دکتر ابراهيم جعفري

بسمه تعالي معلمي و هنر تسهيلگري فرهنگيان شريف گلپايگان تا چه ميزان به ميراث فكري پائولو فريره وفادارند؟
معلم ساربان علم و عشق است معلم میزبان علم و عشق است معلم سایه بان معرفت ها خریدار دل بیدار عشق است معلم شمع سوزان در محبت بسی او از خریداران عشق است معلم را نباید برد از یاد مقام او مقام اهل عشق است
ارديبهشت فرهنگيترين ماه سال است؛ زيرا علاوه بر روز معلم،روز کارگر،روز بزرگداشت سعدي، شيخ بهايي، شيخ صدوق، حكيم عمر خيام نيشابوري، شيخ كليني، فردوسي، روز جهاني ارتباطات و روابط عمومي و برگزاري نمايشگاه بزرگ كتاب در اين ماه قرار دارد. در ميان اين مناسبتها، روز معلم از جايگاه ويژهاي برخوردار است. ابتدا به روان تابناك استاد شهيد مرتضي مطهري درود فرستاده، به معلمان پاك نهاد و فرهيخته كه عاشقانه چون شمع فروزان ميسوزند و به محفل ديگران روشنائي ميبخشند، عرض ارادت مينمايم. هفته معلم فرصت گرانبهايي است تا به نقد و بررسي عملكرد آموزشي كساني كه در سنگر كلاس به رسالت خود در جهت بازنمودن غل و زنجيرهاي ذهني دانش آموزان و دانشجويان جامه عمل ميپوشانند، پرداخته شود. خوشبختانه گلپایگان که از دیر باز به شهر ادب و فرهنگ مشهور بوده ، برخورداری از این ویژگی را مدیون پیشکسوتان فرهنگی،آموزش وپرورش و بخصوص معلمان است. آموزش و پرورش ما این افتخار را داشته است تا به لطف پیشینه درخشان علمی خود (که نماد برجسته آن نقش آفرینی دانشسرای مقدماتی طی دهه های ۱۳۴۰،۱۳۳۰ و ۱۳۵۰ در تربیت معلم بوده ) ،علاوه بر نواحی شهری و روستایی گلپایگان ،با اعزام معلمان مشتاق ،مناطق دوردست ومجاور را از نجف آباد و منطقه فریدن و... گرفته تا خمین و ... پوشش آموزشی بدهد. خاطر نشان می سازم که دانشسرای مقدماتی گلپایگان یکی از مراکز علمی۱۱ گانه در ایران بود که در شهرستان قرار داشت و بقیه در مراکز استان ها مستقر بودند. در آن مقطع زمانی علاقمندان به تدریس و معلمی از شهر هایی نظیر ،نیشابور، اصفهان ،اراک، قم ، تفرش ،خمین،محلات ، نجف آباد ،داران ،خوانسار و ...در شهر ما تحصیل می کردند. اغلب معلم های تاثیرگذار در مدارس و دبیرستان ها که همشهریان از آنها به نیکی یاد می کنند و متاسفانه برخی دعوت حق را لبیک گفته اند، فارغ التحصیل این دانشسرا بوده اند. تاسیس این نهاد آموزشی خدمت بزرگی بود که از حافظه تاریخی مردم ما محو نخواهد شد. با این وصف در قرن بیست ویکم لزوم بازنگری در فلسفه آموزش و پرورش در سطوح خرد و کلان احساس می گردد. امروز سازمان های معتبر جهاني نظير يونسكو، هدف آموزش و پرورش را در چهار سطح تعريف ميكنند: اول: تربيت شهرونداني كه با حقوق و وظايف خود آشنا باشند و عضويت در نهادهاي اجتماعي و رفتارهاي دموكراتيك را بياموزند. دوم: توانمندسازي دانش آموزان، به طوري كه از لحاظ نظري و عملي قادر به برقراري ارتباط با محيط پيرامون خود باشند. سوم: آموزش بر پايه خلاقيت باشد. چهارم: نقد و تفكر انتقادي ، موضوعيت يابد. در اين راستا آشنايي با تفكرات انديشمند برزيلي "پائولو فريره "ضروري است. او كه يك چهره انقلابي و مبارز بود و در مسير ترويج ديدگاههاي خود نسبت به آموزشهاي رهايي بخش رنج تبعيد و دشواريهاي ناشي از آن را به جان خريد، زلزلهاي در اركان آموزش و پرورش دولتهاي استبدادي و وابسته به استعمار ايجاد نمود. فريره در كتاب معروف خود به نام «آموزش ستمديدگان» كه توسط مرحوم استاد احمد بيرشك ترجمه شده است، از تبديل «آموزش سكوت» يا «انفعال در برابر آموختن» به «هشيارسازي» يا "پرسشگري در آموختن "سخن ميگويد. به نظر او در مدارس جديد، شبكههاي آموزشي "مبتني بر انقياد "جاي خود را به "آموزش مبتني بر مشاركت و نقد"ميدهند تا دانش آموختگان شان توانايي حل مسائل پيرامون خويش را بيابند.

