آخرین به روز آوری سایت جمعه ۲۵ اسفند ماه ۱۴۰۲

در تدارک نوروز



آخاله در قبال تبلیغات هیچ مسئولیتی ندارد...



نقش هوش مصنوعی در طراحی و کشف داروهای جدید


پوشاک (برند)


نمادی شایسته در آیینه فرهنگ گلپایگان - دکتر ابراهیم جعفری


یادی از گلپایگان - استاد سعیدی


مهندس علیقلی بیانی ، فرزانه‌ای از جنس آب - استاد علی اکبر جعفری

در آغاز مسول ساختن سد اختخوان مهندس طالقانی بود ولی به علت ساختن سد کرج استعفا داد و مهندس علیقلی بیانی که رشته تحصیلی اش مرتبط با سدسازی و لوله کشی شهرها بود به اختخوان رفت و دوسال و نیم آن جا ماند و کار سد را به سرانجام رساند.


" سمنو " به یاد "بی بی" ..... توحیدنیکنامی

ننه جون من سمنو می‌خواهم یار شیرین دهنو می‌خواهم
عاشقم من به لقای سمنو سر و جانم به فدای سمنو
سمنو خوب تر از جان من است سمنو شیره‌ی دندان من است
من که در مطبخِ تو آشپزم سمنو را به جه شکلی بپزم؟
ننه جون ارث به اولاد بده سمنو را تو به من یاد بده


ویدئوی مناره سلجوقی گلپایگان

مناره سلجوقی گلپایگان که از آن به عنوان بلندترین مناره آجری نام می برند ، گویی امتداد پیشینه کهن این خطه را برابر دیدگان هر هنر دوستی آشکار می کند این بنا که به عنوان بلندترین مناره آجری سلجوقی قرن پنجم هجری قمری ایران از آن یاد شده با قدمتی حدود 900 سال همچنان در برابر عوامل طبیعی زلزله، باد، باران، سرما و گرما سرفراز برجای مانده است.











پرستوها به لانه بر می‌گردند

اینجانب در کنار فرهیختگان آزاده و معلمین عالیقدری که در مسیر هدایت و آگاهی دانش آموزان محروم و تشنه‌ی تعلیم و تربیت چون شمع می‌سوختند و نورافشانی می کردند کار خود را در دبیرستان‌ها آغاز کردم.
همواره معتقد بوده ام که برای آموزش یک نسل یک مجموعه ی مومن مخلص عاشق و هماهنگ باید دست به کار شوند. هرگز یک نفر به تنهایی نمی تواند کشتی طوفان زده ی نادانی را به ساحل نجات دانش و آگاهی برساند.

استاد علي‌اكبر جعفري

تقدیم به همه کسانی که در راه آگاهی و دانش انسان ها گام بر می دارند و خویشتن را در این مسیر متعهد و مسئول می دانند.
 

