مقدمه : پریسا نیکنامی - نقل مقاله از کتاب گلپایگان در ائینه تاریخ مرحوم فیروز اشراقی
یک باور فرا گیر گلپایگانی که تا چند سال اخیر نیز میهمان فرهنگ این شهر بود و اعتقادات عامه مردم بر این باور مستحکم گردیده بود ، ایام ریزش برف از حدود 25 دیماه آغاز و تا 15 بهمن ماه در اوج بارندگی این نعمت الهی محدود می شد را اصطلاحا ( کُردَهْ به کوه ) می گفتند
حکایت این افسانه از آنجا آغاز میگشت که اگر در این محدوده زمانی برف نمی بارید و یا بارش های زمستانی کم میگردید ، همه مردم را از آینده نگران میکرد و سال در پیش رو را از سالهای خشکسالی می پنداشتند و لذا اعتقاد راسخ داشتند که در این فاصله زمانی بایستی تمام تلاشهای عقیدتی را بکار بندند تا ترحم خداوند شامل حالشان گردد .. در ذیل قسمتی از این افسانه از کتاب گلپایگان در ائینه تاریخ بیان میگردد
و بدین سان :اگر برف نمی بارید و یا به تأخیر می افتاد شخصی را با آذووقه و لباس گرم و کافی و مناسب آماده کرده به ارتفاعات برف گیرمی فرستادند و نام او را ( کُردَه علی KORDA) می گفتند و عمل مهاجرت او را به کوه ( کُردَه به کوه ) می نامیدند و اغلب هم دیده می شد که بعد از رفتن ( کرده به کوه ) ، باریدن برف شروع می شد و بر اعتقادات مردم صحه می گذاشت . این باور همانند دعای باران و به مُصلی رفتن برای باران ، همه گیر بوده است و ( این باور گلپایگانیها بوده ) که ( کُرده ) خوانساریها روز 25 دی ماه به کوه می رفته و پنجم بهمن از کوه بر می گشته ، سپس (کُرده ) گلپایگانی ها روز پنجم بهمن ( 35 زمستان ) به کوه می رفته و 15 بهمن ( 45 زمستان ) از کوه پایین می آمد
معروف است هنگامی که کُرده گلپایگانی ها به کوه می رود در بین راه به کُرده خوانساری ها میرسد و در ضمن سلام و احوالپرسی طبق عادت و اخلاق رایج منطقه ، کُرده خوانساری ها به همتای گلپایگانی اش طعنه و زخم زبان می زند و می گوید : ببینم چکار می کنی ( یعنی از لحاظ ریزش برف و شروع سرما) و وی جواب می گوید : (تو که پشتت به من بود کاری نکردی ، من که پشتم به بهار است ) ((عبارت دیگری نقل شده که در کتاب منبع نیامده ... کرده گلپایگان به کرده خوانسار می گوید : حیف که پشتم به بهار است و گرنه بچه قنداق را در گهواره اش از سرما خشک می کردم ))
در مدت ( کُرده به کوه ) یعنی از 25 دی ماه تا 15 بهمن هر گونه عامل آب و هوایی را به نحوی منتسب به (کُرده به کوه ) می کنند .
اگر برف ببارد می گویند : کُرده ما بارکوله اش را زمین گذاشت
اگر برف ههمراه با بوران و سرما ببارد می گویند : کُردَه فُوت کرده ( یعنی با دهان دمیده است )
اگر برف ، همراه باران ببارد می گویند : برف لی می آید و یا کف گلیز کرده ( آب و کف دهان
برف اول را می گویند : برف غلاغ ( کلاغ) چون کلاغ ها با باریدن نخستین برف با صدا و فریاد ، به شادمانی می پردازند
روز 5 بهمن که کرده خوانساریها پایین می آید را می گویند : نفس دُزدَه زده
روز 15 بهمن که کرده گلپایگانیها پایین می آید را می گویند : نفس فاشکه ( آشکار ) زده و معتقدند که هوا کم کم رو به خوبی می رود
از 6 بهمن تا چهاردهم بهمن را ( چار چار تُرکها) گویند
از 20 بهمن به بعد را ( چِلّه گربه ها ) می گویند
از 4 اسفند تا 10 اسفند را ( ننه دالو ) گویند و معتقدند که پیر زنی به نام دالو به خاطر گرمی هوا شترهایش را که ( آبستن ) نمی شده اند را پیش یکی از پیامبران میبرد و از او می خواهد که از خداوند خواهش کند تا هوا سرد شود و شترها باردار گردند این چند روز سردتر از روزهای قبل و بعد است و گاهی این مدت را ( سرمای پیرزن ) و یا ( نه نه سرما ) نیز می گویند
ماه اسفند را ( اختیارات ) می گویند و مسافرت از این ماه به بعد مناسب است
مراسم برفی کردن :
در روز اول که برف می بارد مراسم شیرین برف بردن مخفیانه به خانه اقوام و همسایگان و گول زدن دوستان و در نتیجه پختن آش توسط کسی که برفی شده ( شخص گول خورده از دریافت برف اول ) و میهمانی دادن به این مناسبت از مراسم تفریحی مردم گلپایگان است . البته اگر شخص اقدام کننده نتواند شخص مخاطب خود را گول بزند و توسط آن سیاهی به دست و صورتش برسد مراسم پختن آش به گردن اقدام کننده می افتد که در این حالت این مراسم شیرین تر و مفرح تر برگزار خواهد شد