گوید : در بازی های المپیک 1964 توکیو وقتی از او خواستم که به خاطر مردم و برای مردم پیامی بفرستد ، او گفت : - من به مردم تعظیم می کنم ! تختی از سال 1951 درتیم ملی عضویت داشت و دو دوره از بازی های المپیک 1952 هلسینکی و 1956 مهره ی قابل توجهی بود که دنیای کشتی روی او حسا ب می کرد. اما با تختی دشمنی می کردند و او از دشمنی ها خبر داشت ؛ یک روز پرچم به او می دادند و روز دیگر آن را می گرفتند و گفتند: - از تهران دستور آمده است که پرچمدار شخص دیگری باشد. او که با 14 سال تلاش بی وقفه در صحنه های ورزشی حضور داشت و یازده مدال افتخار بر گردن آویخته بود باکی نداشت و به تشویق مردم دلگرم بود و می گفت : هرچه دارم به مردم تعلق دارد ، زیرا این مردم بودند که با تشویق های خود بامحبت های فوق العاده ی خود به من نیرو بخشیدند. به همین سبب روزی که در گذشت و دیگر در میان مردم نبود ، چهره ی تهران در ماتم فرورفت و همه نشریات سراپا از عکس و شعر و خاطرات و یاد او پر شد. روز مرگ او بنا به نوشته اسداله علم شاه پا به زمین می کوبید که چرا روزنامه راجع به تختی چیز نوشته اند. یکی از پیشکسوتان ورزش نوشته است: تختی به من گفت « منو به دلیل این که رفتم مجلس شب هفت دکتر مصدق نذاشتن مربی کشتی بشم » درحالی که شبعان جعفری ها و انواع آشغال کله ها مصدر هزاران شغل و پست و مقام بودند ، پرچم ایران را در میدان های ورزشی از دست قهرمان ملی می گرفتند و حتا شغل مربی گری راهم برای او زیاد می دیدند؛ شغلی که بدان عشق می ورزید. آخر مگر نه او جهان پهلوان بود ؛ چگونه می شد از تشک نبرد کنار بماند؟ کنار گذاشتن او از تشک کشتی به منزله ی مرگ او بود و او مرگ را انتخاب کرد.

23:3   22 دي 1386
عمو علی
خصوصیات والای تختی و قهرمانانه ایستادن در برابر حکومت وقت، اسطوره‌ی افسانه‌ای از این کشتی‌گیر ایران ساخت. مرگ تختی در زمانی که هنوز قادر بود به عنوان کشتی‌گیر و مربی خدمات زیادی به ورزش ایران بکند، ضایعه‌ی بزرگی برای کشور بود. غلامرضا تختی، تا چند سال قبل از مرگش مورد مهر و محبت محمدرضاشاه پهلوی قرار داشت که به ورزش و ورزشکاران علاقه‌ی زیادی نشان می‌داد. اما نزدیکی او به شخصیت‌های وابسته به جبهه ملی و هواداران دکتر محمد مصدق و عضویت او در جبهه ملی، رفته رفته او را از نظام حاکم بر ایران دور کرد و سرانجام شرکت او در یک میتینگ جبهه ملی در میدان جلالیه تهران، او را مورد بی‌مهری کامل دستگاه قرار داد.