معلم فرزانه و فرزند عزیز و گرانقدرم جناب آقای حسین ربیعی بازنشسته ی آموزش و پرورش شهرستان گلپایگان در شماره ی 114 صدای گلپایگان به تاریخ 7/12/1386، مقاله‌ای تحت عنوان  (یادی از یک استاد ) نگاشته اند و ضمن آن اینجانب را شرمنده ی الطاف خویش کرده‌اند.   با سپاسگزاری از محبت ایشان ، صادقانه اعتراف می کنم که من خود را لایق آن صفات ندانسته و نمی دانم و اگر توفیقی داشته ام آن را ناشی از الطاف بی پایان پروردگار و بزرگواری مردم شریف و دانش پرور گلپایگان می دانم.
اکنون به مناسبت فرا رسیدن ( روز معلم ) و در حاشیه‌ی نوشته های آن همکار گرامی، مطالبی را با خوانندگان ارجمند و به ویژه جوانان برومند این آب و خاک در میان می گذارم:
در سال 1341 خورشیدی، شادروان مجید محسنی، هنرمند و کارگردان پرآوازه ی سینمای ایران فیلم ارزشمندی را با نام  (پرستوها به لانه بر می گردند ) به روی صحنه آورد. موضوع فیلم سرگذشت یک مرد روستایی بود که فرزند خردسالش به دنبال یک بیماری ساده و عدم دسترسی به پزشک بر روی دستانش جان سپرد. او پس از این حادثه‌ی دردناک تصمیم گرفت پسر دیگرش به نام  (جلال ) را به مدرسه بفرستد تا درس بخواند و در رشته‌ی پزشکی ادامه‌ی تحصیل دهد و برای خدمت به همولایتی‌های خود و مداوای آنان به روستا برگردد. آن مرد روشن ضمیر دریافت که : هیولای جهل و عفریت فقر دشمنان اصلی بشریت و عوامل بازدارنده ی یک ملت در راه رسیدن به سعادت و خوشبختی است.
او دو سه جریب زمین را که داشت فروخت و با کمک اهالی ده یک مدرسه ی 6 کلاسه ساخت و به آموزش و پرورش واگذار کرد. جلال به همراه کودکان دیگر در آن مدرسه درس خواند و برای ادامه‌ی تحصیل باید به تهران می‌رفت. پدرش هر چه داشت فروخت و همراه همسرش و جلال عازم تهران شد.
در تهران او کارگری می کرد و همسرش رختشویی تا بتوانند مخارج زندگی و تحصیل جلال را فراهم کنند. جلال وارد دانشگاه شد و در رشته پزشکی به تحصیل ادامه داد. دیگر مزد کارگری پدر و مادر کفاف پول تهیه ی کتاب و لباس و... را نمی داد. پدر پس از پایان کار روزانه ، هنگام غروب تا پاسی از شب (حاجی فیروز ) می شد. صورت خود را سیاه می کرد و لباس رنگی می پوشید ، دایره زنگی را به صدا در می آورد و با شکلک در آوردن ضمن خنداندن تماشاچیان مبلغ ناچیزی دریافت می کرد و به خانه بر می گشت. جلال نمی دانست که:
برای آسایش و آرامش او پدر خسته و کوفته اش پس از یک روز کار باید پشتک و وارو بزند سرش را بر زمین نهد و پاها را هوا کند تا لقمه ی نانی فراهم آورد.
او نمی دانست پدر و مادرش شب ها نان خشک و خالی می خورند تا پولشان کفاف تهیه ی غذای گرمی را برای فرزندشان بدهد.
یک شب که جلال از دانشگاه به طرف منزل در حرکت بود ، گروهی را دید که به تماشای حرکات حاجی فیروز چشم دوخته اند وقتی جلو آمد چشمش در چشمان پدر افتاد که در میان صورت سیاهش سوسو می زد. پدر نیز او را دید. آرام آرام خود را از میان جمعیت کنار کشید. تمام درآمد آن شب را به راننده ی یک تاکسی داد و سراسیمه خود را قبل از آمدن جلال به خانه رساند.
وقتی جلال مضطرب و پریشان به منزل رسید و پدر را در خانه دید ،نفس راحتی کشید و گمان کرد حاجی فیروز فرد دیگری شبیه پدرش بوده است.
آن روستایی آگاه جلال را برای گذراندن دوره‌ی تخصص در رشته ی طب کودکان روانه ی اروپا ساخت و در غیاب او در روستای خود با کمک مردم درمانگاهی را دایر کرد. به این امید که فرزندش برگردد و در آن درمانگاه مشغول به کار شود.
عده ای خوشگذران در اروپا دور جلال را گرفتند و او را تشویق به ماندن در آن سرزمین کردند. درمانگاه با مختصر تجهیزاتی آماده شد و همگان چشم انتظار آمدن دکتر بودند که ناگهان پستچی نامه ای را به دست پدر داد. مضمون نامه این بود:
پدر و مادر عزیزم! ضمن تشکر از زحمات شما ، من تصمیم گرفته ام در اروپا بمانم و با دختر دلخواهم ازدواج کنم. امیدوارم مرا ببخشید. خداحافظ ، جلال.
وقتی پدر از مضمون نامه مطلع شد ، کمرش شکست و کاخ آمال و آرزوهایش ناگهان فرو ریخت و وجودش در آوار امیدهای بر باد رفته اش محو و نابود گردید. سر بر شانه ی همسر مهربان و فداکارش گذاشت و هر دو ساعت ها گریستند.

این که هر شب تا سحر آید ز چشمم ، اشک نیست
گوهر جان است و می ریزد به دامانم چو شمع