وي به جاي واژه تفكر از تعمق استفاده كرده و ضمن انتقاد از آموزش و پرورش متداول ميگويد: «آموزش و پرورش تبديل به نوعي عمل ذخيرهسازي شده است كه در آن دانش آموز ذخيره كننده و معلم ذخيره سپار است و به جاي ارتباط دو جانبه، معلم مطالبی ارائه ميكند كه دانش آموز صبورانه آنها را دريافت، حفظ و تكرار ميكند». اين مفهوم "بانك داري"در تعليم و تربيت است كه دامنه عمل براي دانش آموز تنها محدود به دريافت، پر كردن و ذخيره سازي اطلاعات ميباشد. برخلاف روش بانكي، "روش طرح مساله" كه توسط فريره مطرح ميشود، مستلزم تبادل افكار و عقايد از طريق "گفتگو"است به گونهاي كه معلم و شاگرد هر دو در آموزش( نقادانه ) همراه يكديگرند و به اين ترتيب آنها به تفكر انتقادي درباره زندگي خود برانگيخته ميشوند. از اين رو با يك بازنگري در آموزشهاي ارائه شده اين سوال مطرح ميشود كه آيا آموزشهاي مخزني يا بانكي كه متكي بر محفوظات و معلومات انباشته شده است، توانايي پاسخگويي به ضرورتهاي گوناگون جهان پيشروي ما را دارند. آنچه متفكرانی نظير فريره را به طرح مباحثی چون «آموزش ستمديدگان» واداشته، از همين منظر قابل فهم است. پائولو فريره بر اين اعتقاد است كه در دنياي جديد دانش آموز، دانشجو و .... با آموزشهايي كه ارائه ميشود، بايد توانمند شود و براي تحقق اين امر، بايد فرهنگ سكوت در كلاس شكسته شود، زبان ها گشوده و شجاعت اظهار نظر و ابراز عقيده در ميان دانش آموختگان ايجاد گردد. هرگز فراموش نميكنم در درس علوم كلاس پنجم دبستان زمان ما كه به نقش لاله گوش در تعيين جهت صدا اشاره شده بود، برادر اينجانب مطلب را براي من توضيح داد. در عين حال هنگامي كه معلم ما از بچهها نقش لاله گوش را سوال نمود، هيچكس پاسخ نداد و من هم كه جواب آن را بلد بودم پس از دو سه بار پرسش معلم با ترس و لرز انگشت خود را بالا برده و پاسخ ايشان را دادم. زيرا در آن فضا معلم سالاري و فرهنگ سكوت حاكم بود. بنابر اين كلاس در دوران كنوني كه عصر ارتباطات يكي از نامهاي آن است، بايد به مكاني براي گفتگو و آموزشهاي دوسويه تبديل شود. آموزشهايي كه طي آن هم آموزش دهنده (معلم) و هم آموزش گيرنده (دانش آموز) به صورت مداوم ميآموزند. معلم و دانش آموز چنان كه در بينش اسلامي ما نيز آمده است، "هر دو فراگيرندهاند "و مدرسه را به اجتماع پيوند ميدهند. به همين دليل معلم بايد از نقش سنتي يعني انتقال معلومات از يك منبع معرفتي قدرتمند و داناي كل به مخازن ذهني دانش آموزان فاصله بگيرد و اين باور را در ذهن و ضمير خود نهادينه سازد كه بايد به روحيه "تسهيلگري" (Facilitation) مجهز گردد. يك تسهيلگر (معلم) هرگز خود را بالاتر از مخاطب خود فرض نميكند و ميكوشد تا با اعتماد به نفس بخشيدن به او فضايي خلق كند تا استعدادهاي بالقوه شكوفا گردد. بنابراين ايجاد فضايي از گفتگو (Dialouge)، مشاركت و همدلي لازمه كار معلمي درعصر جديد است. جان كلام پائولو فريره، اين است كه يك تسهيلگر بايد مخاطبین خود را نسبت به ظرفيتها و توانمنديهايشان آگاه سازد. به عبارت ديگر آموزش و پرورش بايد در صدد باشد تا دانش آموزان به غايتها و اهداف شان در زندگي برسند نه اين كه آنها را برسانند! فرق است ميان رسيدن و رساندن! فراموش نكنيم كه انسان در شرايط مدرن به موجودي خودانديش تبديل شده كه همه چيز را در ظرف عقل و انديشه خود به محك تجربه