به خاطرلقمه نانی که به فرزندمان می دهیم اینقدر براومنت نگذاریم و به رخ او نکشیم.نوجوانان گلهای نوشکفته ای هستندکه با اندک نسیم بی توجهی پژمرده می شوندچه رسدبه تندبادغضب وعصبانیت ها وطوفان تنبیه های بدنی که آنها را ریشه کن می سازد. این درست نیست که از کودکان بیگناه و نوجوانان کم تجربه برآوردن آرزوهای دست نیافت خودرا انتظارداشته باشیم.
خشايار رستمي
نوشتاری که در ذیل آمده توسط جناب آقای خشایار رستمی در دیماه سال 84 برای آخاله ارسال شده و ایشان در پایان انتظار داشته تا روش سنجش نمره در مدارس ما به گونه ای دیگر باشد . البته چند سالی است که روش ازرشیابی در مدارس تغییر کرده و البته مشکلات جدیدی را به وجود آورده که قصد نقد آنرا نداریم لیک مطالب ایشان در نوع خود که با شیوه طنز گونه آمده قابل تامل است و امید است کاربران عزیز استفاده کنند / آخاله
***************************
براحوال آن طفل بباید گریست که درامتحان نمره گیرد غی
ربیست
خدارحمت کندهمهی رفتگان شمارا . مادربزرگ مرحوم من هروقت می خواست جلوی در و همسایه از بنده تعریف کند خدا بیامرز از روی سادگی وبی خبری می گفت : هزارماشاالله نوه ام درسش خیلی خوبست . فقط از دودرس تجدید شده . شفاهی هاوکتبی ها! شایدفکرکنید که حقیرخالی می بندم . ولی خداوکیلی در طول دوران تحصیل هرچه زورمیزدم وخودم را می کشتم نمی توانستم ازهیچ درسی نمرهی 20 بگیرم. یادم می آیدکه معلم کلاس پنجم ابتدایی ما همیشه می گفت : نمره های 15 به بالا مثل جن هستند وفلانی (یعنی من) مثل بسم الله. و تا آنجاکه خبردارم سابقهی عیال محترمه نیزهمینگونه وشایدکمی درخشانترازمن باشد.[تاهمین جا یک هیچ به نفع شما.چون فهمیدیدکه بنده هم عضوعالیرتبهی حزب ز� ذ هستم]. ولی حالاحکایت غریبی است این ماجرای نمره های درسی عزیزدردانه ویکی یک دانهی ما.لابد می پرسید : چرا . چون اگرخدای نکرده گوش شیطان کر چشم بد دور روزی باد خبربیاورد که علیمردان خان نوجوان مادر یک درس نمرهی 20 نگرفته است وای براحوال او . از سویی همسرگرانقدر بنده از فرط عصبانیت می خواهدشکم جگرگوشه اش رابدردکه : " خاک بر سرت کنند به توهم می گویند محصل؟ پسرعموی دخترخالهی شوهرعمهی همسایهی بغلی راببین و خجالت بکش . هیکلش نصف توست ولی همهی نمره هایش 20 است. " وبعدهم مسلسل وار اسم بچه های دوست و آشنا وغریبه وخویشاوند را به رخ آقاپسرش می کشد وآنقدربه او نق و سرکوفت می زند تا این شازدهی ما مثل شازده کوچولویی که از سیارهی دیگری آمده است تنها وناراحت وبغض کرده به گوشهی اتاقش می خزد وجیکش در نمی آید. فقط شروع می کندبه نوشتن وخواندن وبازهم نوشتن و خواندن تا بلکه کمی از عصبانیت مادرش کم کند . وگل سرخ کوچکی راهم پیدا نمی کند تابااو درد دل نماید . تازه آبها از آسیاب افتاده است و هوا کمی تا قسمتی آرام شده که پدر خانواده یعنی حقیر سراپا تقصیر از راه می رسم و با شنیدن ماجرا داستان از نو تکرار می شود و من هم شروع میکنم به بد و بیراه گفتن و زمین را به آسمان دوختن و هر دو را به ریسمان بافتن که :" تو باعث سرشکستگی و شرمساری ماهستی و در خاندان ما اصلا سابقه نداردکه کسی نمره ای غیر از بیست بگیرد." بعد هم پز الکی می دهم که :" من به سن وسال توکه بودم همهی درسهایم رافوت آب بودم و نمره هایم همیشه 20 بود و . . . ". تازه اگر پایان این ماجرا بعد از سرکوفت ها و گوشه کنایه هاونصیحت های مفت کار به تنبیه بدنی نکشد جای شکرش باقی است. چون همیشه کمربندی هست که مخصوص این کار است والبته بدن نازنین نوجوان ماهم آمادهی نوش جان کردن ضربات کمربند . و چه کیفی دارد که آدم دق دلش را بر تن و بدن پسرش خالی