پدر دل شکسته نامه ی پسرش را این چنین جواب داد:
پسرم! نامه ات را دریافت کردم و از مطالب آن آگاه شدم. من هر چه داشتم فروختم و خرج تحصیل تو کردم. در شهر کارگری می کردم و مادرت برای دیگران رختشویی. آن شب من بودم که حاجی فیروز شده بودم. وقتی سرم بر زمین و پایم در هوا بود ، زیرچشمی تو را دیدم و از معرکه گریختم و قبل از تو خود را به خانه رساندم. تا تو چیزی نفهمی. این کار هر شب من بود. آرزو داشتم بیایی و به هم ولایتی‌های خودت خدمت کنی. اما افسوس. چون دیگر هیچ چیز ندارم که به عنوان هدیه‌ی عروسی برایت بفرستم ، یک مشت خاک وطنم را برایت می فرستم. خاکی که در طول تاریخ پر افتخار چند هزار ساله ی این سرزمین هزاران ایرانی دلاور و رشید برای نگهداری از مرزهای آن به شهادت رسیده اند و از خون پاک جوانان وطن لاله دمیده است.
نامه به دست جلال رسید. وجدان خفته ی او بیدار شد و به وطن برگشت. آری ، پرستوها به لانه بر می گردند.
در آن زمان یکی از بزرگترین مواهب پروردگار نصیبم شده بود. شور و عشق و شیدایی شریف ترین هنر جهان یعنی  (هنر معلم بودن ) بر احساس و اندیشه‌ام سایه افکنده بود. سرمایه‌ای نصیبم شده بود که آن را با همه‌ی گنج های عالم معاوضه نمی کردم. با دیدن فیلم پرستوها به لانه برمی گردند ، آتش عشق ورزیدن و خدمت کردن به مردم محروم شهرم از وجودم زبانه می کشید. آتشی که گرمای مطبوع آن در طول زندگی و تا همیشه به اندیشه و احساسم گرما بخشیده است.

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغیست کزین خانه به آن خانه برند

اینجانب در کنار فرهیختگان آزاده و معلمین عالیقدری که در مسیر هدایت و آگاهی دانش آموزان محروم و تشنه‌ی تعلیم و تربیت چون شمع می‌سوختند و نورافشانی می کردند ، کار خود را در دبیرستان‌ها آغاز کردم.
همواره معتقد بوده ام که برای آموزش یک نسل یک مجموعه ی مومن ، مخلص ، عاشق و هماهنگ باید دست به کار شوند. هرگز یک نفر به تنهایی نمی تواند کشتی طوفان زده ی نادانی را به ساحل نجات دانش و آگاهی برساند.
من قطره ی ناچیزی بودم که به این دریای بی کران پیوستم. دریایی که در آن مرواریدهای بی‌صدفی همچون اساتید همیشه‌ی زندگیم به آن اعتبار و آبرو بخشیده بودند.
از طرف دیگر در محیط کارم شاهد صحنه های دلخراش و طاقت فرسای زیر نیز بوده ام:
دستان زخم و پینه بسته ی عزیزانی که برای گذراندن زندگی روزهای تعطیل کارگری می کردند و با این وجود عاشقانه درس می خواندند تا آینده‌ای روشن و تابناک داشته باشند.
اندام نحیف و لب‌های خشکیده دختران و پسرانی که از سو ، تغذیه رنج می بردند.
اضطراب و دلهره ی دختری که جزو ممتازترین شاگردان کلاس بود ولی بیم داشت برای پاسخ دادن درس پای تخته بیاید. مبادا کفش های کهنه و مندرس او توجه دیگران را جلب کند.
لباس های یخ زده و دست و پای کبود برخی از دانش آموزان در یک صبح سرد زمستانی
جمع کردن یک ریال یک ریال هر شاگرد رشته‌ی ریاضی در طول یک ماه برای خرید مجله ریاضیات یکان برای حل و بحث درباره‌ی مسائل و تمرینات آن
صرف ناهار تعدادی از دانش آموزان روستایی و شهری در حیاط مدرسه با یک عدد نان خشک و یک لیوان آب. و چه بگویم: خون جگر خوردن مربیان و معلمان آنان در هنگام دیدن این مسائل جانکاه.
اما در ورای این همه ناملایمات ، عشق بود و شور و شیدایی ، علاقه به یادگیری و آگاهی ، احساس وظیفه در مقابل پدر ، مادر و جامعه که دانش آموزان را از روز اول مهر تا آخرین روزهای خردادماه روانه‌ی کلاس می‌ساخت.
در این رهگذر من و امثال من چه وظیفه ای داشتیم ، باید چه می کردیم ، شاید رفتار و گفتار ما الگویی سودمند برای مربیان و معلمان جوان و تازه کار باشد تا مشعل فروزان علم و معرفت را در این سرزمین همواره روشن و تابناک نگه دارند و نگذارند این نور خدایی به خاموشی گراید.
ضمن درس ریاضیات که رشته ی تحصیلی من است و هنگام مطرح کردن مثلث و انواع آن ، توسن سخن را به وادی اجتماع می کشاندم و مثلث شوم  (زر و زور و تزویر ) را معرفی می‌کردم. به شاگردانم یادآور می‌شدم که  (جهل و جور و جوع ) دشمنان همیشگی انسانند. می گفتم اگر همچون بره ‌ای باشید که بدون آگاهی از چاقوی قصاب که بالای سرش ایستاده در عالم بی خبری به سر ببرید روباه صفتان مکار فریب‌تان می دهند. گرگ‌های نابکار و خونخوار به قربانگاهتان می برند و موش صفتان از خدا بی خبر ، آنچه را دارید می‌دزدند و به یغما می برند. پس چاره ای ندارید جز آن که در پرتو چراغ دانش و آگاهی خود و جامعه ی خود را با مثلث عرفان برابری و آزادی پیوند دهید و به مثلث ایمان، اندیشه و احساس خود را بیارائید.