26:53   27 دي 1386
همولایتی
راز و رمز جهان پهلوانی و ماندگاری تختی را در چند نکته می توان خلاصه کرد : 1 - ایران دوستی و وفاداری تختی به آرمانهای جنبش ملی . جنبش ملی آزادیخواهانه و استقلال طلبانه ای که پس از جنگ دوم جهانی و تحت عنوان"جنبش ملی کردن صنعت نفت" به رهبری دکتر مصدق درایران برپا گردید در حقیقت ادامه ی جنبش مشروطه خواهی مردم ایران وتلاش به منظور احیای دستاوردهای انقلاب مشروطیت بود که دیکتاتوری رضا شاه و سپس محمد رضا شاه آنهارا به حال تعلیق در آورده بودند . جوانی و نوجوانی تختی مصادف می گردد با جنبش ملی کردن صنعت نفت و تختی جوان خیلی زود به آن جنبش ملی می پیوندد ... – انسان دوستی و وفاداری تختی به محرومان و زحمتکشان . تختی که با فقر ومحرومیت و در خانواده ای زحمتکش بزرگ شده بود به هنگام درخشش در دنیای ورزش و صعود جهانی اش برقله ی شهرت و محبوبیت آنچنان که دربین بسیاری از قهرمانان ورزش رایج است به از خود بیگانگی مبتلا نشد و به خود خواهی و تکبر و جاه طلبی دچار نگردید و در اوج قدرت وشهرت وفاداری خود را نسبت به محرومان و دردمندانی که او از میان آنان برخاسته بود از دست نداد . درد و رنج مردم ، درد ورنج او بود... 3 – جوانمردی و پیروی از سیره پهلوانان ایران زمین به پیروی از سنت پهلوانان ایران ، تختی جوانمردی را با ورزشکاری و قهرمانی خود عجین کرده بود و این را هم در عرصه ورزش و هم در عرصه زندگی فردی و اجتماعی بدرستی نشان داده بود . – ایستادگی وسازش ناپذیری تختی در برابر دیکتاتور و رژیم کودتا از خیل عظیم آزادیخواهان و انقلابیونی که درجنبش عظیم ملی کردن صنعت نفت شرکت داشتند پس از کودتای 28 مرداد 1332 و موج شکنجه واعدامی که رژیم کودتا براه انداخت و همچنین پس از سرکوب جنبش اصلاح طلبانه سالهای 1339 - 1341 و برقرای دیکتاتوری مطلقه شاه فقط تعداد اندکی در میدان دفاع از آرمانهای ملی مردم ایران باقی مانده بودند که یکی از آنان تختی بود ...

22:57   23 خرداد 1387

من نمیدونم

19:15   12 تير 1387

جهان پهلوان تختی ها رفتند اما افسوس که در این زمانه ی تاریک و سیاه دیگر حتی اجازه ی به روی کار امدن تختی ها را هم گرفته اند چرا که در کشور عزیزم ایران تختی ها ی گمنام فراوانند اما افسوس و صد افسوس.... بهتره بقییه ی نظرم رو عین همه ی چیز هایی که داره سانسور میشه سانسور کنم به امید کشوری اباد و سالم از هر نظر در پایان از گرد اورنده ی محترم واین دبیر کافی تشکر میکنم ومی دانم که او هم همچون تختی جایی هر چند کوچک در قلب مردم دارد و این بهترین نعمتی است که خداوند می تواند به بنده اش عطا کند...-ف-

14:20   17 دي 1389
حسین عبیری گلپایگانی
استاد عزیز جناب اقای جعفری به مناسبت 17 دی امسال (1389)دنبال مطلبی از جهان پلهوان تختی می گشتم که مطلب جنابعالی را خواند با اجازه شما از این مطلب را در وبلا گ استفاده می کنم .متشکرم

19:19   23 دي 1389
رمضانی
سلام اقای جعفری مثل همیشه عالی بود. دلم واستون تنگ شده استاد... در اولین فرصتی که بتونم میام دبیرستان و بهتون سر میزنم....

26:10   08 مهر 1390
عرب
تختی همیشه زنده در دلهاست راستی استادم به من یه تحقیق در مورد زندگینامه ی تختی دادن باید کنفرانس بدم اگه میشه کمک کنید ممنونم

26:25   03 آبان 1392
نیلا
واقعاعالی وبی نقص بودممنون.

آخاله در قبال تبلیغات هیچ مسئولیتی ندارد.


آب و هوا

پیام های کلی سایت

تماس با ما


كلیه حقوق برای پدید آورندگان 
.:: آخاله ::. محفوظ است. | طرح و اجرا : توحید نیكنامی   | به روز رسانی محتوایی : محمود نیكنامی  
 | .Copyright © 2003-2012 Akhale.ir. All Rights Reserved
|
 | Powered By Tohid Niknami | E-Mail :
Akhale . com @ gmail . com |