کند.!!! بعد از آرام شدن اوضاع همگی شروع می کنیم به بررسی و مشورت که مثلا ببینیم اشکال کار در کجاست که آقازادهی ما نمرهی 20 نگرفته است . و درآخرکار چون عقل ناقص مان به جایی قدنمی دهد بدیهی است که نتیجه بگیریم که معلم مربوطه با بچهی ما دشمنی داشته است وکارشکنی کرده و حق اورا پایمال کرده و مخصوصا وعمدا به او نمرهی بد داده است . بنابراین فرداصبح اول وقت به مدرسه لشکرکشی می کنیم و مخ مدیر ومعاون و معلم را کارمی گیریم که به همه ثابت کنیم که ما عقل کل هستیم و پسرمان نیز پسر عقل کل است و لاجرم محور عالم هستی است وباید همهی نمراتش بیست باشد و . . .. خدا پدر و مادرکسی را بیامرزد که واسطه شود وآبی بر آتش بریزد ومارا آرام کند وگرنه ممکن است کار به توهین وهتاکی و حتی کتک کاری و جنگ و خونریزی هم بکشد. حالا اگر کارنامهی رسمی امتحانات رابدهند و همهی نمرات آقازادهی مابیست باشد غیر از نمرهی ورزش یا هنر ویا مثلا انضباط. بعد از تکرار همهی ماجراهایی که ذکرشد تازه اول ادعای ما برای معلم بخت برگشتهی مربوطه است که بایدقبول کند که گل پسرما درفوتبال اگراز رونالدو بالاتروبهتر نباشد حتمادرسطح مارادونا و زیدان و دست کم وحداقل همپایهی علی دایی یا مهدوی کیا ست و در مشتزنی هم دست کمی ازمحمدعلی کلی یا سونی لیستون ندارد. ونسان ونگوک وپیکاسو و داوینچی باید مقابل نقاشی های پسر ما لنگ بیاندازند. خط میرعماد و استادحسین خوشنویس نیز در برابر دستخط جوان ما خرچنگ قورباغه است. و در اخلاق و ادب و انضباط هم که باید گفت :" سعدی پسر مارا نمی شناخته وگرنه اسمی از لقمان حکیم در گلستان نمی آورد ." خلاصه توخود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل . یکی هم نیست از من بپرسد که : اصلا تو درعمرت تاکنون فوتبال بازی کرده ای یا تا حالا یک صفحه نقاشی قابل دیدن ویک سطر نوشتهی قابل خواندن داشته ای که اینهمه ادعا داری! . به راستی مارا چه می شود بالاغیرتا کمی به خودمان بیاییم وکلاهمان را قاضی کنیم . بیایید همه با هم این بیماری بیست را که تقریبا همه گیر شده علاج کنیم . من فکر می کنم که ابتدا باید نگرش خود را در بارهی فرزندمان وشیوهی آموزش و تربیت اوتغییردهیم.توانایی ها وامکانات وعلائق وسلائق بچه هارا واقع بینانه بررسی کنیم و تمایلات ودلبستگی های آنان رادلسوزانه بشناسیم.آنگاه سطح توقع خودمان از جوانان را متناسب با ویژگیهای آنها متعادل ومعقول کنیم فرزندمان را بادیگران حتی با خواهروبرادرش مقایسه نکنیم.چون هرانسانی ازجنبه های مختلف واز منظرهای گوناگون با دیگران متفاوت است. به خاطرلقمهی نانی که به فرزندمان می دهیم اینقدر براومنت نگذاریم و به رخ او نکشیم.نوجوانان گلهای نوشکفته ای هستندکه با اندک نسیم بی توجهی پژمرده می شوندچه رسدبه تندباد غضب وعصبانیت ها وطوفان تنبیه های بدنی که آنها را ریشه کن می سازد. این درست نیست که از کودکان بیگناه و نوجوانان کم تجربه برآوردن آرزوهای دست نیافتهی خودرا انتظارداشته باشیم. دست های کوچک پرمحبت فرزندان پرغرور را به گرمی در دستهای خود بگیریم و حمایتشان کنیم واز خدا بخواهیم پشت و پناهشان باشد . البته بخشی از بیماری بیست نیز باید در مدرسه و سیستم آموزش وپرورش علاج ودرمان شود. آسان ترین راه شایدتغییرشیوهی برگزاری آزمون هاو امتحانات و تحول در نحوهی ارزشیابی وتعیین نمرهی دانش آموزان باشد. در این باره حرف هایی برای گفتن و مطالبی جهت بحث وتبادل نظر وجود دارد که انشاالله در آینده به آن خواهم پرداخت. همیشه به یادداشته باشیم که خداونددر قرآن مجید می فرماید : والعصر ان الانسان لفی خسر به دوران سوگند که انسان پیچیدهی در زیان است.