درخت تو گر بار دانش بگیرد                  به زیر آوری چرخ نیلوفری را

ضمن تدریس مبحث نور هندسی در فیزیک و تجزیه‌ی نور سفید توسط منشور بذر عشق و امید را در جان شاگردانم می‌کاشتم تا بدانند که:
زندگی منشوری است در حرکت دوار. منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگ های بدیع و دلفریبش آن را دوست داشتنی ، خیال انگیز و پرشور ساخته است.
در هندسه‌ی فضائی و در مبحث هرم ، به اهرام ثلاثه‌ی مصر که از عجایب هفتگانه ی دنیای قدیم است اشاره کرده خاطر نشان می کردم که در زمان ساختن آن ها هزاران برده در زیر شلاق کارگزاران فرعون جان باختند و در زیر سنگ های خارا له شدند و در دخمه های اطراف هرم مدفون گشتند تا آرامگاه ابدی فرعون بنا شود و پیکر بی جان و مومیائی او در آن آرام گیرد! و می گفتم این شلاق کارگزاران رامسس دوم نبود که بر پشت و بازوی بردگان جویباری از خون رقم می زد. این شلاق جهل و فقر بود.
در هندسه‌ی تحلیلی و مقاطع مخروطی پس از بازگوکردن خواص مخروط ،مخروط جامعه شناس فرهنگی را مطرح می‌کردم و در درس هیئت و نجوم و کره‌ی سماوی و جایگاه ستارگان و سیارات به عزیزانم هشدار می دادم که:
جوانی ستاره ای است که در آسمان عمر فقط یک بار طلوع می کند. پس در عنفوان شباب به کسب علم و معرفت همت گمارید که فردا دیر است.
و در همه ی احوال این نکته را یادآوری می کردم که فرزندان گرانقدرم:

دشمن ستمگران و یاور ستمدیدگان باشید.      ( علی علیه السلام  )

و جز در برابر پروردگار یگانه، سر تعظیم در مقابل هیچ مخلوقی خم نکنید و سخن اقبال را بیان می کردم که:

آدم از بی بصری بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد

یعنی از خوی گدایی ز سگان پست تر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد

به هنگام تدریس انتگرال معین و مساحت سطح زیر منحنی می گفتم.
زندگی انتگرال لحظه هاست. اگر لحظه لحظه‌ی زندگی شما توام با ایمان و عشق و امید سپری شود، مجموعه‌ی آن نشاط‌آور است.
به خاطر داشته باشید که زندگانی دنیا دو روز بیش نیست. روزی بر تو روزی علیه تو. روزی که برتوست، مغرور مباش و روزی که علیه توست صبور و بردبار باش. زیرا هر دو می گذرند. در دریای متلاطم زندگی نباید امواج خرد کننده ی ناکامی ها شما را مغلوب کند. بر روی موج سوار شوید و در پرتو اراده و ایمان به ساحل نجات برسید.
آری، همکار گرامیم، من به گمان خود
زنده دلی بوده ام که یک عمر در این خاکستان، سرخی ناب شقایق را کاشته‌ام و به هر دانه که در خاک سر رویش داشته است، طعم شیرین شکفتن آموخته ام.
اما وقتی سریال (روزگار قریب) را دنبال می‌کنم و می‌بینم که این بزرگمرد در حالی که در چنگال سرطان گرفتار است، به فکر با سواد کردن یک کودک روستایی است و در کشاکش مرگ به سرنوشت کودکان بیمار می اندیشد و گره از مشکلات زوج‌های جوان می‌گشاید و ... از خجالت و شرم آب می شوم و با خود می گویم:

اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من
بپوشد چشمه ی خورشید را گرد گناه من

از شاگردان عزیزم انتظار دارم غفلت ها و نارسایی ها را بر من ببخشند و از همه‌ی کمبودها و کاستی‌هایم در امر خطیر آموزش و پرورش به خدا پناه می‌برم و از او می‌خواهم که با فضل و بخشش و کرمش با من رفتار کند که در مقابل عدالتش مردودم. مردود. مردود.