و شناخت در ميآورد. بر همين اساس به جاي راه نشان دادن، راه انداختن مخاطب حائز اهميت است. در روش آموزش قديمي، رابطه ميان معلم و شاگرد، رابطه اي يك سويه و عمودي بوده و يادگيرنده در جايگاه پذيرندهاي منفعل قرار دارد. در حالي كه در شرايط جديد، آموزش فرآيندي براي كشف نيروهاي دروني و به فعليت رساندن قابليتهاي دانش آموز است. اين قاعده جز با برقراري روابطي دو سويه ميان معلم و دانش آموز و ترويج و نهادينه ساختن فرهنگ تسهيلگري قابل فهم نميباشد. اکنون جا دارد خاطراتي را از دو تسهيلگر بزرگ ذکر كنم كه امروز در ميان ما نيستند اما نام و راهشان باقي است. 1- در سال ۱۳۶۹ كه افتخار خدمتگزاري در سازمان جهاد سازندگي استان كردستان را داشتم، بنا شد به مناسبت دهه مباركه فجر جشنوارهاي متشكل از هنرمندان، شاعران و چهرههاي فرهيخته روستایی كل كشور در سنندج برپا گردد. به همين مناسبت اينجانب مأمور شدم تا به تهران عزيمت و با جمعي از صاحب نظران حوزه فرهنگ روستايي مذاكره و از آنها جهت حضور در جشنواره دعوت به عمل آورم. در جريان اين اقدام به صورت تصادفي در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران با استاد بزرگوار مرحوم باستاني پاريزي مواجه شده و موضوع را با ايشان مطرح نمودم. اين معلم دوست داشتنی ۵۰ الي ۶۰ دقيقه وقت گرانبهاي خود را به گفتگو با من اختصاص داد و در كمال آرامش تجربيات ارزنده اش را در رابطه با فرهنگ روستا مطرح ساخت. اين ديدار فراموش نشدني آنقدر دلپذير و زيبا بود كه هر وقت به ياد ميآورم، از هيچ واژهاي جز تسهيلگر براي آن انسان صميمي و دانشمند نميتوانم استفاده كنم. فرزانهاي مانند او تا اين حد بزرگي كرد و انسان علاقمندی را مرهون لطف و صفاي خود قرار داد. ۲- در سال ۱۳۷۶ كه مراحل پاياني تدوين پايان نامه كارشناسي ارشد خود را تحت عنوان «ارتباطات اجتماعي و توسعه پايدار» پشت سر ميگذاردم، براي آگاهي از نقطه نظرات شادروان "دكتر حسين عظيمي "كه مراتب علمي او بر دانش پژوهان رشتههاي اقتصاد و جامعهشناسي آشكار است ، به ملاقاتش رفتم. از آنجا كه درگير فعاليت ديگري بود، از من خواست تا در روزهاي آينده از طريق تلفن منزل با ايشان تماس بگيرم. تصور من ابتدا اين بود كه با توجه به مشغله فراوان و ... به صورت اشاره وكوتاه مرا راهنمايي كند. در حالي كه پس از تماس به مدت ۳۰ دقيقه ديدگاه هاي خود را مطرح ساخت كه در پردازش نهايي پاياننامه كارساز و روشنگر بود. اختصاص نیم ساعت زمان براي يك دانشجوي كارشناسي ارشد و ابراز لطف اين اقتصاد دان انسان گرا آن هم به صورت تلفنی،برگ زريني از دفتر زندگي اينجانب را تشكيل ميدهد.
نظیر خود نه بگذاشتند و بگذشتند خدای عزوجل جمله شان بیامرزد
در پایان شایسته است که این مقاله را با دو جمله از معلم انقلاب دکتر علی شریعتی مزین سازم.
۱- ستایش گر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را
۲-اگر کسی بتواند معلم خوبی باشد ،خیانت کرده است اگر به کار خوب دیگری بپردازد ؛
چرا که معلمی مقام پیغمبری و تعلیم مقام خدایی است.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
*******************************************

کلاس درس دکتر شفیعی کدکنی استاد و شاعر که دانشجویانش عاشقانه و مشتاقانه در کلاسش حاضر گردیده اند
درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
|