مهربانا با دلی بشکسته رو سوی تو کردم
رو کجا آرم اگر از درگهت گویی جوابم

علی اکبر جعفری 27/1/1387

 

ویدئو مستند معلم به روایت استاد جعفری را از اینجا ببینید

اين مطلب تاکنون 8604 بار مشاهده شده است.
مطالب مرتبط با استاد علي‌اكبر جعفري

سیمای فرزانگان- مروری بر زندگی هنری استاد اکبر گلپایگانی
سیمای فرزانگان 14- استاد رضا خوشنویسان الگویِ نظم و ادب و متانت
سیمای فرزانگان- استاد مرتضی شهیدی روایتگر عرفان و ادب فارسی
رُشدیه و مدارس جدید
دبیرستان گوگد و روایت عشق - استاد علی اکبر جعفری
شعله ی امید.
سیمای فرزانگان- زنده یاد آقای حسن موسوی معلم عشق و معرفت - استاد جعفری
جوجه اردک زشت
سیمای فرزانگان (13) - استاد پروفسور دکتر محمد حسن خالصی
سیمای فرزانگان12- ( زنده یاد استاد عبدالحسین مصحفی )
سیمای فرزانگان 11 - استاد دکتر مظاهر مصفا
سیمای فرزانگان(10) - پروفسور فضل الله رضا
سیمای فرزانگان (8) - دکتر محمد ابراهیم صافی
یادی از دکتر غلامحسین مصاحب . به مناسبت هفته ی جهانی ریاضیات
" پائیز " بهار عارفان عاشق
پرواز.
شاد بودن هنر است
در آیینهِ تاریخ (قسمت یازدهم) انقلاب آمریکا
در آیینهِ تاریخ (قسمت دهم) انقلاب صنعتی اروپا و پیامدهای آن
سیمای فرزانگان 1 - دکتر علی عمیدی
پاسخ به معماهای هندسی(1)
پروفسور مریم میرزاخانی، ذهن زیبا، اندیشه پویا، فروتن و شکیبا
در آیینه تاریخ (قسمت نهم) - عصر روشنگری، ادامه دوران رنسانس در شرایطی تازه
در آیینه تاریخ (قسمت هشتم) رنسانس کشف دوباره انسان و جهان
در آیینه تاریخ (قسمت هفتم)-سده‌های میانه ، انجماد فکری و حاکمیت تمام عیار کلیسا
برف نو برف نو سلام سلام
صبح صادق ندمَد تا شب یَلدا نرود
در آیینه تاریخ (قسمت ششم) -اساطیر یونان و آثار حماسی هومر
در آیینه تاریخ (قسمت پنجم) - ارسطو بنیانگذار منطق
در آیینه تاریخ (قسمت چهارم) افلاطون معمار اصلی فلسفه سیاسی
در آیینه تاریخ (قسمت سوم) سقراط
یونان و روم باستان (قسمت دوم)
یونان و روم باستان ( بخش اول )
قلم، نگارنده اندیشه بر کاغذ
دانش برترین شرف آدمی است
خانه تکانی
فرزند زمان خویشتن باش
پشت صحنه حضور استاد علی اکبر جعفری در برنامه زنده سیمای خانواده
سیمای فرزانگان (7) - مروری بر زندگانی استاد بزرگوار، معلّم و خیّر والامقام محمد مهدی صحت
فرهنگ ، نظم ، قانون - بخش دوم
فرهنگ ، نظم ، قانون - بخش اول
سیمای فرزانگان(6) - شادروان استاد سید حسن نوربخش(دبیر)
نیلوفری در سایه سار بید
مصاحبه دانش آموزان با استاد علی اکبر جعفری
نشانی نوروز
یک کهکشان ستاره (بخش اول) حکیم ابوالقاسم فردوسی )
سیمای فرزانگان 2 - شادروان استاد علی وکیلی
یلدا شب گرم مهربانان جاودان باد
سیمای فرزانگان گلپایگان - دکتر علی عمیدی
لبخند
تکنولوژی واحساس
داستان يک زندگي
رفتارهاي مخرب مغز
قورباغه ها
یاد باد آن روزگاران ياد باد
تاشقایق هست زندگی باید کرد
انسان‌ها...
يلدا شب گرم مهربانان جاودان باد
شب چله (یلدا) شب زایش خورشید و آغاز سال نو میترایی
پلي بين كوير و دشت
پرستوها به لانه بر می‌گردند
سخنان پیام آور کربلا حضرت زینب(س) در مجلس یزید
رنگين کمان آرزوها
زندگی درعصر رايانه
سیمای فرزانگان (5) - مرحوم استاد منوچهر خالصی
سیمای فرزانگان (4) - مهندس علیقلی بیانی ، فرزانه‌ای از جنس آب
سیمای فرزانگان(3) - دکتر فضل الله اکبری
عشق و دوستي
وصيت داريوش به خشايارشا
زيبايي‌هاي رياضي: فراكتال‌ها
سیاه چاله های ریاضی
زيبايي‌هاي رياضي - كاشي‌هاي خود پوشاننده
سرگذشت عدد "پی"
استاد پرویز شهریاری اندیشمند و ریاضیدانی عاشق بود
معلم و شاگرد
سیمای فرزانگان 2 - شادروان استاد علی وکیلی
سيماي فرزانگان ۱ - دكتر علي عميدي
رمز و راز جاودانگی
انسان محور توسعه است
ماه و پلنگ
معلم قافله‌سالار عشق است (3)
معلم قافله‌سالار عشق است (2)
معلم قافله سالار عشق (1)
بر فراز کهکشان‌ها
لهجه‌ي گلپايگاني شكر است
آواي چلچله‌ها
گلبانگ توحيد در طلوع شقايق
از سكون مرداب تا خروش دريا
بين مرگ و زندگي
چارلی چاپلین به راستی یک معلم بزرگ است



نام و نام خانوادگي:
پست الکترونيک:
سايت يا وبلاگ:
متن پيام:
تصوير امنيتي:


26:48   06 ارديبهشت 1387
سهرابی
آقای جعفری، سلام و رحمت خداوند بر پدر و مادر شما که جنابعالی هر چه دارید از ضفا و صدق آن دو انسان نازنین است. شما افتخار این مرز و بو م هستید...سهرابی

31:27   06 ارديبهشت 1387

بسیار زیبا بود. کاش همه مثل استاد جعفری به شغل خود این همه عشق می ورزیدند.

30:41   08 ارديبهشت 1387
مینا مسعودی
من شمارا نمی شناسم ولی باخواندن مطلب پرستوها...... دریافتم معلمی اصیل وفرهیخته هستید شادی روزافزون وانرژی بیشترازقبل برای پرورش انسان هابرایتان آرزومندم

18:47   12 ارديبهشت 1387
احمد پیروی
استاد بزرگوار جناب آقای جعفری عزیز روز معلم را به شما استاد گرانقدر، که با تمام وجودتان سالهای سال به شهر ودیار خود خدمت کرده اید، تبریک می گویم وآرزوی سلامتی وسعادت برای شما دارم. شاگرد کوچک شما پیروی دبیر ریاضی

11:17   15 ارديبهشت 1387
ahmad kaveh
درود فراوان بر استاد فرزانه و معلم فرهیخته نورچشم و افتخار همه ما استاد علی‌اکبر جعفری کاش عسکها یی هم از سالهای 1347 تا 1349 دبیرستان فردوسی درس مثلثات استاد درسایت موجود بود. شاگرد شما احمد کاوه

11:17   15 ارديبهشت 1387
ahmad kaveh
درود فراوان بر استاد فرزانه و معلم فرهیخته نورچشم و افتخار همه ما استاد علی‌اکبر جعفری کاش عسکها یی هم از سالهای 1347 تا 1349 دبیرستان فردوسی درس مثلثات استاد درسایت موجود بود. شاگرد شما احمد کاوه

15:34   15 ارديبهشت 1387
حسین
«الرحمن علم القران‏» تمامی جنبندگان روی زمین وماهیان دریاها وهر کوچک وبزرگ در زمین وآسمان خداوند، برای آموزگار خوبیها،طلب آمرزش می کنند.امام صادق (ع) می توان درسایه آموختن/ گنج عشق جاودان اندوختن اول از استاد، یاد آموختیم / پس، سودای سواد آموختیم از پدر گر قالب تن یافتیم / از معلم جان روشن یافتیم ای معلم چون کنم توصیف تو /چون خدا مشکل توان تعریف تو ای تو کشتی نجات روح ما / ای به طوفان جهالت نوح ما یک پدر بخشنده آب و گل است/ یک پدر روشنگر جان و دل است لیک اگر پرسی کدامین برترین/ آنکه دین آ موزد و علم یقین (شهریار) اگر کسی بتواند معلم خوبی باشد ، خیانت کرده است اگر به کار خوب دیگری بپردازد . چرا که معلمی مقام پیغمبری و تعلیم مقام خدایی است .( دکتر شریعتی) معلم و استاد عزیزم : اندیشه ات بلند و روزت طلایی باد....

14:44   18 ارديبهشت 1387

bas ke divare delam kootah ast har ke az koocheye tanhayie man migozarad be havaye havasi ham ke shode saraki mikeshado migozarad

15:2   18 ارديبهشت 1387

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟ بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری خدا جون میگن تو خوبی ، مثل مادرا می مونی اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟ خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟ من می خوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟ خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره اون می خواد که من نباشم، باشه ،اشکالی نداره

17:8   18 ارديبهشت 1387

تاروپود هستیم بر باد رفت و نرفت عاشقی ها از دلم، دیوانگی ها از سرم تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو چیستی که من از موج هر تبسم تو به سان قایق سر گشته روی دیوارم

18:6   20 ارديبهشت 1387
faranak seifi
استاد عزیزم جناب آقای جعفری بر این باورم کسب سطوح بالایی ازلذت هرچه بیشتر دلیل محکمی برای حرکت وجودیت است و درک سطح بالایی ازلذت درگرو تنها و تنها آموختن آموختن آموختن و تفکر کردن است .من درد می کشم و لذت می برم چون همواره می آموزم و ستایش می کنم حامل آن مقدار از آگاهی که مرا به اوج لذت هدایت کند . استاد عزیزم کسب اگاهی در کلاس های شما برایم لذت زیادی به همراه داشت تا آن اندازه که باعث شد من خود نیز امروز به جمع این عاشقان بپیوندم.برایتان سلامتی و طول عمر آرزو میکنم تا افراد بیشتری بتوانند از شمع وجود شما بیشتر طمع لذت بخش آگاهی را بچشند فرانک سیفی تهران

17:53   28 ارديبهشت 1387

مهدیه بدون هیچ مقدمه ای سلام .استاد من چی باید بنویسم برای تشکر از شما ..یه بیت شعر .یه جمله ی قصار .یا یه متن زیبا؟ همینطوری موندم اخه با توجه به شناختی که از شما دارم میدونم که اکثر کتابها از هر موضوعی که فکرش رو میشه کرد شما مطالعه کردید ومن هر چی که بنویسم شما قبلا یا شنیدیدش یا مطالعش کردید ولی میدونم که یه تشکر خشک و خالی هم شما رو شاد می کنه برای این که شما عاشقید و یه عاشق از معشوقه اش هیچ انتظاری نداره جز عشق ورزیدن .اما در پایان به عنوان یه هدیه ی کوچیک یه جمله از دکتر شریعتی براتون مینویسم گاهی میبینم که همه احساس می کنند یک چیزی بت است و با این که همه فهمیده اند که دیگر این ارزشش را از دست داده و نقشی ندارد ولی جرات این را که نفی کنند ندارند و به خاطر همین ضعف مدتها بت یک بت می ماند....

18:56   30 ارديبهشت 1387
سیما
یکی از ویزگی های معلم عزیز ما تکیه بر اصول بود. آموزگاری بود که اگر حرف میزد، حرفش قیمت داشت و اگر قولی میداد حتما عمل میکرد، هیچوقت اغنیا چون فقط پولدار بودند، برایشان ارزش نداشت و هرگز دانش آموز فقیر (چون فقط فقیر بود) از چشمش نمی افتاد. آدمی با کلاس و با پرنسیب بود و هست و امیدوارم عمر طولانی داشته باشند. سیما

23:59   26 خرداد 1387
farzaneh heidari
با عرض هزاران هزار سلام به استادی که از او نه تنها ریا ضیات بلکه امید .عشق به علم وزندگی را اموختم.به امید عمری 1000000000000000 ساله برای شما...

14:7   29 خرداد 1387
*ღ♥ღ♥ღبی سرزمین تر از باد ღ♥ღ♥ღ*
سلام_________***__*_**** ___________ ____________**__**_____* __________ ___________***_*__*_____* _________ __________****_____**___****** ____ _________*****______**_*______** __ ________*****_______**________*_** ________*****_______*_______* _____ ________******_____*_______* ______ _________******____*______* _______ __________********_______* ________ __***_________**______** __________ *******__________** _______________ _*******_________* ________________ __******_________*_* ______________ ____**___*_______** _______________ ___________*_____*__* _____________ _______****_*___* _________________ _____******__*_** _________________ ____*******___** __________________ ____*****______* __________________ ____**_________* __________________ _____*_________* __________________ _____________*_* __________________ ______________** __________________ تقدیم به این همه زیبایی باز هم عین همیشه زیبا بود زنده باد آخاله

18:48   04 شهريور 1387

گفت پنج وارونه چه معنا دارد ؟♥ خواهر کوچکم این را پرسید♥ من به او خندیدم♥ کمی آزرده و حیرت زده گفت♥ روی دیوار و درختان دیدم♥ بازهم خندیدم♥ گفت دیروز خودم دیدم♥ مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد♥ آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید♥ بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم♥ بعدها وقتی غم♥ سقف کوتاه دلت را خم کرد♥ بی گمان می فهمی♥ پنج وارونه چه معنا داردI

23:49   07 ارديبهشت 1391
یک آخاله
بسیار زیبا مرحبا

23:3   01 دي 1391
سهیلا
سلام استاد من اکنون شاگرد شما هستم و از این بابت خوشحال.واقعا در کلاس شما نشستن برایم لذت بخش است0وهنگامی که تدریس میکنید تابلوی کلاس از زیبایی نوشته ی شما چون بوم نقاشی است.واقعا از این همه دلسوزی شما در تدریس درس شیرین ریاضی ممنون.

29:41   10 ارديبهشت 1392
نوشین تاجداری
اقای جعفری من همیشه آرزو داشتم در کلاس درس شماباشم وامروزحس می کنم تشعشعی ازخورشید عشق ومهرتان رادرخود ذخیره کرده ام که اکنون پس از گذشت سال ها هنوز ازشنیدن نام شما غرق در غرور وافتخار می شوم.بهترین ها را برایتان آرزو دارم.پاینده وبرقرار باشید.

21:34   15 ارديبهشت 1392
محمد جواد محسنی
به نام خدا معلم خوبم جناب استاد جعفریه بزرگ روزت مبارک. نام تو آمیخته با روزگارانی است سرشار مهربانی ، دانایی و امید. همراه با خاطراتی نشسته در خلوت دیروز، پر از پاکی ، راستی و درستی. وجب به وجب خاک مقدس شهرم رد پای مردی است از تبار آب و آینه و آفتاب با کوله باری از سنگ و سیب و سجاده . هم او که یک آسمان شور آموختن در نگاهش هست. لحظه لحظه هوای پاک این شهر نفس جان بخش مردی را در سینه دارد که دلش آکنده از فضای کلاس است. تمامی مردم شریف شهرم را به کمک می گیرم تا به مردی سلام کنم که کوه ، استواری اش را در آموختن به تماشا نشسته است! و آسمان شکیبایی اش را. و خلوت شب، راز و نیازهای عارفانه اش را. معلم خوبم : اشک مجالم نمی دهد تا نوشتن را ادامه دهم... بر من ببخش که بینایی ام را پشت یک دریچه تاریک جا گذاشته ام . ای کاش یک چشم آسمانی یا آسمانی چشم داشتم...

1:16   31 فروردين 1393
علیرضا توسلی
استاد یاد روزهای قشنگی که در کلاسهایتان بودیم گرامی میداریم. با هزاران درودو ارزوی سلامتی و بهروزی.

17:16   03 مهر 1397
زاهدی
سلام بسیار عالی بود اگرچه قبلا هم مطالعه کرده بودم ولی باز هم بسیار برایم تازگی داشت.امیدوارم بتوانم ذره ایی از هنرمندیهای شما بزرگواران را در امر خطیر اموزش وپرورش وبرای دانش اموزان کشورم داشته باشم.امیدوارم شرمنده نباشموبقول استاد عزیزم میخواهم .خداونداز فضل وبخشش وکرمش بامن رفتار کند.انشاالله همیشه پایدار وسلامت باشید وما رااز تجربیاتتان بهرمند سازید.مستدام باشید وسلامت

آخاله در قبال تبلیغات هیچ مسئولیتی ندارد.


آب و هوا

پیام های کلی سایت

تماس با ما


كلیه حقوق برای پدید آورندگان 
.:: آخاله ::. محفوظ است. | طرح و اجرا : توحید نیكنامی   | به روز رسانی محتوایی : محمود نیكنامی  
 | .Copyright © 2003-2012 Akhale.ir. All Rights Reserved
|
 | Powered By Tohid Niknami | E-Mail :
Akhale . com @ gmail . com |